eitaa logo
شهیدانه
1.8هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
6.6هزار ویدیو
15 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴یکی از دوستانم توی سردخانه کار میکند. شاید حسین را برده اند آنجا. او که میرود سرم را به دیوار تکیه میدهم. پیرمردی کنارم می نشیند: _ برای پسرت آمده ای؟ میگویم: _بله، پدر جان! میگوید: _پسر اول من هم شهید شده. 🌴تسلیت میدهم و می پرسم: _توی همین جنازه هاست ؟ پاسخ میدهد: نه، سه ماه پیش او را دفن کردیم. برای پسر دومم آمده ام! او هم شهید شده. پسر سومم هم زخمی شده و الان روی تخت بیمارستان خوابیده. 🌴اشکهای روانش را که روی گونه هایش میبینم، غم خودم را فراموش میکنم؛ با این حال دلداری ام میدهد: بی تابی نکن داداش! همه این شهدا پسرهای ما هستند. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌴طاق آمبولانس را چند بار دید میزنم. مجتبی لجش گرفته: بس نیست ؟! چقدر طاق را دید می زنی؟ همه صافکارها یک بار رو به روی ماشین می ایستند و نگاه می کنند، بعد هم درستش می کنند و دیگر کاری ندارند که چه می شود. تو هم از بالا می بینی، هم از پایین، هم از چپ، هم از راست، بغل، رو به رو، زیر و رو.....بابا! چه خبرت است؟! 🌴حس می کنم کمی خسته شده. لبخندی حواله اش میکنم: طاق آمبولانس باید محکم باشد و سفت بشود تا وقتی می رود توی دست انداز و بالا و پایین می افتد، صدا ندهد. 🌴آمبولانس همه اش می رود خط مقدم، اگر طاقش صدا بدهد، راننده فکر میکند با گلوله او را دارند می زنند. می ترسد و یک وقت برمی گردد عقب..... ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌴می خواهیم ناهار بخوریم که دو نفر از برادران تصویر بردار و گزارشگر به تعمیر گاه می آیند و از چگونگی کار ما میپرسند. بچه‌ها من را به آن دو معرفی می کنند. سراغم که می آیند درباره کاری که میکنیم ، مصاحبه میکنم. از من می پرسند: به شما لقب عباس فابریک دست طلا داده اند. چرا ؟ مگر چه کار میکنید ؟ 🌴دوستان لطف دارند. نمیدانم چرا ، من به همراه گروهم ماشین های ترکش خورده و پر از سوراخی را که می آورند، سوراخ هایش را جوش می دهیم، بتونه میکنیم ، رنگهای استتاری می زنیم و می فرستیم برای جلو و استفاده مجدد. این است کار ما از صبح تا شب. 🌴گزارشگر با تعجب میگوید اینطور که شما تعریف کردید ، کار چندان مهمی نیست؛ در حالی که به نظر ما، دارید کار مشقت باری را انجام میدهید! 🌴لبخند می زنم: بله به حرف ساده است. بیایید از تعمیرگاه بیرون تا کارهایی که در طول ده روز قبل انجام داده ایم و آماده حرکت برای جبهه است را نشان تان دهم. 🌴چهل تا ماشینی را که درست کرده ایم و پشت سر گذاشته ایم تا راننده ها بیایند و آنها را ببرند نشانش میدهم: این کار شبانه روزی ما در عرض ده روز هست. 🌴میپرسند: اگر قرار بود این چهل تا ماشین را در تهران انجام دهید چقدر وقت تان را می‌گرفت؟ پاسخ میدهم: شش ماه؛ اینجا با تهران فرق میکند باید شلاقی کار کرد. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌴آ سیّد هم به اتاق ما می آید و با هم شام می خوریم. می گوید: حاجی! هیچ وقت فکر نمی کردم روزی چهارده پانزده ساعت، بدون استراحت کار کنی! خسته نمی‌شنوی؟ 🌴جَلدی میگویم: کار به من نیرو می دهد. این چکش و آچار که می افتد توی دستم، انرژی ام را صد برابر می کند. از بچگی همین طور عادت به کار پر زحمت داشته ام. 