eitaa logo
🚩 یادگاه شهید قاسم سلیمانی
768 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
29 فایل
🚩 بِسْـمِ اللهِ قاٰصِـمِ الجَبّٰـاریٖݩ یادگاه شهید حاج قاسم سلیمانی🌷 این‌ کانال‌ هیچگونه‌ ارتباطی‌ با خانواده‌ معظم‌ شهید و یا نیروی‌ قدس‌ سپاه‌ ندارد
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ۱۰ توصیه مهم استاد آیت الله تحریری برای استفاده هر چه بیشتر از شب‌های 💞 @dokhtaranezahraei
🔴 ۱۲ توصیۀ رهبر انقلاب برای استفاده بهتر از شب‌های قدر ▪️با آمادگی معنوی وارد شوید. ▪️ساعات لیلةالقدر را مغتنم بشمارید. ▪️از رذائل مادی خود را دور کنید. ▪️بهترین اعمال در این شب، دعاست. ▪️به معانی دعاها توجه کنید. ▪️با خدا حرف بزنید. ▪️از خدای متعال عذرخواهی کنید. ▪️دلهایتان را با مقام والای امیر مؤمنان آشنا کنید. ▪️به ولیّ‌عصر، توجّه کنید. ▪️در آیات خلقت و سرنوشت انسان تأمّل کنید. ▪️برای مسائل کشور و مسلمین دعا کنید. ▪️حاجات خود و مؤمنان را از خدا بخواهید. 💞 @dokhtaranezahraei
شهادت علیه السلام مریضم و مرکز درمان من ، دارلشفاے حضرت مولایم آرزوست...♥️ 💞 @dokhtaranezahraei
📸مکان شهادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) را بشناسیم سحر روز نوزدهم سال چهلم هجری بود که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در محراب مسجد کوفه به‌دست ناپاک ابن‌ملجم مرادی مورد ضربت قرار گرفتند و دو روز بعد به شهادت رسیدند. مسجد کوفه، به‌گواه تاریخ، حوادث بزرگی را به خود دیده است از عبادت و مناجات حضرت آدم، ادریس، خضر و ابراهیم علیهم السلام، ساخت کشتی توسط حضرت نوح علیه السلام و فرود کشتی بر خشکی تا معراج نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله، وقوع معجزات، قضاوت‌های عادلانه حضرت امیرالمؤمنین امام علی و امام صادق علیهما السلام و... . اما در این میان، ماجرایی در رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه روی داد که تلخی آن تا انتهای تاریخ، اهل زمین و آسمان را سیاه‌پوش و عزادار کرد. سحر روز نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری بود که حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام نماز صبح را در محراب مسجد کوفه به‌جا می‌آوردند که در سجده دوم از رکعت اول نماز، شمشیر زهرآلودی با دستان ناپاک عبدالرحمن‌بن ملجم مرادی لعنت الله علیه بر سر مبارکش ضربه زد و بعد از کمتر از دو شبانه‌روز در شب بیست و یکم ماه رمضان آن حضرت را به شهادت رساند. 💞 @dokhtaranezahraei
💢خاطراتی از شهید حججی💢 حجت_خدا خانه اش طبقه ی_چهارم بود توی یک مجتمع مسکونی. آسانسور هم نداشت. باید چهل پنجاه تا پله را بالا میرفتی.😖 یک بار که رفتم ببینمش، دیدم همه پله ها را از اول تا آخر رنگ کرده.خیلی هم قشنگ و تمیز. گفتم: "ای والله آقا محسن. عجب کار توپی کرده ای."😜 لبخندی زد و گفت: "پله های اینجا خیلی زیاده.این ها رو رنگ کردم که وقتی خانمم میخواد بره بالا، کمتر خسته بشه. کمتر اذیت بشه."😍😇👌🏻 ☜✧✧✧✧✧✧ خیلی زهرایم را ❤️ داشت. همیشه زهرا جان و خانمم صدایش میکرد.😌 اگر هم احیانا باهم بگو مگویی میکردند، زود .😇 بعضی موقع ها که خانه مان بودند، میدیدم سرد و سور و بیحال است. می فهمیدم با زهرا حرفش شده. 😞 از خانه که بیرون میرفت زهرا موبایلش را می گرفت توی دستش و با خنده 😃 بهم میگفت: "مامان نیگا کن.الانه که محسن منت کشی کنه و بهم پیامک بده."😍 هنوز نیم ساعت نگذشته بود که پیام میداد به زهرا: "بیام ببرمت بیرون؟"😇 دلش کوچک بود. اندازه یک گنجشک. طاقت دوری و ناراحتی زهرا را نداشت.😔👌🏻 ~~~~~~~~~~~~~ حساس بود روی نماز صبح هایش. اگر احیانا قضا میشد یا میرفت برای آخر وقت، تمام آن روز و پکر بود.😞 بعد از نماز صبح هایش هم هر روز، و و میخواند.😔 هر سه اش را. برای دعا هم میرفت می نشست جایی که سرد باشد. میخواست چشمانش گرم نشود و خوابش نبرد. میخواست بتواند دعاهایش را باحال و با بخواند..😌👌🏻 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 شغل دولتی و رسمی را دوست نداشت. خوشش نمی آمد. بهم میگفت: "زهرا، اونجور حس میکنم برا کارهای فرهنگی، دست و بالم بسته میشه. "😉 با این وجود، یکبار پیشنهاد رو بهش دادم. گفتم: "محسن من دلم نمیخواد برا یه لحظه هم ازم دور باشی. اما اگه به دنبال شهادت میگردی، من مطمئنم شهادت تو توی سپاه رقم میخوره."😌 این را که شنید خیلی رفت توی فکر. قبول کرد. افتاد دنبال کارهای پذیرش سپاه. 😍 در به در دنبال شهادت بود.😇💚 . °°°°°°°°° سپاه قبولش نمی کرد.😢 بهانه می آورد که: "رشته ات برق است و به کار ما نمی آید و برو به سلامت."😐 برای حل این مساله خیلی دوندگی کرد.😮 خیلی این طرف و آن طرف رفت. آخرش هر جور بود درستش کرد.😍💪🏻 این بار آمدند و گفتند: "دندون هات هم مشکل دارن. باید عصب کشی بشن"😩 آهی در بساط نداشت. رفت و با بدبختی پولی را قرض کرد و دندان هایش را درست کرد.🤗 آخر سر قبولش کردند.😇🤗 خودش میگفت :"اگه قبولم کردن، اگه من رو پذیرفتن،دلیل داشت.😇 رفته بودم سر قبر حاج احمد. رو انداخته بودم به حاجی."😍😎 . :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: برای گذراندن دوره ای از طرف سپاه رفته بودیم . تا دم ظهر کلاس بودیم. بعد از ظهر که میشد، دیگر محسن رو نمی دیدم. بر میداشت و میرفت حرم تا فرداش.😳😮 یکبار بهش گفتم: "محسن. اینهمه ساعت توی حرم چیکار میکنی؟ شامت چی؟ استراحتت چی؟"🤨 راه گلویش را گرفت. گفت: "وقتی برگشتیم حسرت این روزها رو میخوریم. روزهایی که پیش علی بن موسی الرضا علیه السلام بودیم و خوب نکردیم. "😢 فرداش قبل نماز صبح رفتم حرم. توی یکی از رواق ها یکدفعه چشمم بهش افتاد.🤔 گوشه ای برای خودش نشسته بود و با گردنی کج داشت زیارت میخواند. 😇 ایستادم و نگاهش کردم. چند دقیقه بعد بلند شد و مشغول شد به . مثل باران توی قنوت نماز شبش می ریخت.😭😢 آنروز وقتی برگشتم محل اسکان، رفتم پیشش نشستم. سر صحبت زیارت و امام رضا علیه السلام را باهاش باز کردم.🙄 حال_معنوی عجیبی داشت. بهم گفت: "از امام رضا فقط یه چیزی رو خواستم. اونهم اینکه تو راه امام حسین علیه السلام و مثل امام حسین علیه السلام شهید بشم."😌 بهش گفتم: "محسن خیلی سخته آدم مثل امام حسین علیه السلام شهید بشه. خیلی زجر آوره!" گفت: " به خود امام رضا علیه السلام قسم که من حاضرم. خیلی لذت آوره!"😍👌🏻🤗 … 😊 💞 @dokhtaranezahraei
‍🌹🍃 یارب آمده‌ام تا ڪه قبولم ڪنی✋ وصل بہ اولاد رسولم ڪنی💚 سائل زهراے بتولم ڪنی✋😔 جز ڪرمت هیچ ندارم سند📜 🏴 @dokhtaranezahraei
‍🌹🍃 📔‌ سراسرش همہ اوصاف‌ مرتضاست💚... 🍂 منظور ح📿ق بہ آیه‍ٔ 📜 قل اِنَّما ☝️ 💚... 🍂 💞 @dokhtaranezahraei
‍🌹🍃 عشق❤️یعنے کہ بہ ایوان 🕌نجف تڪیہ دهم🍃 از سحر تا دمہ 📿 فقط هو بڪشم🍃 💞 @dokhtaranezahraei
‍ 🌹🍃 🍃 شر‌منده😞 ‌لطف ‌بی‌کر‌ا‌نت💫 ‌هستم شر‌مند‌ه ‌تر‌ین😞 بندگانت✋ ‌هستم یا ‌ر‌ب💖 اَنا‌سَائِل ‌ا‌لَّذِ‌ی اَعطَیتَ📿ه عمر‌یست🍃 د‌خیل ‌آستانت💫 ‌هستم 🖤 @dokhtaranezahraei
🌷🌷 چند باری من را با خودش برد سر مزار .😍 آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها. هوندایش شرایط آتیش می کرد و از می کوبید می رفت تا اصفهان.😎 یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به که می‌رسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇 دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد می داد.🤗 بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر. اول یک دل سیر میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر می‌کردم محسن آمده سر قبر بابایش. اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄 با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄 وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب می‌آمد انگار که بخواهد از حرم امامزاده‌ای بیرون بیاید. نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞 ♥️♥️♥️♥️♥️ مسئول بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻 سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمی‌کردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍 و از توی صورتش می‌بارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود. رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯 گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای و رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای . نمیخوام توی دید باشم." توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم. ماه که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و می‌آمد اصفهان هیئت.😯 ساعت‌ها خدمت می‌کرد و می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت می‌کرد. کفش را جفت می کرد. ☺️ یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار می‌کرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.😶 تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅 نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید داد!!!😔 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 بعضی موقع ها که توی جمع میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒 به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به . می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها می گذاشت به تک تک شان.🤗💚 ΠΠΠΠΠΠΠΠΠΠ بعضی موقع ها کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌 نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به خواندن و کردن و سینه زدن.😭 تماشایی داشتند. مجلس پدر و پسری. بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش می‌آمد.😢 می‌رفتم می‌دیدم نشسته سر اش و دارد برای خودش روضه می خواند. می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚 میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم." روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻 یک شب هم توی خانه سفره حضرت علیهاالسلام انداختیم.💝 فقط خودم و محسن بودیم. پارچه ی پهن کردیم و و و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄 نمی دانم از کجا یک پیدا کرده بود. بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔 نشست سر سفره. گلویش را گرفته بود. من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار. طاقت نیاورد.زد زیر من هم همینطور. دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭 🖤 @dokhtaranezahraei
❣️📿 شب احي📿ا تو بہ منּ قدرت العَفو ✋بدھ ڪه ڪمے توبہ😞 ڪنم تا ڪه بگويم بہ ادب : 💚 ❣️🕊 @dokhtaranezahraei 🕊❣️
🖤 باورم نیست ڪه خیبرشڪن ازپا افتاد😭 💚حضرت"واژه برخاستن"ازپا افتاد😔 ڪم نمڪدان تو❣️را هرڪه نمڪ خورد،شڪست؟ باز با ،زخم سرت ڪعبه🕋 ترڪ خورد،شڪست😭 🖤 @dokhtaranezahraei
💛من همانم ڪہ شروعش کردے نڪند دل بڪنے دل ندهے بے سر و سامان بشوم ! 🌈☔️ 🖤 @dokhtaranezahraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت علیه السلام 🎞یا علی و یا عظیم 🎤مهدی ویژه شهادت حضرت علی علیه السلام 🖤 @dokhtaranezahraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دعای‌روز 🎙 باصدای: حاج حسن 🔸 بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَکَ وأنـْزِل علیّ فیهِ بَرَکاتِکَ وَوَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِکَ واسْکِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین. 🔹 خدایا بگشا به رویم در این ماه درهاى فضلت وفرود آر برایم در آن برکاتت را وتوفیقم ده در آن براى موجبات خوشنودیت ومسکنم ده در آن وسطهاى بهشت اى اجابت کننده خواسته ها ودعاهاى بیچارگان 🖤 @dokhtaranezahraei
🔸فضیلت شب بیست‌و‌سوم در کلام رهبر انقلاب امشب سومین شبی است که احتمال قدر بودن آن وجود دارد پس با آمادگی کامل سعی کنیم وارد آن شویم؛ شبی که طبق فرمایش امام صادق(ع) تقدیر امورات بندگان در آن امضا می‌شود. 👇👇👇 https://aghigh.ir/fa/news/112244 🖤 @dokhtaranezahraei
‍🌹🍃 روزهاے 🗓رمض💫ان روزه📿 گرفتم که‍ مگر😔 در شب قدر🌗 ببینم ❤️ ڪنارم هستے💞 💚 💞 @dokhtaranezahraei
دل❤️م را برده ای با نرگ🍃س شک🍂ــوفا می شود با خنـ😊ـده ات حس🤗 ت💚ـو با پوشیدن چ😍ـادر سیاهت برای✋ـم بهتری از هر پرنس✨ـس 💞 @dokhtaranezahraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ «یا رب تو ببخش» با صدای سیدمجید 🔻شاعر: محمد صمیمی 🤲 برگرفته از دعای افتتاح اللَّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الثَّنَاءَ بِحَمْدِکَ وَ أَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوَابِ بِمَنِّکَ خدایا به حمدت زبان می‌گشایم به امید رحمت به سمتت می‌آیم تو خود باعث و علت هر ثوابی تو سرچشمه و اصل هر عقابی وَ أَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَ النَّقِمَةِ وَ أَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرِینَ فِی مَوْضِعِ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْعَظَمَةِ یقین دارم ای عشق در عفو و غفران تویی مهربان همه مهربانان و از هرکسی درمقام عقوبت تو بالاتری درمجازات و شدت و در موضع شوکت وکبریایی بزرگ بزرگان هستی،خدایی اللَّهُمَّ أَذِنْتَ لِی فِی دُعَائِکَ وَ مَسْأَلَتِکَ فَاسْمَعْ یَا سَمِیعُ مِدْحَتِی وَ أَجِبْ یَا رَحِیمُ دَعْوَتِی وَ أَقِلْ یَا غَفُورُ عَثْرَتِی خدایا به من در دعا اذن دادی منادا شدی و دلم شد منادی پس ای آنکس که هر دم شنیدی صدایم مرا باز بشنو تو را می‌ستایم اجابت کن ای مهربان خواهشم را ببخشای بخشاترین لغزشم را 💞 @dokhtaranezahraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چه کنیم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) غریب و تنها نباشند؟ 🎤حجت‌الاسلام 💞 @dokhtaranezahraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دعای‌روز 🎙 باصدای: حاج حسن 🔸 بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اغسِلْنی فیهِ من الذُّنوبِ وطَهِّرْنی فیهِ من العُیوبِ وامْتَحِنْ قَلْبی فیهِ بِتَقْوَى القُلوبِ یا مُقیلَ عَثَراتِ المُذْنِبین. 🔹 خدایا بشوى مرا در این ماه از گناه وپاکم نما در آن از عیب ها وآزمایش کن دلم را در آن به پرهیزکارى دلها اى چشم پوش لغزشهاى گناهکاران. 💞 @dokhtaranezahraei
...وڪيف لا أبٺسم وأنٺَ فے حياٺے نعيم ... چگونه لبخند نزنم درحالے ڪہ نعمٺے چون ٺورو در زندگیم دارم ....😊💛🌈 💞 @dokhtaranezahraei