eitaa logo
آقــاسَـجّــادٌ
561 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
981 ویدیو
15 فایل
بسم رب المهدی(عج) ولادت: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷ محل شهادت:جنوب حلب مزار #شهید_سجاد_زبرجدے💛: گلزار شهدای تهران، قطعه۵۰ ردیف۱۱۷ شماره۱۴ "تنها کانال رسـمی شهید سجاد زبرجدی در پیام رسان ایتا"
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماهمیشھ‌فکرمیکنیم‌شھدایه کارخاصی‌کردن‌کہ‌شھیدشدن! ، نه‌رفیق . .🖐🏽 خیلی‌کارهارونکردن‌کہ‌شھید شدن :))💔🕊 」‌
•|{🚶🏻‍♂}|• - - ‌ڪه حــاج خانم حواسش باشہ چادر مشڪی زیر یه تومن سرش نڪنه/: ڪه حــاج آقا رڪاب انگشترش حتما باید دست ساز باشه🙄! ڪه وقتے میخواد فلآن جا روضه بگیره باید ڪُرڪ و پَره همه بریزه از غذایے ڪه داره میده ...🚶🏻‍♂ ولے مراقبه بگه : ولاظالیــــن//:😂! - !! !!! 👀⃟🔥¦⇢ •• 👀⃟🔥¦⇢ ••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺اللهم اهل الکبریاء والعظمه🌺 گفتم شبی کنار تو افطار میکنم آقا نیامدی رمضان هم تمام شد ... 🌷 🌙 حلول و مبارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آقــاسَـجّــادٌ
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🌹 🌹 🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @shahid_sajad_zebarjady
||✨بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمن‌الرَّحیم🧿🦋|| ||✨روزتون‌بخیر😍✋🏻|| ||✨سلام❤️||
سلاݥ عـلئ آل یـاسین🌤 سلام مـؤلاۍ ݥـن🌱 ماه و خوࢪشید گدایند به نوࢪت آقـا... عالمے منتظࢪ صبح حضوࢪت آقـا .... 🌱 ‌@shahid_sajad_zebarjady
‌∞♥∞ 🍃 ❤️مقام معظــم رهـــبرۍ: اگر کار برای و به قصد انجام تکلیف و کسب مرضات الهی شد. خداوند به آن می‌دهد اثر می‌دهد جذابیّت می‌دهد و دلها را به طرف آن جلب مے‌کند. ➬ @shahid_sajad_zebarjady
هدایت شده از آقــاسَـجّــادٌ
||✨بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمن‌الرَّحیم🧿🦋|| ||✨روزتون‌بخیر😍✋🏻|| ||✨سلام❤️||
🌹دوستای گلم ببخشید چند روز نبودم 🌹
____🌱❣🌱___________ ۲ ┄┄┅┅┅❅بخش چهار❅┅┅┅┄┄ . . 🏝 . . لیوان آب که مقابلش قرار گرفت دوباره از خاطرات گذشته بیرونش کشید. سرش را از شیشه جدا کرد و به کف دستان جوان خیره ماند: - مسکّن. با این آب بخور، رنگت پریده! دست دردناکش را به سختی بالا آورد برای گرفتن لیوان! اما برای قرص کمی تردید داشت. نمی‌خواست درد دستش آرام شود، می‌ترسید با رفتن درد فشاری که بر ذهن و روحش وارد شده بود از پا بیندازدش. -بخور برسیم یه جایی دستت رو نشون بدیم. به سختی لیوان را گرفت و با اصرار او قرص را در دهانش گذاشت. فکر نمی‌کرد در این سن و سال باز هم بغض راه گلویش را ببندد و درمانده‌اش کند. از صبح انگار این اتفاق و برنامه نوشته شده بود و الّا که داشت پروژه‌اش را انجام می‌داد و برای عصر هم با استاد قرار داشت! حالا خورشید دارد غروب می‌کند و بی اطلاع همه نشسته است این‌جا و کیلومترها از تهرانی فاصله گرفته که یک روز فکر می‌کرد تمام پیشرفت‌ها در آن‌جاست! این بار دوم بود که از تهران فرار می‌کرد، آن بار مقصدش و همراهش مشخص بود؛ با محمدحسین رفته بود یزد. چه‌قدر خوش گذشته بود... @shahid_sajad_zebarjady
____🌱❣🌱___________ ۲ . . 