🌴طوری نیست، با کار شادم، گرمم، پیروزم، مثل همین رزمنده ها. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌴کتاب عباس دست طلا زندگی عباس علی باقری هست که حکایت از مردانگی ها و شب بیداری ها و کار شبانه روزی اوست. 🌴از ویژگی‌های خوب این کتاب، نگاه واقع بینانه حاج عباس پر تلاش و خستگی ناپذیر به جبهه و جنگ بود. بعضی جاها از حالات درونی ایشون گفته شده که جالب و خواندنی بود. و همچنین این کتاب متنی بسیار جذاب و بدون اضافه گویی دارد. 🌴باقری تیمی فنی و حرفه ای را برای تعمیر خودروها به جبهه میبرد، یافتن این نیروهای ماهر و مجاب کردن آنها بخش مهمی از کتاب هست که به نوعی انگیزه مردم برای حضور در جبهه ها و چرایی شرکت نکردن برخی افراد در دفاع مقدس را بیان میکند 🌴کسی که این کتاب را بخواند به سختی میتواند کارهای او و گروهش را باور کند. که آیا کاملاً یک انسان میتواند تا این حجم کار را انجام دهد. 🌴کتاب نگاهی به عملکرد بسیجیان فنی و تعمیر کار واحد پشتیبانی و تدارکات سپاه در دوران هشت سال دفاع مقدس دارد. 🌴رهبر انقلاب در مورد این کتاب فرمودند: «کتاب این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات [گفته] خواندم. خیلی خوب بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان می‌دید. خداوند ان‌شاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.» ما نیز به شما خواندن این کتاب پربار را پیشنهاد می کنیم. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🐬پیرمرد آهی کشید و گفت: ممکن شده پسرم. مدتی است که قهرمانان قصه های مغرب زمین از آسمان حمله کرده اند! سندباد از روی ناباوری نگاهی به رستم و علاءالدین انداخت و گفت: چه می شنوم؟! مگر ما تن تن و یارانش را شکست ندادیم؟! 🐬علاءالدین پرسید: چطور از آسمان حمله کرده اند؟ پیرمرد آهی کشید و گفت: میگویند با ماهواره. صنعت این قرن است. آنها این بار از بالا به سرزمین قصه های مشرق زمین حمله کرده اند. می گویند قصد کرده اند با این دستگاه همه چیز ما را عوض کنند. می خواهند رنگ و رو، زندگی، حرف زدن، راه رفتن، خورد و خوراک، پوشاک و همه چیز ما را به جانبی که خودشان صلاح میدانند، ببرند. سندباد گفت: فهمیدم! پس دوباره حمله کرده اند. 🐬_بله سندباد. آنها در جام جهان بین به کوچک و بزرگ نشان میدهند که فقط خودشان قهرمان هستند. رستم پرسید: پدر؛ آیا در جام جهان بین، اثری و نام و نشانی از ما هم هست؟ پیرمرد گفت: نه پهلوان. در حقیقت کار آنها این است که نام و نشان و اسم و رسم شما را از سرزمین قصه ها پاک کنند.... ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🐬تن تن و همراهانش در ساحل ایستاده بودند که جوانی از کشتی بادبانی پایین آمد و سوار قایقی شد و به ساحل آمد. پیرمرد ماهیگیر، با دیدن جوان تازه وارد خوشحال شد و جان تازه ای گرفت. او به طرف جوان دوید و فریاد زد: « سندباد، خوش آمدی! » 🐬تن تن تا این اسم را شنید رو به پروفسور کرد و پرسید: « تو تا به حال این اسم را شنیده ای پروفسور؟ » پروفسور عینکش را جابه جا کرد و گفت: « در تمام مشرق زمین سندباد را می شناسند. من سرگذشت او راخوانده ام، جوان ماجرا جویی است. » 🐬کاپیتان هادوک که از این حرف ناراحت شده بود، گفت: خیلی از او تعریف نکن پروفسور. سند باد هر چه که باشد، نمیتواند در برابر ما ایستادگی کند. » پروفسور با صدای جیغ مانندش گفت: « البته، البته! ».... ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
