#نکته
از کتاب من ادواردو نیستم
خیلی دلش میخواست برود ایران و آنجا را ببیند ایران برایش آخرِ همه چیز بود آخرِ خوبیها آخرِ زیبایی ها
حس می کرد مردمش با مردم بقیه جاها فرق دارند حس میکرد شبیه آنها را هیچ کجا ندیده
بالاخره هم طاقت نیاورد رفت ایران فروردین ۱۳۶۰
ایران که رسید مستقیم رفت پیش فخرالدین حجازی سلام و احوال پرسی کرد و گفت قول داده بودی من را ببری پیش امام
... آیت الله خامنه ای و دیگران با تعجب به این صحنه نگاه میکردند امام پیشانیِ کمتر کسی را بوسیده بود.
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
#نکته
از کتاب من ادواردو نیستم
دلش برای فلسطین می تپید اخبار مسلمانان آنجا را که می شنید، حالش بد می شد وجودش زیر و رو می شد همه غم ها سرازیر میشد توی قلبش. نمی توانست برای یک لحظه هم کشت و کشتار آنجا را ببیند.میرفت پیش مقامات بلندپایه کشورش. پیش رئیس جمهور و وزیر وزرا و بقیه با آنها جلسه می گذاشت حرف می زد سر و کله می زد خودش را به آب و آتش می زد اما هیچکس حرف توی گوشش نمی رفت
درمانده میشد نمیدانست باید چه بکند فرداش دوباره می رفت سراغ این مسئول آن مسئول سراغ هرکسی که می شناخت.
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
درباره کتاب :
رمان « رویای نیمه شب » اثر حجتالاسلام مظفر سالاری اثری است که انتشارات کتابستان معرفت آن را پس از سالها بازنشر کرده و از ابتدای سال ۹۵ نیز به عنوان کتاب چهارمین دوره مسابقه کتابخوانی «کتاب و زندگی» معرفی شده است.
این کتاب تا پیش از مسابقه قریب به ۱۰ چاپ را پشت سر گذاشته بود و پس از مسابقه نیز مورد توجه بیشتری قرار گرفته است. تا جایی که با رسیدن به چاپ هشتادم، پرفروشترین رمان چاپ شده در دهه نود نام گرفته است.
این اثر، داستانی است عاشقانه با زمینه مذهبی که حکایت از دلدادگی جوانی پاک سیرت از اهل سنت به دختری شیعه مذهب دارد که در راه وصال با موانع و اتفاقاتی تلخ و شیرین مواجه است.
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
📕گزیده کتاب:
«پدر بزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره ای زیبا و گران بها که من طراحی کرده بودم و ساخته بودم اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ هر چند بعید می دیدم که مادرش زیربار قیمت آن برود.گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم.
• طراحی و ساخت این گوشواره، کار هاشم است. حرف ندارد!
مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد.
• قشنگند، ولی ما چیزی ارزان قیمت می خواهیم.
مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جستجو کرد. پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سُراند.
• از قضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است.
در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعی اش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم.»
#رمان_عاشقانه
#رمان_مذهبی
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیزر دیدنی کتاب «رویای نیمه شب
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
کتاب #رویای_نیمه_شب
📖برشی از کتاب:
از چند پله سنگی پایین رفت. فقط همین. و در کمتر از یک ماه. ماجرایی را از سر گذراندم که زندگی ام را زیرورو کرد. گاهی فکر میکنم شاید آن ماجرا را به خواب دیده ام یا رؤیای بیش نبوده. اسمی جز معجزه نمیتوانم روی آن بگذارم. گاهی واقعیت آنقدر عجیب و باورنکردنی است که آدم راگیج می کند.
وقتی برمی گردم و به گذشته ام فکر میکنم پایین رفتن از آن چند پله را... سرآغاز آن ماجرای پدربزرگم میگوید: «بله، ماجرای عجیبی بود، اما باید باورش کرد. زندگی، آسمان و زمین هم آنقدر عجیبند که گاهی شبیه یک خواب شیرین به نظر می آیند. آفریدگار هستی را که باور کردی، ایمان خواهی داشت که هر کاری از دست او برمی آید.»
