✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
الهی نـــ💌ـــامه #شهداء
خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمای بیخبری نمانیم. خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز تا مشت خونینشان را برافراشته داریم. خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید، دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جز راه تو نرود و جانی عطا کن که برای تو برود.
شـــــ🌷ــــهید معلم مهدی رجب بیگی؛ متولد سال 1336
کانال👈🌷شهداء، دلــــ❤️ــــتنگم🌷
@rahiyaaneshgh
✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
🌹بسم رب الشهداء و الصديقين🌹
👤عرض سلام و شب به خير به همه ی همراهان بیان معنوی💐
📖با يک داستان ديگه ازشهید ابراهیم هادی مهمان دلهای پاک شما هستيم.
🔰خلاصه این قسمت هم درعکس موجود است👆👆👆👆
❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃
☘قسمت دوازدهـم
⚡️هیـکل
درباشگاه کشتی بودیم.آماده می شدیم برای تمرین.ابراهیم هم واردشدچنددقیقه بعدیکی دیگرازدوستان آمد.
تاواردشدبی مقدمه گفت ابرام جون تیپ وهیکلت خیلی جالب شده!توراه که می اومدی دوتادخترپشت سرت بودند.مرتب داشتند ازتوحرف می زدند!بعدادامه دادشلواروپیراهن شیک که پوشیدی،ساک ورزشی هم که دست گرفتی.کاملامشخصه ورزشکاری!به ابراهیم نگاه کردم.رفته بودتوفکر.ناراحت شده بود.انگارتوقع چنین حرفی رانداشت.جلسه بعدتاابراهیم رادیدم خنده ام گرفت.پیراهن بلندپوشیده بودوشلوارگشاد!به جای ساک ورزشی لباس هاراداخل کیسه پلاستیکی ریخته بود!ازآن روزبه بعداینگونه به باشگاه می آمد.بچه هامی گفتندباباتودیگه چه جورآدمی هستی!ماباشگاه میام تاهیکل ورزشکاری پیداکنیم بعدهم لباس تنگ بپوشیم.
اماتوبااین هیکل قشنگ وروفرم،آخه این چه لباس هائیه ک می پوشی!ابراهیم به حرف های آن هااهمیت نمی داد.به دوستانش هم توصیه می کردکه#اگرورزش برای خدابود،میشه اما اگربه هرنیت دیگه ای باشه ضررمی کنین.
☀️لینک گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLgTQ9fMnBaKA
➖➖➖🌹✨➖➖➖🌹✨➖➖
🌷شادی ارواح طیبه ی شهدا بخصوص شهید ابراهیم هادی صلوات🌷
🌷💫اَللّهمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّدوعجل فرجهم.💫🌷
➖➖🌷🌷➖➖🌷🌷➖➖
ششمین #شهید_ماه افسران؛ سردار شهید عبدالحسین برونسی
🔴مال بچه یتیم و حساسیت روی مال حلال و حرام
زمان شاه یک روز از طرف ارباب آمدند و گفتند هر کسی زمین کشاورزی، ملک و آب ندارد بیاید و خودش را معرفی کند و زمین بگیرد اما او نرفت. آمد خانه و گفت که هر کسی آمد دنبال من بگو نیست.
ارباب ده آمد دنبالش، عبدالحسین به او گفت:«آقا شما راضی باشی بچههای یتیمی که در این میان مالشان تقسیم شد چی؟ راضی نباشند، چه کنم؟!»
آن سال خداوند پسر اولم ابوالحسن را به من داد، میگفت:«از خانه کسی نان نگیر، گندم هم از کسی نگیر، اجازه هم نده بچه از این نانها بخورد.» روی نان حلال و حرام خیلی حساس بود. بعد هم آمد مشهد و بعد ۱۵،۱۰ روز نامه فرستاد برای پدرم که روحانی محل هم بود که «اگر اجازه میدهید ودوست دارید دخترتان را برای زندگی به مشهد بفرستید.» پدرم گفت:« او دوست ندارد سر باغ و زمین دیگران کار کنی، بیا برو پیش شوهرت.» هر چه داشتم فروختم و رفتم احمد آباد مشهد.
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌹بسم رب الشهداء و الصديقين🌹
👤عرض سلام و شب به خير به همه ی همراهان بیان معنوی💐
📖با يک داستان ديگه ازشهید ابراهیم هادی مهمان دلهای پاک شما هستيم.
🔰خلاصه این قسمت هم درعکس موجود است👆👆👆👆
❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃❃
💫قسمت سیزدهـم
🔶غـرور
ابراهیم دریکی ازمغازه های بازارمشغول کاربود.یک روزابراهیم رادروضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم.دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.جلوی یک مغازه،کارتن هاراروی زمین گذاشت.وقتی کارتحویل تمام شد.جلورفتم وسلام کردم.
بعدگفتم آقاابرام برای شمازشته،این کارباربرهاست نه کارشما!نگاهی به من کردوگفت کارکه عیب نیست،بیکاری عیبه،این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه،مطمئن میشم که هیچی نیستم.
جلوی غرورم رومیگیره!گفتم اگرکسی شمارواینطورببینه خوب نیست،توورزشکاری وخیلی هامیشناسنت.ابراهیم خندیدوگفت ای بابا،همیشه کاری کن که،خداتورودیدخوشش بیاد،نه مردم.
☀️لینک گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLgTQ9fMnBaKA
➖➖➖🌹✨➖➖➖🌹✨➖➖
🌷شادی ارواح طیبه ی شهدا بخصوص شهید ابراهیم هادی صلوات🌷
🌷💫اَللّهمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّدوعجل فرجهم.💫🌷
➖➖🌷🌷➖➖🌷🌷➖➖
ششمین #شهید_ماه افسران؛ سردار شهید عبدالحسین برونسی
https://goo.gl/O6MSZi
🔴در شهر رفت دنبال بنایی
عبدالحسین، اول در سبزی فروشی کار کرد و مدتی هم در شیر فروشی بود اما زود از آنجا بیرون آمد. میگفت سبزیفروش آشغال تحویل مردم میدهد و شیرفروش آب قاطی شیر میکند و میفروشد. خیلیها به او گفتند که اگر این کارها را نکنی رشد نمیکنی! و او هم میگفت: «نمیخواهم رشد کنم.»
یک روز صبح از خانه بیرون رفت و شب که برگشت، متر بنایی و کمی وسایل خریده بود. صبح رفت برای کار بنایی، وقتی آمد خیلی خوشحال بود، ۱۰ تومان مزد گرفته بود، به بچه نان که میداد، میگفت: «از صبح تا الان زحمت کشیدهام بخور، نان #حلال است» بالاخره هم بنا شد.
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
#یادی_از_شهدا
🌷🌷🌷 آیت الله میرداماد استاد شهید تورجی زاده میگه: به شهید تورجی زاده ارادت خاصی داشتم.
یه شب به خوابم اومد بهش گفتم: محمدرضا این همه از حضرت زهرا سلام الله گفتی و خوندی ثمری برات داشت؟
شهید تورجی زاده هم بلافاصله گفت: همین که توی آغوش فرزندش امام زمان عج جان دادم برام کافیه🌷🌷🌷
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
👇👇👇
🆔 @TebyanOnline
🔶 مطالعه کتابی بسیار جذ اب و خواندنی هرشب در گروه بیان معنوی تلگرام
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌺قسمت صد وهفده(117)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 581تا585
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...مرخصی بچه ها سه یا پنج روز بود اما من بدجوری افتاده بودم. بدنم داغان شده بود و ته مانده نیرویم را در آن سرمای کوهستان از دست داده بودم. به خانه که آمدم اول مرا نشناختند! هر کس می دید می گفت: «آخه چطور شد به این حال افتادی؟» در تب می سوختم. واقعاً داشتم می رفتم. یک ماه تمام توی رختخواب ماندم. سرما چنان بلایی سرم آورده بود که سابقه نداشت؛ صورتم از یک طرف ورم کرده بود، فکم قفل شده بود و از بابت هر نوع درد کلکسیون کامل بودم! برخلاف دفعه های قبل این بار هیچ دارو و درمان و تغذیهای افاقه نمی کرد. فقط می توانستم مایعات بخورم. همه جای بدنم، هر زخمی که از قبل داشتم، جای بخیه ها و عملها سیاه شده بود. پاهایم چنان درد و سوزشی داشت که پدرم درمی آمد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تحمل می کردم که آه و ناله نکنم اما دیگر نیرویی برای ادامه این مبارزه هفت ساله با درد و زخم برایم نمانده بود. مادرم هر شب پاهایم را با روغن زیتون و داروی گیاهی ماساژ می داد، با روسری پشمی می بست و گرم می کرد. سعی می کرد زخم هایم را ماساژ دهد و گرم نگه دارد تا جریان خون بهتر شود. هر روز دکتری از طرف بنیاد شهید می آمد و به تزریقات و حال و روزم می رسید. زحمتی که آن روزها مادر و همسرم برایم کشیدند، بی اندازه بود.
@majnon100
🍀لینک متن کامل این قسمت درکتابخانه گروه بیان معنوی
https://telegram.me/joinchat/Bn4n_ECHkf8hU-BJcxzBGQ
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🍃جان امانتی است که باید به جانان رساند.
اگرخود ندهی،می ستانند.
فاصله هلاکت و شهادت همین خیانت در امانت است...
شهیدسيدمرتضی آوینی
@majnon100
🌷🍃🌷🍃
هویت پیکر مطهر شهید محسن جواهری کاشانی، ساکن تهران بعد از گذشت 33 سال گمنامی شناسایی شد. شهید جواهری کاشانی که از شهدای هشت سال دفاع مقدس است، 33 سال پیش در عملیات بدر و در منطقه عملیاتی شرق دجله به شهادت رسید و پیکر مطهر او در منطقه ماند و نامش در شمار شهدای مفقودالاثر جای گرفت.
پیکر مطهر این شهید طی عملیات تفحص پیکر شهدا توسط کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح کشف شد.
صبح امروز، شنبه هفتم اسفندماه 95 جمعی از مسئولان معراج شهدای مرکز به همراه سردار غیبپرور مسئول سازمان بسیج مستضعفین با حضور در منزل این شهید مفقودالاثر به چشم انتظاری مادر او بعد از گذشت 33 سال پایان دادند.هویت پیکر مطهر شهید عملیات بدر بعد از گذشت ۳۳ سال گمنامی شناسایی شده و چشم انتظاری مادر او به پایان رسیده است.