صلوات فاطمی امروزمان را به نیابت از ☀️ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف☀️ هدیه می کنیم محضر نورانی 🏴 حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها🏴 ⁦ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَي وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلاَمِ (س) ✅ پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀کتاب که توسط جعفر سبحانی نوشته شده است، از اعتراف های تاریخ نگاران و حدیث پردازان اهل سنت گردآوری شده است که همگی از یک واقعیت تلخ تاریخی پرده برداشته اند. آنان بر این باورند که پس از رحلت رسول خدا (ص)، بر اهل بیت او، به ویژه حضرت فاطمه (س) جنایتی بزرگ کرده اند، بنابراین نتوانسته اند این حقیقت دردناک را انکار کنند. 🍀استاد علامه سبحانی، این مجموعه را در پاسخ به کسانی که درباره این حادثه تعصب دارند و یا خود را به جهالت می زنند، گرد آوری کرده اند. 🍀این کتاب پس از مقدمه، حوادث دردناک پس از رحلت پیامبر، ماجرای سقیفه و جایگاه والای خانه حضرت زهرا (س) را در قرآن و سنت بیان می کند. 🍀در فصل اول: تاریخ نگاران، از هجوم دستگاه خلافت به خانه فاطمه (س) و تهدید های آنان سخن میگویند. 🍀در فصل دوم: اعتراف و اظهار پشیمانی ابوبکر نسبت به حمله به خانه فاطمه و گشودن در آن خانه بیان شده است. در ادامه درباره اسناد معتبر تاریخی و مدارک خطبه فاطمه الزهرا سخن گفته است. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🍀هنگامی که علی ، فاطمه را تجهییز و تکفین کرد و او را در گور نهاد، غم و اندوهی گران بر او مستولی شد. پس رسول خدا را مخاطب ساخت و گفت بزودی دخترت برایت باز خواهد گفت که از دست امت چه کشیده، از او بازپرس و شرح حال را از او جست و جو کن، حال اینکه از مرگ تو دیری و نامت فراموش نشده. 🍀 همه اینها از این پرده برمی دارد که او مظلوم و ستم دیده از دنیا رفت. فاطمه زهرا وصیت کرد که شب هنگام اورا به خاک بسپارند، راز این وصیت چیست؟ 🍀علی (ع) فاطمه را در دل شب به خاک سپرد. تا آنجایی که میگوید فاطمه وصیت کرده بود او را بر تخته پاکی نهاده، تشییع کنند. اسماء دختر عمیس به او گفته بود برایت تابوتی به سان آنچه در حبشه میساختند، تهیه میکنم. 🍀چوبی را گرفته و آنرا برید و سپس برای او تابوتی ساخت، فاطمه لبخندی زد. این در حالی بود که پس از مرگ پیامبر، تا آن لحظه کسی لبخندی بر روی فاطمه ندیده بود. (س) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ نکته مهمی که باید به آن اشاره کرد این است که بعضی فکر می‌کنند حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها در هنگام ایراد خطبه شان، یک انسان دل‌مرده و شکست‌خورده است که در مقابل زنان مهاجر و انصار ناله و فغان سرمی‌دهد؛ در حالیکه با مطالعه دقیق متن سخنان متوجه می‌شویم که فضای سخن، فضای اعتراض و روشنگری و احساس مسئولیت نسبت به آینده اسلام است. حضرت صدیقه سلام‌الله‌علیها می‌خواهند بفرمایند آن اسلامی که با حضور پیامبر پایه‌ریزی شد که می‌تواند انسان خاکی را به افلاک ببرد، با امامت امام علی علیه‌السلام می‌تواند ادامه یابد، اما اکنون با عدول از علی علیه‌السلام از میان رفت. (س) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98