همه چیز از یک تصمیم به ظاهربی اهمیت شروع شد. نمی دانم چه شد که پدربزرگ این تصمیم را گرفت. ناگهان آمد و گفت: «هاشم! باید با من بیایی پایین.» و من ناچار با او رفتم پایین. بعد از آن بود که فهمیدم چطور پیش آمدی کوچک می تواند مسیر زندگی انسان را تغییر دهد. خدای مهربان، زیبای فراوانی به من داده بود. پدربزرگ که خودش هنوزاز زیبایی بهرہ ای دارد، گاهی می گفت: «تو باید در مغازه، کنارم بنشینی ودر راه انداختن مشتریها کمک کارم باشی؛ نه آن که در کارگاه وقت گذرانی کنی.» می گفت: «من دیگر ناتوان و کند ذهن شده ام. تو باید کارها را به دست گیری تا مطمئن شوم بعد از من از عهده اداره کارگاه و مغازه برمی آیی.» در جوابش می گفتم: «اجازه بده زرگری را طوری یاد بگیرم که دست کم در شهر حله، کسی به استادی من نباشد. اگر در کارم مهارت کامل نداشته باشم، شاگردان و مشتریها روی حرفم حسابی بازنمی کنند.» با تحسین به طرح ها و ساخته هایم نگاه میکرد و می گفت: «توهمین حالا هم استادی و خبر نداری.» میگفتم: «نمیخواهم برای ثروت و موقعیت شما به من احترام بگذارند. آرزویم این است که همه مردم حله و عراق، غبطه شما را بخورند و بگویند: این ابونعیم عجب نوه ای تربیت کرده!» به حرفهایم می خندید و در آغوشم می کشید. گاهی هم آه می کشید...
✅ این کتاب را میتوانید به صورت امانت از مقر تهیه نفرمایید.
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
کتاب "رویای نیمه شب "
کتاب رویای نیمه شب روایتگر داستان عاشقی جوانی زیبا رو و سنی مذهب به اسم هاشم است که در یک اتفاق عاشق دختری شیعه بهنام ریحانه می شود پدربزرگ او به دلیل اینکه ریحانه شیعه است از ازدواج هاشم با ریحانه جلوگیری می کند ...
آقای مظفر سالاری به شکلی کاملا هنرمندانه و بی نقص این قصه زیبا را که برگرفته از داستانی واقعی می باشد، روایت می کند.
"رویای نیمه شب" با روایت های معتبر و واقعی تشرف به محضر امام زمان عج به اثری مهدوی تبدیل شده و واجد برخی پاسخ های کلامی شیعیان به پرسش های رایج است.
چاپهای متعدد این کتاب نشانگر زیبایی محتوایی ساختاری این داستان میباشد.
اگر به دنبال یک هدیه برای دوست و یا همسرتان هستید، فرصت را از دست ندهید ...
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معرفی کتاب رویای نیمه شب توسط زینب ابراهیمی.
#کتاب_خوندم
#معرفی_کتاب
نخل و نارنج
از وحید یامین پور
آنقدر تعریف این کتاب را شنیده بودم که خیلی انتظارم بالا رفته بود برای همین حدود هشتاد صفحه اول کمی کمتر از انتظارم جذاب به نظر اومد چند روز طول کشید تا آن هشتاد صفحه را خواندم اما از آنجا به بعد آنقدر برایم دوست داشتنی شد که نمی توانستم کتاب را زمین بگذارم آرزو می کردم که ای کاش کار دیگری نداشتم جز خواندن کتاب و کتاب هم هرگز تمام نشود
تا آخرین صفحه را در یک روز خواندم و انصافا لذت بردم
زندگینامه داستانی شیخ مرتضی انصاری با لحنی فاخر و تاریخی و جذاب
خواندن این نوع کتابها که سبک زندگی درست را به ما یادآوری می کند و در عین اینکه غرق در لذتمان کرده رشدمان می دهد در این بازار کتابهای سبُک، غنیمتی ارزشمند است. سوژه عالی و قلم قدرتمند و جذاب
بسیار مناسب است برای هدیه دادن خصوصا به اهل علم؛ طلاب و دانشجوها و خلاصه برای همه افرادی که برای تغذیه و رشد روحی خود ، ارزش قائلند
خدا قوت آقای یامین پور
قبول باشه این اثر ارزشمند و ان شاءالله توفیقات روزافزون
⭐⭐⭐⭐⭐
برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكته های ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشیم.
