🎥 #زیارت_امام_زمان (عج) در روز جمعه 🎤با نوای استاد فرهمند 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊

براستی #شهدا صاحب  #حیات #طیبه‌اند.....!!! روزی بر سر مزار فرزندم در گلزار #شهدای بهشهر رفته  بودم. دیدم زن و شوهری بر سر #مزار پسرم نشسته‌اند و به شدت گریه می‌کنند. رفتم نزدیک شون و علت را جویا شدم. به آنها گفتم که این مزار #پسر من است اما در این قبر #شهیدی نیست که شما اینقدر برایش گریه می‌کنید. پسر من #مفقود #الجسد است. در ضمن من اصلا شما را نمی‌شناسم. از سر و وضعشان هم معلوم بود که شمالی نبودند. خانمی که گریه می‌کرد در جواب من گفت:  فرزند #مریضی دارم که از ناحیه دو پا #فلج بود. دوا و درمان‌های ما نتیجه نداد و از سلامتی‌اش ناامید شدیم اما پسرم یک شب در خواب دید که #جوانی به سراغش آمده است و به او می‌گوید که از جایش #بلند شود. پسرم در پاسخ جوان می‌گوید که من فلج هستم و قادر به راه رفتن نیستم. #جوان می‌گوید برخیز تو #شفا یافته‌ای من #شهید #بالویی از مازندران هستم. فرزندم از خواب بلند شد در حالی که شفا گرفته بود. من تمام #گلزار #شهدای شهرهای #مازندران را یک به یک رفتم و روی سنگ مزارها را خواندم. تا اینکه بالاخره در گلزار شهدای بهشهر(اینجا) این سنگ قبر را پیدا کردم. پدر #شهید می‌گفت: نشستم و دوباره برایم مسلم شد که فرزندم #زنده #حقیقی است ..... هدیه به روح #شهید_حسینعلی_بالویی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊

#القصه #جای_پای_باران 🌹رفـتار علـوی 🌱هم از موفقیت عملیات والفجر ۱۰ خوشحال بودیم هم از حضور آقا در قرارگاه. موقع ناهار، بچه ها كمی بیشتر از حدّ معمول، تدارك دیدند تا به نوعی شادی خود را ابراز كنند. آقا با دیدن غذا كمی مكث كرد. 🌱شما خیلی از جسمتان كار می كشید و بیشتر از اینها به انرژی نیاز دارید ولی آیا بقیه نیروها هم چنین غذایی در اختیار دارند؟ 🌱برای من همان غذای سربازی را بیاورید. نباید كسی احساس كند من كه رئیس جمهور هستم، با بقیه تفاوت دارم... بعد هم درباره حفاظت از بیت المال، توصیه هایی فرمودند. شـــ❤️ــهید نورعلی شوشتری 📚برگرفته از کتاب در سایه خورشید ص۵۵ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊

✍سوال؟چرا غروب هاے #جمعه دلم می‌گیرد؟ ✅جواب :از آیت الله بهاءالدینے رحمه الله علیه پرسیدنــد :علت ایــن ڪه عصرهاے جمعه دل انسان مے گیــرد و غمگیــن مے شود چیست ؟  فرمودنــد: ✅ چون در آن لحظه قـلب مقدّس #امام_زمان ارواحنافداه بــه سبب عرضــه ے اعمال انسان ها ، ناراحت و گرفتــه است، آدم و عالم متأثــر مے شونــد ، حضــرت قلب و مدارِ وجـود است.  📚شرح چهل حدیـث،432 #صلوات 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊

🕊🌷 #تلنگر ✍آمده بود در پایگاه و اصرار می کرد که توی شستن پتو و لباس های مجروحین ، به خواهرا کمک کنه !! ، میگفت ، برام افتخاره . 🍃بعد از چند روز فهمیدم این خانوم همسر شهید است ، ظاهرا یه روز بعد از ازدواجشون شوهرش رفته جبهه و شهید شده ، آنوقت با این روحیه آمده بود برا خدمت به همسنگران همسر شهیدش !! کم آوردم در مقابل غیرتش ... کم آوردم..... 📚ستارگان خاکی ، ج22ص90 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊

قسمتی از وصیت نامه شهید مصطفی صدر زاده(قسمت اول ) وقتی کار فرهنگی را شروع می کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم … ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅┅═ ☘ 🌷 ☘ ═┅┅┄ هدیـــــه بـــــه روح شهــــــدا #صلوات 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊

🌿🌸 💬 #شهیدبهشتی 🖇هدف اسلام تربیت انسان عاقل نیست؛ بلکه تربیت #انسان_عاشق #عاقل_است👌 🍃🌻 #روزتون_شهدایی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊

کار برای خدا خستگی ندارد. لذت بخش است. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊

#پیامکی_ازبهشت 🔸فقط از خدا بترسید نه از خلق خدا بخاطر جایگاه شغلی و مادیات دنیا،یاور مظلومین باشید و به کسی ظلم نکنید #شهیدعلیرضابریری #یادش_باصلوات 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊

🌹 #سیره_شهدا 🌹🌹 #شهید_مهدی_زین_الدین شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت:«می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب. » بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