# سنگر شهدا
# شهید محمود تاج الدین
نخبه علمی بود
به قدری باهوش بود که
در۱۳سالگی به راحتی
انگلیسی حرف میزد
درجبهه آموزش زبان مۍداد
والفجر۸ #شیمیایی شد
و در۱۷سالگی به شهادت رسید
@shahid_seyed_mahdy
خاطره ای واقعی از اربعین
ماشینهایی که به کربلا رفتند 1⃣
سلام دوستان
سال پیش توفیق اجباری نصیبم شد تا به همراه همسر و پسرم راهی کربلا شویم در عین ناباوری چون بلحاظ شرایط جسمانی ( زانوانی که خالی میکردند و اصلا قابل اعتماد نبودند و چشمانی که به دلیل آب مروارید دیدی نداشتند و در حد دو متر آن هم تار میدیدم و در آفتاب که کاملا کور میشدم ) امکان اینکه تا قم هم بروم نبود حالا چطور میخواستم پیاده به کربلا بروم نمیدانم
ماشینهایی که به کربلا رفتند2⃣
اینکه چطور شد چنین تصمیمی گرفتم بماند چون داستان طولانی میشود بهر حال به همراه خانواده ای از نزدیکان راهی شدیم
لب مرز مهران که رسیدیم همسر و پسرم کوله هاشون رو روی دوششان انداختند
من ساکی داشتم که اگر ویلچر همسفرمان نبود نمیدانم چطور حملش میکردم
همسفر ما هم یک ویلچر داشتند و یک کالسکه که برای بچه ها آورده بودند و دو تا ساک کوچیک برای بچه ها و دو تا ساک هم برای مادربزرگ بچه ها که همه را روی ویلچر گذاشتیم
در میان بارها کیسه ی بزرگ سفیدی هم بود که حجم زیادی داشت ولی وزن چندانی نداشت که توجهم را جلب کرد
وقتی پرس و جو کردم متوجه شدم تعدادی ماشین اسباب بازی حدودا متوسط بودند برای هدیه به بچه های عراقی
خلاصه از مرز عبور کردیم که البته خیلی گفتنی دارد که میگذرم
با یک ون عراقی راهی نجف شدیم
در راه به همسفرمان گفتم چرا گلسر یا عروسک پارچه ای یا هدیه ای دخترونه نگرفتید که کوچکتر باشد ؟
پاسخ داد چون اغلب زائرها وسایل دخترونه میآورند چون حجم کمتری دارد و سبکتر هست ما تصمیم گرفتیم متفاوت باشیم و برای پسر ها هدیه بیاوریم
گفتم خب چرا از این ماشین های کوچک نگرفتید حالا چه لزومی داشت اینقدر بزرگ باشند؟
گفت خواستیم به نحو احسنت عمل کرده باشیم
قانع شدم دیگر هیچ نگفتم البته یادم رفت بگویم همسفر ما خودشان سه کودک شش ساله و چهار ساله و هشت ماهه داشتند
در بین راه همسرم چون با عربی آشنایی داشت با راننده صحبت میکرد و متوجه شدیم راننده دو همسر و هفت فرزند دارد
از میهمان نوازی عراقی ها در مسیر دیگر نمیگویم که شاید بسیار شنیده باشید هرچند که شنیدن کی بود مانند دیدن
خلاصه ما شب به نجف رسیدیم
موقع خداحافظی همسرم پرسید پسر چهار پنج ساله داری گفت بله و همسرم یکی از ماشین ها رو با اجازه ی همسفرمان به راننده داد البته ایشان نمیپذیرفت تا اینکه همسرم گفت این هدیه است از طرف سیدنا قایدنا الحسینی الخامنه ای حفظه الله که ایشون گرفت بوسید و روی چشم خود گذاشت و خوشحال شد
راهی مشابه شدیم البته چون خسته بودیم بعد از نماز و مختصری شام به یک منزل عراقی رفتیم و خوابیدیم
صبح قبل از اینکه راهی مشابه شویم یکجا نشستیم تا چای عراقی بخوریم که همسفرمان یکی از ماشینها رو به جوان عراقی که چای میریخت داد چون متوجه شد یک پسر کوچک دارد
دوباره به راه افتادیم در مسیر چند جا پسر بچه های عراقی بودند ولی وقتی به همسفرمان گفتم ماشینها رو بده تا زودتر تمام شود گفت نه چون اغلب زائر ها بخاطر اینکه بارشون سبک بشه همین ابتدای مسیر هدایا رو میدهند ما نیت کردیم تا کربلا برسونیم
خلاصه حدود ساعت ده یازده به یک موکب عراقی رفتیم تا استراحت کنیم حدود ساعت پنج بعد از ظهر که بچه ها رو بیدار کردیم تا راه بیوفتیم دیگر موکب خالی از زائر شده بود و خدام عراقی مشغول تمیز کردن موکب بودند
یکی از بچه ها خسته بود و نمیخواست بیدار شود و گریه میکرد
خادم عراقی نزدیک آمد و به عربی چیزهایی گفت که متوجه شدم که از گریه ی بچه فکر کرده که خودش رو خیس کرده
با هر درد سری بود بهش فهموندم که نجس نکرده و حتی دست کشیدم روی تشک و مالیدم به صورتم که مطمئن بشه خشک هست
اون خادم عراقی هم شروع کرد به عذر خواهی و حلالیت گرفتن
همسفرما که بچه ها رو از دستشویی آورده بود و متوجه عذرخواهی خادمه ی عراقی شد داستان رو جویا شد
در موکب ده دوازده کودک عراقی با هم بازی میکردند و مادرانشان هم کنار هم نشسته بودند و صحبت میکردند
موقع حرکت همسفر ما رفت و چهار ماشین رو آورد تا به خادم موکب بدهد ابتدا خادم قبول نمیکرد و مدام عذرخواهی میکرد بخاطر شکی که کرده بود تا اینکه گفتیم این ماشینها هدیه ای از طرف امام سید علی خامنه ای هست که خوشحال شد و دعا میکرد و آنها رو به بچه ها داد که بچه ها خیلی خوشحال شدند ولی چون تعدادشون زیاد بود خب چهار تا به همشون نمیرسید که خادمهایی که تو موکب نشسته بودند و متوجه داستان شدند یک صدا به انگلیسی گفتند فایو سیکس سون آیت ناین تن یعنی تعداد کمه که ما دیگر عذرخواهی کردیم و راه افتادیم
شب باز در منزلی عراقی وارد شدیم که چون اکثر موکبها پر بودند ناچار شدیم جلوی درب حیاط بخوابیم با وجود آنکه بوی چاه آزار دهنده بود
صبح هم با بالا آمدن آفتاب همه بیدار شدند و رفتند ما هم آماده ی حرکت شدیم که همسفرمون رفتند و دو تا ماشین دیگر به صاحب خانه داد یک زائر عراقی که متوجه کیسه ی ماشین ها شد جلو آمد و گفت یک پسر دارد و یک ماشین خواست که بهش دادیم با اشاره ی به لالایی گفت عروسک هم دارید که گفتیم لا
درباره کفن و دفن و حرمت مومن.Mp3
510.9K
⭕️ سوال
❓وقتی جسم انسان داخل قبر می پوسد چه نیاز هست که چند متر پارچه بپیچیم و اسراف کنیم؟
🎙 استاد محمدی شاهرودی
الّهُـــــمَ؏َجــِّــلِلوَلــیِّـــڪَاَلْفــَــرَجْ
@shahid_seyed_mahdy
⭕مجموعه عکسنوشت پیام دکتر جلیلی خطاب به مردم ایران درباره اعلام اعضای کابینه پیشنهادی دولت به مجلس
#صحن_علنی_مردم
@shahid_seyed_mahdy
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیشگویی پیامبر در مورد شهادت عمار!
⁉️ چه کسی #عمار را کشت؟!
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی، به مناسبت ۹صفر، سالروز شهادت عمار بن یاسر
@shahid_seyed_mahdy