گروه کتابخوانی جمع آسمانی
http://eitaa.com/joinchat/763559948Cce4b0118d8
خانمی با نام کاربری ماریانا خ درباره کانال چنین فرستادند،(از اینکه وقت گذاشتند و مطالب را پیگیری کردند، سپاسگذارم) :
من کانالو دوست دارم بعضی از کتابها رو از طریق یکی از رابطه های مقرعضو شدم کتاب امانت گرفتم و خوندم سطح کتابها عالین و ممنون از زحماتتون💐
حمیده خانم در پاسخ چالش چه کتابی را دارید میخوانید مطلب زیر را فرستادند. متشکرم:
من حمیده ازباخرز☺☺.دارم کتاب( وقتی مهتاب گم شد)رومیخونم.عالیه.....
خانم پروانه در پاسخ چالشمون گفتند:
من کتاب فرنگیس و می خونم خیلی روان و سلیس است و اوایل کتاب آدم رابه دوران کودکیش میبره.....
هدایت شده از شهیدانه
کتاب_من 📚
امام_خامنه_ای
🌼مقام معظم رهبری (حفظه الله):
اگر کتابخوانى 📖 فرهنگ رایج شد و در بین مردم ما جا افتاد، آنوقت کسانى پیدا میشوند که « صدقه_کتاب » 📚درست میکنند که الان نیست.
شما ببینید چقدر روضهخوانى میشود! چقدر احسان میشود!
چقدر به ایتام کمک میشود!
چقدر پول و جنس و پارچه و چیزهاى دیگر داده میشود!
آیا به همین نسبت، کتاب📕 هم داده میشود؟!
به همین نسبت پول💰 براى چاپ کتاب داده میشود؟! خیلی کم!😔
حالا یک وقتی در گذشته ، زمانی، کسانی از تجار و بازاری های مومن پیدا می شدند ، فرضاً کتاب چاپ می کردند و مجانی به طلاب می دادند.😃
قبلا در حد معدودی، این کارها معمول بود؛ اما الان این کارها نمی شود، این کارها کم است
✅این_را_ترویج_کنید.
✳️74/2/18
سلام .منم کتاب نخل و نارنجو میخونم ابتدا شنیدم که کتاب بازگویی زندگی یکی از علمای بزرگ به نام شیخ انصاری میباشد گفتم احتمالآ کتاب کمی سخت باید باشد یا اینکه کتاب از جذابیت کمی برخوردار است اما الان که به نیمه های کتاب رسیدم میفهمم که نوع قلم و نگارش چقدر تاثیر گذار است که یک متن تاریخی را به بهترین وجه شکل دهد که تو عاشق ان شوی .
شهیدانه
سلام .منم کتاب نخل و نارنجو میخونم ابتدا شنیدم که کتاب بازگویی زندگی یکی از علمای بزرگ به نام شیخ ان
اینم پاسخ یکی دیگه از اعضای کانال مون به چالش :«شما چه کتابی میخوانید؟»
💥 #نظر یکی از خوانندگان کتاب #احضاریه:👇👇
🔅دیشب تو جلسه فصلی گروه جهادی نادیان با احضاریه آشنا شدم قیمتش دافعه داشت اما تجربههای لذتبخش از معرفیهای قبلی روشنا چند نفرمون رو متقاعد کرد دست به جیب بشیم. پنجاه دقیقه قبل اومدم کیفم رو سبک کنم احضاریه رو درآوردم بذارم روی میز،تو این چند دقیقه که حدود یک چهارمش رو خوندم بحثهای خواهروبرادری مسعود وعارفه درباره علت عدم حضور همسر جوانمرد بانوی صبر(س) درکربلا خیلی به دلم نشست ...وصف شدنی نیست تا نخوانی،ندانی.
🔅روزشنبه و اول هفته و هزارتاکار از قبل برنامه ریزی شده و وسوسه یک احضاریه!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ...
خدایا وسوسههای کاروزندگی را چند ساعتی از من دور بنما تا احضاریه را به پایان برسانم.
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از ح.اردستانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چها کرد
سلام علیکم
وصف شهید والا مقام آقا ابراهیم هادی اعلی الله مقامه الشریف از زبان حاج آقا مهدی سماواتی - حدود ۷ دقیقه است و دیدن و شنیدنش خالی از لطف نیست.
سلام و صلواتی را هدیه کنیم به اراواح طیبه شهدای اسلام خاصه شهید عزیز ، آقا ابراهیم هادی رحمة الله علیه / التماس دعا و ارادتمندتان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر یکی از خوانندگان کتاب احضاریه
قبل از این که به دستم برسد دلم را برده بود. سر این کتاب خیلی دعوا بود! آقای حجت الاسلام زائری تعاریف خاصی از کتاب کرده بودند و برخی هم نقد می کردند و می گفتند اینقدر ها هم که میگویند نیست!
کتاب را دستم گرفتم که عکسی بگیرم و معرفی اش را آماده کنم. همانطور که معمولا بقیه کتابها را معرفی میکنم. مشخصات کتاب و متنی که پشت کتاب نوشته شده یا دیگران درباره آن نوشته اند...
اما اصلا طاقت نیاوردم. نایلونش را باز کردم و شروع کردم به خواندن...
متنی پر کشش و زیبا
سر شار از لحظه های غیر منتظره و در عین حال واقعی که همه ی ما آنها را زندگی کرده ایم!
گاهی سفر به تاریخ ... به خانه ی امیر المومنین! انگار در مدینه هستی و از نزدیک شاهد ماجراها و مکالمات ...
شیرین زبانی های زینبِ 5 ساله، بی قراری های حسن و حسین، نگرانی های علی و وصیت های فاطمه!
گاهی خنده و گاهی گریه...
و دوباره بازگشت به زمان حال و ادامه ی ماجرایی جذاب و گیرا.
تا نخوانید لذتش را درک نمی کنید. امروز صبح موقع خواندن کتاب سرم را بالا آوردم، دقت کردم کسی نباشد و فریاد زدم: چقدر این کتاب خوب است!
قرار گرفتن در ایام محرم بر جذابیت مطالعه کتاب می افزاید و شما را بدون این که متوجه گذران لحظات شوید با خود می برد.
هم دلم میخواهد زودتر اتفاقات را زندگی کنم و همسفر زائران کربلا باشم، و هم دلم نمیخواهد کتاب تمام شود و شیرینی مطالعه ی " #احضاریه " را از دست بدهم.
#پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
#گزیده_ای_از_کتاب📚
باز گمش کردم دلم می خواست برایش درد دل کنم و بپرسم چرا فقط من باید این وسط مریض شوم و به آن حال بیفتم. شما که دکترید، راهنمایی ام کنید. و بگویم دکتر جان من فکر می کنم از شدت ضعف دچار مالیخولیا شده ام و به قول شما پزشک ها گرفتار سندرم حاج ناصر شده ام و ویروسی در ذهن من به فحش فعال شده است که هر چه پیش تر می روم، سلول های بیشتری را از من دربرمی گیرد. بفرما. سر و کله اش پیدا شد و این بار مشتی بادام ریخت توی مشتم و رفت. هیچ سوالی نکرد. نپرسید «خوبی؟»، نگفت «تصمیمت چیست؟»، عین فرفره رفت. چهارده تا بادام بود. دستش را خواندم. حتما به نیت چهارده معصوم. می خورم. بسیار خوب. فحشت هم نمی دهم. چون اینجا نجف است و علی هست و آه ...
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#احضاریه در قالب اثری دینی در رفت و برگشت بین گذشته و حال، روایتی از زندگی یک روزنامه نگار نویسنده است که برای سفر به کربلا نه دعوت که احضار می شود.
موذنی در این اثر از رخدادهایی مانند زیارت و آئین راهپیمایی عظیم اربعین برای نقل داستانی از حیات حضرت زینب سلام الله علیها بهره برده است.
📖 #بخشی_از_کتاب : #احضاریه
باطن هر عملی بویی دارد،و وای از وقتی که بوی گناه در هوا بپیچد و گناهها در هم بپیچند و مثل ابرها برفراز شهر بایستند و سفت و سخت و سنگین هوا را تیره و غمآلود کنند. آن وقت است که هی باید بگویی اللهم اغفر للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات تا جسم سفت و سخت گناهان از عطر استغفار متلاشی شوند و شهر بتواند نفسی تازه کند.
صفحه۶۸
مولف : #علی موذنی
ناشر کتاب : اسم
#احضاریه
#پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98