🏝 . . با سروصدای دوستان محمدحسین از خواب ‌پرید و غلت زد. به دقیقه نکشیده در باز شد و تا به خودش بجنبد روی هوا بود. تمام حواسش را به خودش داد که وقتی با پتو پرتش می‌کنند هوا، همان وسط پتو فرود بیاید. وقتی محمدحسین سینی چای را وسط گذاشت دست از سرش برداشتند! محسن یک استکان داد دستش. ظرف باقلوا را هم گذاشت مقابلش. - محمدحسین، بچه کنکوری رو آوردی این‌جا؟ - بچه تو قنداقه. مصطفی اومده فضا عوض کنه. ترجیح می‌داد به جای چانه زدن با محسن، باقلوا بخورد. محسن از یک سال پیش با محمدحسین اخت شده بود. پارسال که دیده بودش با امسال خیلی فرق داشت؛ گوشۀ لبش سیگار می‌گذاشت و حرف می‌زد. قانون خانه محمدحسین دو چیز بود: یکی سیگار نکشیدن و یکی هم فحش ندادن. و الّا که همیشه، حتی وقتی خودش یزد نبود، این زیرزمین پاتوق بود. محسن تازه با محمدحسین رفیق شده بود، سیگار می‌کشید، اما الآن می‌گذاشت گوشۀ لبش و روشن نمی‌کرد. دلیلش را هم گفته بود: - خاطرخواه محمدحسینم… و الّا که سر سیگار با کسی تعارف ندارم. فحش را هم تا بالای پله‌ها مراعات می‌کرد. چون جریمه‌اش مهمان کردن همه بچه‌هایی بود که در خانه بودند؛ اما بالای پله‌ها می‌داد و فرار می‌کرد. این‌طور وقت‌ها محمدحسین می‌خندید. همین... با پیش‌نهاد محمدحسین از خانه بیرون زدند. گشت‌وگذار در یزد یعنی دیدن کوچه پس کوچه‌های باریکِ کاهگلی و خانه‌های درندشت و حیاط وسطش. با حوصله اتاق و زیرزمین و پستوها را زیرورو می‌کردند و برای هر کدام هم جملات قصار و صدای خنده‌هایی که در سکوت کاهگلی خانه انعکاس بیشتری پیدا می‌کرد. روی تخت حیاط خانۀ شازده که ولو شدند محسن به محمدحسین گفت: - نه خداییش اینا زندگی می‌کردن یا ما؟ محمدحسین تکیه داد به پشتی سنتی که گوشۀ تخت بود. نگاهش را دور تا دور حیاط چرخاند و گفت: - باور کن... آدم این‌جا دلش می‌خواد چندتا چندتا بچه داشته باشه. یکی از اون اتاق سر بیرون بیاره. دوتا کنار حوض میوه‌ها رو بشورن، یکی اسبش رو از طویله تمیز و زین شده بیاره. دو تا از زیرزمین گوشت قرمه بیارن برای شام. یه زنم داشته باشه با پارچه‌های رنگی راه بره این وسطه هی قربون صدقۀ بچه‌ها بره و به من برسه... آخ آخ چی میشه!... خیال مصطفی همراه می‌شود با حرف‌های محمدحسین؛ اتاق پنج دری روبه‌رو با شیشه‌های لوزی و پنج ضلعی رنگی و پنجرۀ چوبی باز می‌شود و یکی از بچه‌های محمدحسین سرک می‌کشد. محمدحسین داد می‌زند: - برو عقب باباجون میفتی. به خانم هم بگو یه دور چایی بیاره. پسرک چموش سرش را داخل می‌برد و پنجره را چفت می‌کند. سیب و گلابی‌ها، توی آب تمیز حوض بزرگ وسط حیاط از بین گلدان‌هایی که دورتادور حوض چیده شده‌اند، آرام آرام غلط می‌خورند. دوتا از دخترهای محمدحسین با زنبیل قرمز رنگ کنار حوض می‌نشینند و دست‌های کوچکشان را داخل آب می‌کنند. یکی یکی سیب‌های قرمز و گلابی‌ها را می‌گیرند و داخل سبد می‌اندازند. گاهی هم شیطنت می‌کنند و به هم آب می‌پاشند. یکی از پسرهایش آب‌پاش به دست گل‌ها را آبیاری می‌کند و عطرشان فضا را پر می‌کند. از گوشۀ حیاط دری باز می‌شود و پسر بزرگ محمدحسین، افسار اسب را می‌کشد و با خودش داخل حیاط می‌آورد. اسب سفید، قد افراشته راه می‌رود و گاهی سرش را تکان می‌دهد. روی زینش قالیچۀ سنتی انداخته‌اند. صدای زنی بلند می‌شود: چرا این زبان بسته را آوردی اینجا؟ @shahid_sajad_zebarjady🌱🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"🌿 بھ نیابٺ از ↯♥️ @shahid_sajad_zebarjady
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 پیام رهبر انقلاب به ملت فلسطین در پی پیروزی مقاومت در جنگ دوازده روزه بر رژیم صهیونیستی 🔻 بسم‌الله الرحمن الرحیم 🌷 سلام بر فلسطین مقتدر و مظلوم؛ سلام بر جوانان شجاع و غیور فلسطین، سلام بر غزه‌ی قهرمان و مقاوم، سلام بر حماس و جهاد و همه‌ی گروههای جهادی و سیاسی فلسطین. 🔹 خداوند عزیز و قدیر را برای نصرت و عزتی که به مجاهدان فلسطینی عطا کرد سپاس میگویم، و نزول سکینه و طمأنینه بر دلهای مجروح شهید دادگان، و رحمت و بشارت برای شهیدان، و شفای کامل برای آسیب‌دیدگان را از خداوند منان مسألت میکنم، و پیروزی بر رژیم جنایتکار صهیونیست را تبریک میگویم. 🔸 آزمون این چند روز، ملت فلسطین را سرافراز کرد. دشمن وحشی و گرگ صفت به درستی تشخیص داد که در برابر قیام یکپارچه‌ی فلسطین ناتوان است. آزمون همکاری قدس و کرانه‌ی باختری با غزه و اراضی ۴۸ و اردوگاه‌ها، راهکار آینده‌ی فلسطینیها را نشان داد. در این ۱۲ روز رژیم جابر، جنایات بزرگی عمدتاً در غزه مرتکب شد و عملاً ثابت کرد که بر اثر ناتوانی در مقابله با قیام یکپارچه‌ی فلسطین، رفتارهایی آنچنان ننگین و دیوانه‌وار مرتکب میشود که افکار عمومیِ همه‌ی عالم را بر ضد خود برمی‌انگیزد و خود و دولتهای غربی پشتیبان خود بویژه آمریکای جنایتکار را از گذشته باز هم منفورتر میکند. 👈 ادامه‌ی جنایتها و درخواست آتش‌بس هر دو شکست او بود. او ناچار شد شکست را بپذیرد. 👈 رژیم خبیث از این هم ضعیف‌تر خواهد شد. آمادگی جوانان فلسطینی، و قدرت‌نمایی مجموعه‌های ارزشمند جهادی، و اعداد قوّه به صورت مستمر، فلسطین را روزبروز قدرتمند‌تر و دشمن غاصب را روزبروز ناتوان‌تر و زبون‌تر خواهد کرد. 🔸 زمان آغاز و توقف درگیریها بسته به تشخیص بزرگان جهادی و سیاسی فلسطینی است، ولی آماده‌سازی و حضور قدرتمندانه در صحنه، تعطیل‌بردار نیست. 🔹 تجربه‌ی «شیخ‌ جراح» در ایستادگی در برابر زورگویی رژیم و شهرک‌نشینانِ مزدور، باید دستورالعمل همیشگی مردم غیور فلسطین باشد. 🌷 به جوانمردان «شیخ جراح» درود میفرستم. 🔸 دنیای اسلام یکسره در برابر قضیه‌ی فلسطین، مسئول و دارای تکلیف دینی است. عقل سیاسی و تجربه‌های حکمرانی هم این حکم شرعی را تأیید و بر آن تأکید میکند. 🔹 دولتهای مسلمان باید در پشتیبانی از ملت فلسطین صادقانه وارد میدان شوند، چه در تقویت نظامی، چه در پشتیبانی مالی که امروز بیش از گذشته مورد نیاز است، و چه در بازسازی زیرساختها و ویرانیها در غزه. 🔸 مطالبه و پیگیری ملتها، پشتوانه‌ی این خواسته‌ی دینی و سیاسی است. ملتهای مسلمان، باید انجام این وظیفه‌ را از دولتهای خود مطالبه کنند، خود ملتها نیز در حدّ توان موظف به پشتیبانی مالی و سیاسی‌اند. 🔹 وظیفه‌ی مهم دیگر، پیگیری مجازات حکومت تروریست و سفاک صهیونیست است. همه‌ی وجدانهای بیدار تصدیق میکنند که جنایت گسترده‌ی کشتار کودکان و زنان فلسطینی در این ۱۲ روز نباید بی‌مجازات بماند. 🔸 همه‌ی عوامل مؤثر رژیم و شخص جنایتکار نتانیاهو باید تحت پیگردِ دادگاههای بین‌المللی و مستقل قرار گیرند و مجازات شوند؛ و این به حول قوه‌ی الهی تحقق خواهد یافت، والله غالبٌ علی امره. جمعه ۹ شوال ۱۴۴۲ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ سید علی خامنه‌ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عرض سلام و ادب و احترام خدمت عزیزانم✋ روزتون متبرڪ به الطاف الهی🌹❤️ ان شاءالله ڪه اصل حالتون خوووووب باشه🌼🌱 الحمدلله امروز نیز توفیق حضور یافتیم در محضرتون باشیم و به لطف و عنایت معبود❤️
•|ای مردم دࢪ صحنه باشید و افࢪادی ࢪا کنید که ثمࢪه خون شهیدان ࢪا پایمال نکنند که دࢪ این صوࢪت شما مسئول خواهید بود.|• _
____🌱❣🌱___________ ۲ . . 🏝 . . نگاهم می‌چرخد به اتاق اختصاصی که زن محمدحسین از پنجره‌اش سر بیرون آورده است. روسری آبی حاشیه‌دار سر کرده است. ابروهای نازک پیوسته‌اش با تعجب بالا رفته است. محمدحسین همین‌طور که به تخت تکیه داده است رو می‌کند به او و می‌گوید: - خانوم من گفتم بیاورد این‌جا. الآن هم می‌برمش. شما یک چایی بدهی و یک میوه کنارم بخوری رفته‌ام. باید بروم سر کار قنات و به پروژه سر بزنم. زنش که می‌آید دامن چین‌دار و پرگلش، رنگ حیاط را عوض می‌کند‌. نوزادی به بغل ‌دارد و سینی استکان کمر باریک چای دستش‌. می‌خواهم دل و قلوه دادن محمدحسین و زنش را تصور کنم که دستی محکم می‌خورد روی شانه‌ام و تمام تصوراتم می‌پرد‌. کاسه آش دست محسن مقابلم دراز شده است‌. -‌‌‌آش خریدی؟ -‌پ ن پ پفک سنتی‌. خوبی؟ اصلاً دلم نمی‌خواهد محمدحسین و زندگی خودم و خودش را در آپارتمان و مقابل تلویزیون و روی مبل و با یک دختر امروزی تصور کنم که ابروهای هفتی هشتی دارد و صورت تبله شده از آرایش که داریم پیتزا می‌خوریم‌. بس که آش محلی‌اش مزه می‌دهد، کاسۀ خالی را می‌گذارم وسط و می‌گویم: - وقتی ناهار بهت چای و قطاب بدن چقدر این مزه می‌ده. محسن خندید: - ‌مگه ساعت چنده؟ چهار دیگه‌. اینم ناهار و شام با هم‌. پا روی آجرهای کف کوچه‌های قدیمی گذاشتن و آهسته آهسته قدم زدن، آرامش‌بخش است اگر محسن بگذارد؛ هوس نوشابه کرده است و دارد مسخره‌بازی می‌کند که 100 سال پیش به جای نوشابه چه می‌خوردند. هرکس نظری می‌دهد: - ‌‌‌‌‌‌شربت دست‌ساز خانگی دیگه! -‌آلبالو‌. فقط شربت آلبالو! -‌رنگش به مشکی می‌خوره‌. مزش نه. -‌سکنجبین هم بوده‌ها! -‌ چی؟ - ‌شربته دیگه‌. چه می‌دونم نعنا و عسل و دیگه چی مصطفی؟ - ‌من بهم یه چیز خنک بدند فرقی نداره‌. وقتی گرمم می‌شه به فرمول نوشیدنی فکر نمی‌کنم، به خنکی‌اش فکر می‌کنم. نصف لیوان یخ بقیه‌اش هرچی! - لامصب این نوشابه هیچی‌ام نداره‌ها. قند خالیه و گاز اما معتادش شدم. محمدحسین شانۀ محسن را فشار می‌دهد و می‌گوید: - تو معتاد چی نیستی؟ سیگار می‌کشی لامصب معتاد می‌شی. فحش می‌دی لامصب معتاد می‌شی. موتور سوار می‌شی لامصب معتاد می‌شی. مثل دخترا که هر شب عاشقن! صدای خندۀ جمع در کوچه‌های خلوت یزد جلوۀ زیبایی پیدا نمی‌کند، چون هم‌زمان در دو خانه باز می‌شود. همه ناخودآگاه مؤدب می‌شوند و محسن خیلی باکلاس شروع به حرف زدن می‌کند: - چند وقته رفتم تو نخ فرمول کوکاکولا. این شوهر خالۀ ما تو کارخونۀ زمزمه. بهش می‌گم یه چیزی تو کوکا هست که تو زمزم نیست. اونو پیدا کنید. می‌گه فرمولش رو که ندادند، پنجاه ساله مواد اولیه‌اش هنوز از آمریکا میاد. لامصبا موادمخدر توش می‌ریزن! محسن مغازه پیدا کرد و چپیدند داخلش! بالاخره نوشابه دارد. محمدحسین گفت: - هیچی نداره؛ تو فرمولش عناصر به وجود آورنده سرطان هست که لو نمی‌دن خودت می‌گیری و با زجر می‌میری. تو پول من و تو هم یه وجدانی هست که با اینکه می‌دونیم پولش می‌رسه دست صهیونیست‌های عوضی، می‌خریم تا اونا باهاش حال کنند وقتی مسلمون می‌کشند. محسن بی‌اختیار قوطی نوشابه‌اش را بالا آورد تا مارکش را ببیند. - بی‌وجدان نیستم. پولمم حروم نیست. زمزم خودمونه. امین شیشۀ خالی را مقابلش گرفت و گفت: - مصطفی نوشابه با آش چی می‌شه؟ محمدحسین خندان می‌گوید: - می‌شه محسن! - خیلی... و درجا رو کرد به محمدحسین و گفت: - تو خونت فحش جریمه داره اولاً. دوماً حقش بود. فرار می‌کند و سرخوشانه می‌خندد. @shahid_sajad_zebarjady🌱🌸
____🌱❣🌱___________ ۲ . . 🏝 . . فرار می‌کند و سرخوشانه می‌خندد. قانون جدول محمدحسینی: یکی‌اش فحش ندادن است که در صورتی که عنصر فحش با دهان بچه‌ها داخل خانه ترکیب شود، ماده‌ای به نام بستنی تولید می‌شود که همه مهمان صاحب ترکیب نجس نشوند. این در جدول مندلیف بوده و خبر نداشت. در کوچۀ آشتی محسن از روبه‌رو آمد. محمدحسین با خندۀ محسن قهقهه‌اش بلند شد. دستش را باز کرده از سر کوچه تا محمدحسین را در آغوش بگیرد. چنان محمدحسین را می‌بوسید که محمدحسین مشت کوبید پشت کمرش. کسی که نبود، خلوت بود. ایستادند همان وسط کوچۀ آشتی و تکیه دادند به دیوارش. امین که با نامزدش به اختلاف خورده‌ بود با تأسف سر تکان داد و گفت: - می‌گم محمدحسین تو خونه‌های امروزی باید یه قسمت از آپارتمان رو بکنند کوچۀ آشتی کنون. محسن با شیطنت گفت: - باشه تو به من سور بده، من خوم برات یه همچی چیزی تو نقشه خونت میارم. - آره. من همین‌جوری مدیونتم. دیگه تا عمر داری دعاگوتم می‌شم. فکرکن. محسن وسط گفتگو دست گذاشت روی شانۀ امین: - لازم نکرده. خودت برا خودت فکر کن حالشم ببر. - تو برو بندۀ خدا رو بیار، همین‌جا حرفاتونو بزنید. ما راه فرارو می‌بندیم! از سر تا ته کوچه 20 متر طول و یک قدم بلند عرضش است! یک نفر می‌تواند عادی قدم بزند و ناچار هرکس از روبه‌رو می‌آید مقابلت قرار می‌گیرد و تو خواه ناخواه هم کلامش می‌شوی و رخ به رخش. محسن آرام می‌گوید: - هرچند برای خانوادۀ ما که خاله و عمه و عمو با هم درگیری دارند و پدر و مادرم عاطفه تعطیلند، این کوچه موچه‌ها درمانش نیست. باید خودشون رو عوض کنند. @shahid_sajad_zebarjady🌱🌸
بار الها تنها کوچه ای که بن بست نيست کوچه يادتوست از تو خالصانه ميخواهم که دوستان خوبم و هيچ انسانی در کوچه پس کوچه هاي زندگی اسيروگرفتار هيچ بن بستی نگردد 💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا