eitaa logo
روایتگری شهدا
23.9هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
84 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎙 عرضه رایگان ۱۲ پادکست ویژه برنامه رادیو اینترنتی پاسخ با عنوان «شبهات حجاب» ⏱ ۶ تا ۱۷ دی ۱۴۰۲ هر روز ساعت ۱۱ صبح 📎 رادیو پاسخ 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 | شهید الاقصی ◽️پایان ماموریت، شهادت است... 🌹شهید سید رضی موسوی 🇵🇸 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 فیلم و خاطره‌ جالبی از شهید «سیدرضی موسوی» 💥حاج‌قاسم گفت «سیدرضی» تو هم باید شهید بشی! 🔹خاطره شهید سیدرضی موسوی از فرماندهان بدون مرز سپاه در سوریه که امروز به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
3.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢گام برداشتن در جاده عشق هزینه میخواهد... هزینه هایی که انسان را عاشق... و بعد شهــــــید میکند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
9.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فرمانده‌ای گمنام در ایران، مؤسس حشدالشعبی در عراق 🔹 به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید سیدحمید تقوی‌فر ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت شصت 📝امـــــر خیر ۲♡ 🔰...پرده ی  حال بین اتاق و ایوان بود وقتی پردۀ اتاق را کنار زدم با تعجّب همسر شیخ نعمت الله را دیدم که در بستر با نوزادی در بغل مشغول شیر دادن به اوست تا مرا دید به احترامم نیم خیز شد، 🌷 احوالش را پرسیدم و با اینکه در جریان تولّد فرزندش نبودم، چیزی به روی خودم نیاوردم، به گفتگو نشستیم و پرسیدم: نگفتین، نام عروسم چیست؟زهرا خانوم همسر شیخ پاسخ داد: زکیّه. محمّد با دستپاچگی بحث را عوض کرد و گفت: مادر جان بفرمایید، چایی آوردند. 🔰درمیان گفت و گوها پرسیدم: کی عروسم را به روستا آوردید که ما نفهمیدیم؟ مادر شیخ پاسخ داد: سه یا چهار روزی می شود که آمده،بعد با هیجان سارُق قند را از زیر چادر در آوردم و گفتم: چرا بحث را عوض می کنید، این همه منتظر مانده ام تا عروسم را ببینم، شاید شما نمی خواهید عروسم را نشانم دهید 🌷 مادر شیخ با خنده از جا بلند شد و نوزاد را از آغوش مادرش گرفت و گفت: بفرمایید این هم دختر ما که کنیز شماست. کلافه شده بودم، نمی دانستم چه کنم که محمّد گفت: محمدگفت:دختر رحمت است و بودنش موجب خیر و برکت خانۀ پدر، خوش به حالت! که چنین توفیقی یافته ای، حقیقت ما  برای عرض تبریک قدم نو رسیده آمده بودیم، چشمتان روشن باشد. 🔰بعد هم یک اسکناس کنار قندان  گذاشت و هرچه معطّل شدم اصلاً حرفی از خواستگاری به میان نیامد، تازه فهمیدم امر خیرِ محمّد چشم،روشنی و دیدار نوزاد است 🌷ازدواجی در کار نبود و اتّفاقی که سالها انتظارش را می کشیدم هرگز واقع نشد. با عصبانیّت از جا برخاستم و بی‌اعتنا به محمّد جلو جلو قدم بر میداشتم و زیر لب به محمّد غُر می.زدم 🔰بعد این ماجرا دو روز با محمّدم قهر بودم تا اینکه روز سوم نمازِ مغرب که میخواندم ، محمّد  مقابلم زانو زد و به خاطر سوء تفاهم پیش آمده از من عذرخواهی کرد و قدری منّتم را کشید 🌷 وقتی دید راه به جایی نمی برد، گوشۀ چادرم را گرفت و گریست و مرا قسم به حضرت زهرا(س) داد و گفت: چند روز دیگر عازمم، 🌷میخواهم با خوشحالی از هم جدا شویم شاید این سری آخری باشد که همدیگر را می بینیم، گفتم: پس تکلیفِ مرادم چه می شود؟ خندید و گفت: دنیا آن قدر ارزش ندارد تا بنده ای را چشم انتظارم بگذارم، برایت بهشت می گیرم. 🔰گفتم: تو که هنوز دستت جراحت دارد، چطور باید بروی اصلاً نمی خواهد عروس بگیری، فقط کنارم بمان حالا به عکس شده بود و من به التماس افتاده بودم ولی فایده ای نداشت و مثل همیشه .حریف رفتنش نشدم و او رفت... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💢صف بسته اند این همه سردارها به شوق 🔸️یعنی برای پیشکشت سر همیشه هست ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا