🌹 خاکریز خاطرات (حساسیت آقا مهدی در حفظ بیتالمال)
اکثرا وقت نماز در قرارگاه کنار هم مینشستیم.
آن روز در قرارگاه پاسگاه زید بودیم.
بعد از نماز مهدی رو کرد و به من گفت:
《امشب میآی بریم قم؟》
گفتم: «قم چه خبره؟»
جواب داد:
《چقدر بهت گفتم سوال نکن؟ نمیدونی نباید از فرماندهات سوال بپرسی؟! سفارش کردهاند چیزی نگم.》
قبول کردم، قرار شد غروب راه بیافتیم.
خواست تا قبل رفتن ماشین را از ستاد بگیرم، برادرم آن زمان معاون ستاد لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب بود، نزد برادرم رفتم و ماشین را گرفتم، توضیح دادم که زین الدین ماشین را میخواهد، بعد هم سراغ ماشین رفتم و سر و دستی روی آن کشیدم،
کلمنی هم از تدارکات گرفتم
و مقداری آب میوه و خوراکی با یخ را توی ماشین گذاشتم
تا در راه استفاده کنیم.
تا به قرارگاه در اهواز برسیم و کارهای رفتن را بکنیم طول کشید.
ساعت تقریبا ۹ شب بود که تازه از اهواز راه افتادیم.
چون مهدی خسته بود
از من خواست رانندگی کنم.
نزدیکیهای اراک که رسیدیم من حین رانندگی خوابم برد و ماشین از جاده منحرف شد،
ماشین با سرعت زیاد در حرکت بود
و زمانی چشمهایم را باز کردم که نزدیکی دکل برق بودیم.
سریع فرمان را چرخاندم و به جاده برگشتیم.
یا اباالفضلی گفتم و در وسط جاده ایستادم.
به مهدی که هنوز کنارم خوابیده بود نگاه کردم،
حرصم درآمده بود، توی تکانهای شدید ماشین حتی چشم باز نکرده بود،
با پا به پهلویش زدم و گفتم: «بیدار شو مهدی» چشم هایش را باز کرد و گفت:
《چی شده؟》
گفتم: «داشتیم چپ میکردیم» گفت:
《خوب زودتر میگفتی. برو بخواب من رانندگی میکنم.》
من رفتم پشت ماشین و خوابیدم، مهدی حدود ۱۵۰ کیلومتری را رانندگی کرد تا اینکه ماشین را نگه داشت و من را بیدار کرد و گفت:
《خب من خوابم میاد پاشو تو پشت فرمون بشین.》
به خاطر خواب و استراحتی که کرده بودم کمی سبک شدم.
به عقب ماشین رفتم
و خوراکی و وسایلی که همراهم آورده بودم را آوردم،
مهدی تا خوراکیها را دید و با تعجب پرسید:
《اینها را از کجا آوردی؟》
گفتم: «از بچههای تدارکات گرفتم.»
هرچه اصرار کردم، تا مدتی که به مقصد برسیم لب به خوارکیها نزد، گفت:
《اینها برای ما نیست،
برای رزمندههاست،
تو اگر میخواهی بخور》
خدا میداند که حتی لب هم نزد.
🎤 راوی: حاج مهدی صفائیان
🖥 منبع: خبرگزاری دفاع مقدس
🌷🍃🌸💠🌸🍃🌷
🌷نثار روح مطهر سردار شهید "مهدی زینالدین" صلوات🌷
هدایت شده از محمود جعفری کوهبنانی
بسمه تعالی
باسلام
به مناسبت هفته بسیج
جلسه پرسش و پاسخ با حضور ریاست محترم دادگستری شهرستان جناب آقای محبوب پور
زمان:سه شنبه مورخ ۱۴۰۲/۰۸/۳۰ بعد از نماز مغرب و عشا
مکان:حوزه شهری موسی ابن جعفر(ع) رو به روی بانک رفاه
از عموم همشهریان عزیز دعوت به عمل می آید
روابط عمومی پایگاه مقاومت بسیج بقیه الله(عج)
وحوزه شهری موسی ابن جعفر(ع)
🌷﷽🌷
🌹 خاکریز خاطرات (عاشق دیدار خدا هستم)
قبل از عملیات والفجر۸ با اتوبوس از اندیمشک به اهواز میرفتیم.
شهید سید مصطفی خادمی
نزد من آمد به صندلی اتوبوس تکیه داد و رو به من کرد و گفت:
«آقای میر غنی از شما درخواستی دارم!»
به چهرهاش نگاه کردم.
اشک در چشمانش حلقه زده بود.
گونههایش به سرخی میزد.
گفتم:
«سید چیه؟»
متبسم جواب داد:
«دعا کن شهید بشم!»
گفتم:
«مصطفی جان!
انشاءالله که صحیح و سالم برگردی.»
گفت:
«نه. عاشق دیدار خدا هستم.»
گریهام گرفت او را بوسیدم.
