eitaa logo
شهید سید علی زنجانی🌱
1.2هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
1 فایل
♡ به کانال شهید عشق ❤️ ،سیدعلی زنجانی خوش اومدی...🌱 سید خیلی رفیقاشو دوست داره،شماهم میتونید باهاش رفیق شید...😍🌱 میتونید اینجا ( https://eitaa.com/shahid_seyed_ali_zanjani/6 ) با شهید عشق آشناشید...
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایـٰا رحم ڪن بہ قلبۍ ڪہ دࢪ آࢪزوۍ چیزیست ڪہ دࢪ تقدیࢪش نیست (: - مثلا شھادت..! @shahid_seyed_ali_zanjani💓
12-hajqasem-4.mp3
13.02M
🌿°• یه آدمایی هستن توی این دنیا... برق چشمات مهربون بودن مرد خدا🕊 ویژه شهادت سردار دلها❤️ با نوای:حاج مهدی رسولی🎙 @shahid_seyed_ali_zanjani💔
سلام دوستان قراره برای شهادت حاج قاسم این عکس بزاریم پروفایل ممنون میشم شما هم همراهی کنید😍♥️
ریاضـےِعـشق‌تـُو؛ حـل‌شدنـےنیسـت..! بـایدبـاجـان‌احتمـالش‌زد🙂💔 @shahid_seyed_ali_zanjani🌻
این‌مردپایان‌ندارد... ❤ خوب است که نامش ممنوع است... همه مجبورند دنبال استعاره بگردند همه مجبورند شاعر شوند... :)😢 @shahid_seyed_ali_zanjani💔
جانت را که بدهی در راه خدا "شهید" می نامند تو را به گمانم اگر روحت را هم بدهی شاید...! و من احساس میکنم  اینجا و در این سرزمین؛ دختران زیادی هستند که هر روز پشتِ سنگر ِسیاه ِساده ی سنگینِ خود دفاع می کنند از نجابتشان... و هر لحظه شهید می شوند انگار! پس "شهیدزنده" حواست به حجابت باشد... گـــآهی که چادرت خاکی می شود از طعنه های مردم شهــــر... یاد چفیه هایی باش که برای چــــــــآدری ماندنت، خونی شدند... @shahid_seyed_ali_zanjani🦋
شهید سید علی زنجانی🌱
🗞شهید مدافع حرم سید علی زنجانی به روایت همرزمان؛ 🔰«بخش اول- چهارراه» 🔻از دور من را دید. سر چهارراه، پشت چراغ قرمز ایستاده بودم. از خوشحالی لبخندى زد. برق شادی را در چشم‌های خسته‌اش دیدم. با عصایش از بین ماشین‌ها عبور کرد و خودش را به من رساند. نگاهش می‌کردم. مسیر نگاهش را به داخل ماشین چرخاند. دنبال کسی می‌گشت. 🔸آن خنده‌ی زیبا از آن چهره‌ی خسته از جنگ و فقر رخت بست. با انگشتانش به شیشه زد. شیشه را پایین آوردم. از من پرسید: «سید علی کجاست؟؟». آه؛ درد یکبار دیگر به روحم بازگشت. سراسر وجودم را پُر کرد و به مغز استخوانم رسید. نگاهش کردم. درحالی که غم و اندوه من را فراگرفته بوده گفتم: «شهید شد». یک لحظه درجا خشکش زد. انگار نمی‌خواست باور کند. دوست نداشت باور کند آن جوانی که همیشه می‌آمد، از ماشین پیاده می‌شد و از حال او سوال می‌کرد حالا شهید شده است. 🔹چند سالی بود که با آن پای قطع شده و عصا، سر آن چهارراه دستمال کاغذی می‌فروخت. نمی‌دانم ولی سید علی همیشه همه دستمال کاغذی‌هایش را از او می‌خرید. یکبار خندیدم و گفتم: «سید؛ با این همه دستمال کاغذی می‌خوای چیکار کنی؟؟؟ ماشین رو پُرِ دستمال کاغذی کردی.» خندید و هیچ چیزی نگفت. 🔸به او نگاه کردم و احساس کردم، کوهی از درد در چشمانش موج می‌زند. وقتی که دستان خسته‌اش را روی صورتش گذاشت و در خیابان شروع به گریه کرد، نگاهش می‌کردم. در همان حالت سکوت، اشک از چشمانم جاری شد. با خودم گفتم: تو که او را نمی‌شناختی، این‌طور برایش گریه می‌کنی اما، من که او را می‌شناختم و دیدم چه‌طور برایش گریه کنم؟ می‌دانستم تو تنها نیستی. خیلی از فقرای خیابان‌های شلوغ حلب او را می‌شناختند. وقتی که ماشینش را می‌دیدند، به سوی او می‌دویدند و صدایش می‌زدند: «سید علی؛ سید علی». از ماشین پیاده می‌شد و با آن‌ها صحبت می‌کرد. 🔹یکبار می‌خواست سوار ماشین بشود که گفتم: «چیزی هم تو جیب خودت موند؟ هر چی پول داشتی به اونا دادی. حواست باشه خودت هم چند وقت دیگه مثل اونا فقیر میشی. بسه دیگه، کافیه. اگر اینجوری ادامه بدی هیچی برات نمی‌مونه». کارش این بود که به ما می‌خندید. 🔺نه فقط تو، ابوسلیمان در پمپ بنزین هم وقتی شنید سید علی شهید شده، گریه کرد. کسی به ابوسلیمان با آن لباس‌های کثیف و بوی بنزینش احترام نمی‌گذاشت. این فقط سید علی بود که به آن اهتمام داشت. کسی که به ابوعلی بین خاک و غبار انبارهای نظامی اهمیت می‌داد، هیچ‌کس جز سید علی نبود. تو که او را نمی‌شناسی این‌طور گریه می‌کنی. اما من چه‌طور گریه کنم؟ ... ادامه دارد ... (راوی شماره۶) @shahid_seyed_ali_zanjani
دکتر هم که میری و بهت قرص میده با اینکه یه شب اون قرص هارو بخوری حالِت خوب نمیشه🚶 باید چند شب پشت سر هم بخوری تا اثر کنه🧑🏽‍🦽 حالا این نماز خوندن ها و خوندن سوره واقعه قبل خواب و زیارت عاشورا و.. زمانی اثر اصلیشون رو بجا میارن که دائمی بشن طولانی بشن ثابت بشن✋🏿 @shahid_seyed_ali_zanjani💛
در سخت ترین زمان ها که یادت می کنم آنقدر زیبا آرامم می کنی که انگار هیچ آشوبی در دل نداشته‌ام. محبوبم! سیدعزیزم @shahid_seyed_ali_zanjani♥️🌱
بـااین‌آقـاچـه‌نسبتـی‌داری؟! -نـوکـرشـم♥️:)! ‌‌