⛔️ «توهین به اسلام» معنای آزادی بیان از نگاه بهائیت
🔴 شبکه سعودی «ایران اینترنشنال»، ۱۹ اردیبهشت با انتشار مصاحبهای از «رها بحرینی» مبلغ و نفوذی بهائی در سازمان ملل، از اجرای حکم دو مفسد اخلاقی و هتاک به اسلام در ایران ابراز نگرانی کرد و تشکیلات بهائیت نیز بلافاصله به اجرای حکم مذکور واکنش نشان دادند.
🔴«رها بحرینی» توهینهای این دو مفسد به اسلام و ترویج خداناباوری توسط آنان را «آزادی بیان» و اجرای حکم اعدام آنها را مخالف اصول آزادی و قوانین بینالمللی عنوان کرد؛ گویا از نگاه بهائیت توهین به اسلام و مقدسات شیعه آزادی بیان و برخورد با آن ناعادلانه است.
🔴 واکنش شبکه اینترنشنال و تشکیلات بهائیت نسبت به محکومیت اجرای قانون در ایران در حالی است که در برابر اعمال غیر قانونی و خشن برخی کشورها ساکتند و این نشانگر اتّحاد آنان در دشمنی با شیعه و اسلامِ حقیقی است.
🔴در هر کشوری قوانین حقوقی جهت حفظ ارزشها وجود دارد که تخلف از آنها مجازات شدیدی برای شخص و گروههای متخلف خواهد داشت. بنابراین طبق قانون رسمی کشور، هتاکان به دین و اعتقادات مذهبی مجرم و فعالیتهای آنان در این زمینه محکوم به اشدّ مجازات است.
#بهائیت
کانال رسمی #شهید_مهدی_زاهدلویی✨🌴✨
🇮🇷 @shahid_zahedlooee
شهید مهدی زاهدلویی🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ فصل اول : خداحافظ بهار! قسمت۲ ماشین پلیس از کنارم رد شد و کمی جلوتر توقف
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
فصل اول : خداحافظ بهار!
قسمت۳
آدرس خانه ی برادرم را به مأمور پشت فرمان دادم. حرکت کردیم. از
گذشته ام پرسیدند، از شهادت بچه ها، و رجب. صدای باران شدیدی که به
سقف ماشین می خورد، مرا به خاطرات خانه ی دایی و کودکی ام برد. چشمانم را
بستم و دیگر صدایی نشنیدم.
اوایل تابستان سال 1326 در بهار همدان به دنیا آمدم. دو خواهرم صغری
و خانم، و برادرم محمدحسین از من بزر گتر بودند. مادرم، کلثوم خانم، قالی
می بافت و پدرم، حسین آقا، کشاورز بود. صبح تا شب زحمت میکشیدند، اما
دخل و خرجشان جور درنمی آمد. سه چهار ساله بودم که به ناچار برای فرار از
فقر و نداری در یکی از روزهای بهار برای همیشه همدان را ترک کردیم و به تهران
آمدیم.
صندوقچه ی قدیمی لباس، چراغ خوراک پزی و یکی دو جفت پشتی،
همه ی دار و ندار پدر و مادرم بود که بار یک وانت قدیمی کردیم و به تهران
آوردیم. ساختمانها هنوز آ نقدر بالا نرفته بودند که نتوانم سرخی غروب
خورشید را ببینم. بابا با یک دست قالیچه و با دست دیگرش مرا بغل کرد و
به داخل حیاط خانه ی دایی برد. خانه ی دایی محمد نزدیک میدان آزادی
در محله ی هاشمی بود. طبقه ی اول، خانواده ی دایی زندگی میکردند، نیم طبقه ی دوم را هم به ما دادند؛ اتاقی کوچک که بسختی یک فرش شش متری
در آن جا میشد و گوشه هایش بر میگشت. شش نفر کنار هم می خوابیدیم، اما
باز جا کم میآوردیم و روی سروکله ی هم می افتادیم. گوشه ی حیاط یک حوض
مستطیلی شکل بود و کمی آن طرف تر اتاقکی برای پدربزرگم، بابا حیدر ساخته
بودند. پیرمرد صبح تا شب سرش توی قرآن بود و صدایش درنمی آمد. بعد از
نماز صبح سوره یس میخواند، شب هم قبل از اینکه به رختخواب برود، دوباره
آن سوره را میخواند. می گفت: «هرکی صبح و شب با سوره یس مأنوس باشه،
مرگ راحتی داره. »
ادامه دارد...
🥀 روایت زندگی بانو زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
کانال رسمی #شهید_مهدی_زاهدلویی✨🌴✨
🇮🇷 @shahid_zahedlooee
🍃دعای فرج 🍃هر شب ساعت ۲۱،به نیابت از شهدای عزیزمون و رهبر کبیر انقلاب.
کانال رسمی #شهید_مهدی_زاهدلویی✨🌴✨
🇮🇷 @shahid_zahedlooee
✨صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین✨
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر✨
✨شبتون بخیر دعاهاتون مستجاب✨
✨✨یا علی✨✨
✨پویش ختم روزانه قرآن مجید✨
به نیابت از #حضرت
🦋#زهرا_سلام_الله_علیها🦋
کانال رسمی #شهیدمهدی_زاهدلویی✨🌴✨
🇮🇷 @shahid_zahedlooee