به آرزویش رسید
"او اولین شهید گردان حضرت معصومه(سلاماللهعلیها)
در والفجر۸ بود".
🎤 راوی: حاج سید مرتضی میر غنی
🌷 گزیدهی وصیتنامهی شهید سید مصطفی خادمی (●ولادت: ۱۳۴۷، اردستان ☆ ○شهادت: ۱۳۶۴، عملیات والفجر۸ ☆ ■مزار: گلزار مطهر شهدای علیبنجعفر "علیهالسلام" قم):
✅《...پشتیبان ولایت فقیه باشید
و سعی کنید که خدمتگزاری بزرگ
برای اسلام باشید.》
🌷🍃🌸💠🌸🍃🌷
🌷نثار روح مطهر شهید "سید مصطفی خادمی" صلوات🌷
....:
🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼
هر روز ساعت ۸ صبح و۸ شب سلام میدیم به امام رئوفمان
🌸السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی🌸 هدیه به امام رضا( علیه السلام ) وامام جواد (علیه السلام) 3 سوره توحید و ۸ شاخه گل صلوات
🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼
✨🌴✨
✨بسم رب الشهداء✨
°• سلام بر ابراهیم°•
#قسمت۹۷
موضوع:نيمه شعبان
جمعي از دوستان شهيد
عصر روز نيمه شــعبان ابراهيم وارد مقر شــد. از نيمه شب خبري از او نبود.
حالا هم كه آمده يك اسير عراقي را با خودش آورده!
پرسيدم: آقا ابرام كجايي، اين اسيركيه!؟
گفت: نيمه شب رفته بودم سمت دشــمن، كنار جاده مخفي شدم. به تردد
خودروهاي عراقي دقت كردم. وقتي جاده خلوت شــد يك جيپ عراقي را
ديدم، با يك سرنشــين به ســمت من ميآمد. ســريع رفتم وسط جاده، افسر
عراقي را اسير گرفتم و برگشتم.
بيــن راه بــا خودم گفتم: اين هم هديه ما براي امــام زمان(عج) ولي بعد، از
حرف خودم پشيمان شدم. گفتم: ما كجا و هديه براي امام زمان(عج).
همان روز بچه ها دور هم جمع شديم. از هر موضوعی صحبتي به ميان آمد
تا اينكه يكي از ابراهيم پرسيد:
بهترين فرمانده هان در جبهه را چه كساني ميداني و چرا؟!
ابراهيــم كمي فكر كرد و گفت: تو بچه هاي ســپاه هيچكس را مثل محمد
بروجردي نميدانم. محمد كاري كرد كه تقريبًا هيچكس فكرش را نميكرد.
در كردســتان با وجود آن همه مشــکلات توانســت گروه هــاي پيش مرگ
كــرد مســلمان را راه اندازي كنــد و از اين طريــق كردســتان را آرام كند.
در فرمانده هان ارتش هم هيچكس مثل ســرگرد علي صياد شيرازي نيست.
ادامه_دارد
هدایت شده از محمود جعفری کوهبنانی
بسمه تعالی
((لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى))
” سوره النجم آیه ۳۹″
سرکار خانم ها حاجی زاده ،خالداری و ایزدی
کسب رتبه برتر کتابخانه های استان کرمان به پاس زحمات بی شائبه شما بزرگواران و به همت دستان پر توان شما فراهم آمده و روزهای روشنی را نوید می دهد.
لذا از زحمات بی دریغ شما تشکر و قدردانی نموده ، امید است با اتکال به خداوند سبحان و در سایه پشتکارتان شاهد رشد و بالندگی و ارتقاء فرهنگ مطالعه و کتابخوانی در شهرستان باشیم
سید حشمت روح الامینی
رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی
✨صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین✨
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر✨
✨شبتون شهدایی✨✋
✨✨یا علی✨✨
هدایت شده از یا زهرا(س)
هر که شد گمنام تر زهرا خریدارش شود!
•
اللهم عجل لولیک الفرج:
:
.
🕊🍃🌹🕊🍃🌹🍃🕊🌹🍃🕊
🕊🍃🌹 بر چهره ی زیبای محمد صلوات
🕊🍃🌹بر گنبد خضرای محمد صلوات
🕊🍃🌹سر تا به قدم آینه او زهراست
🕊🍃🌹 تقدیم به زهرای محمد صلوات
🕊🍃🌹اللَّهُمَّ صَلِّ
🕊🍃🌹 عَلَى مُحَمَّدٍ
🕊🍃🌹 وآلِ مُحَمَّدٍ
🕊🍃🌹 وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌺🌹🌺
🌺
*به نیت زیارت حضرتش در هر روز: وشب*
*صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین*
*صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین*
*صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین*
*صلی الله علیک و رحمة الله و برکاته
این متن را هرروز وشب بخوانید ثواب زیارت آقا امام حسین علیه السلام را توی پرونده اعمالتان هر روز مینویسند التماس دعا 🌹🌹🌹*🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