#خاطره_از_شهدا
✍مهریه ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا. سکه را که بعد از عقد بخشیدم اما آن یک جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش نوشت: امیدم به این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد و نه چیز دیگر؛ که همه چیز فناپذیر است جز این کتاب. حالا هر چند وقت یکبار وقتی خستگی بر من غلبه می کند، این نوشته ها را می خوانم و آرام می گیرم.
#سردار_شهید_سید_محمد_جهان_آرا
📚منبع : هفته نامه یا لثارات الحسین علیه السلام، شماره 642 به نقل از بانوی ماه 5
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کلام_از_شهدا
✍بعضی ها می گویند « لایُکَلِّفُ اللهُ [نفسا] إلّا وُسعُها » و « ما مکلف به تکلیفیم تا جایی که در توان
داریم» متأسفانه این را درست معنا نمی کنند.به نظر حقیر در مورد ما پاسدارها توان
این نیست که یک روز از صبح تا شب کار کنیم، عملیات انجام دهیم و بعد خسته شویم
و به این آیه پناه آوریم. بلکه معنی توان این است که پاسدار باید آنقدر کار کند که از
بی خوابی و خستگی چرت بزند، ... برای دلخوشی خودمان قرآن را ترجمه به مطلوب
نکنیم. یعنی چه که از صبح تا شب کار کنیم بعد بگویی که من در حد توان خود کار
کردم ... مگر با این وضع می شود به درجه سربازی امام زمان رسید؟ مگر می شود
اینطور منتظر بود و دعای فرج خواند ...
#شهيد_مهدي_باكري
📚منبع:اسك دين
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹#شهیدی که دروسط میدان #مین ۴روز مانده بود و #اهل_بیت_ع به او غذا می دادند🌹
خاطره ای از زبان #سردار_علیرضا_عاصمی
۴روز بعد از #عملیات بود که آمدند دنبال ما گفتند که یک صدایی از توی میدان مین می آید،
بیایید برویم آنجا انگار #مجروحی مانده...
گفتیم: ۴ روز از #عملیات گذشته کسی می ماند...
گفتند: ما صدایی شنیدیم...
ما یک نفر را به ایشان دادیم و به ایشان گفتیم برو با ماشین و ببین چه خبر است؟!
اگر کسی وسط میدان #مین است راه را باز کن و بیاورش...
رفتند ودیدند صدای یک #ناله می آید...
به طرف صدا رفتند و دیدند مثل اینکه یک نفر آنجا #مجروح شده و افتاده...
رفته روی #مین وپایش قطع شده..
۴شب است که اینجا وسط میدان #مین است و نمی تواند تکان بخورد و آب و غذا ندارد...
می گفت: دیدم ولی باورم نشد که بعد از۴ شبانه روز این زنده است...
می گفت: از دور همین طوری ایستادم به او نگاه کردم دیدم به من می خندد...
شاید۱۴ سالش بیشتر نبود...
از تعجب خشکم زد فقط صدا میزد بیایید من را بردارید...
راه را باز کردیم رفتیم طرفش دیدیم بیشتر می خندد...
گفتیم: چه خبر است؟!
چرا می خندی؟!
کی رفتی روی مین؟!
گفت:شب #عملیات.
توی این ۴ شب هر شب یک #آقایی می آمد به من آب و غذا می داد...
دیشب که به من آب و غذا داد از من خداحافظی کرد و گفت:
فردا ۲ نفر می آیند و تو را می برند...
منتظرتان بودم...
#خدایا:
❣ما را به #لشگر_شهدا ملحق کن.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷
#قبل_ازشهادت
حسین چند شب قبل از شهادتش در جواب سوال دوستش که پرسید: «تو فکری سید؟» گفت: «وقتی وارد هویزه شدم تصمیم گرفتم هر چه از قرآن📖 و نهجالبلاغه فراگرفتهام، در عمل پیاده کنم. حالا احساس میکنم که روز پرداخت نزدیک است و بهزودی پاداش خود را دریافت خواهم کرد.»☺️
شب قبل شهادتش، یاران همیشگی دور او را گرفته بودند؛ «#یونس شریقی»، «#جمال دهشور»، «#قاسم نیسی»، «#حسن بوغدار»، «#حسین احتیاطس» و... .🌷
حسین گفت: «بچهها! آب گرم داریم؟» دوستش گفت: «آب گرم میخواهی چیکار؟» گفت: «میخواهم حمام کنم».
دوستش با تعجب پرسید:😳 «تو این سرما؟» و بلافاصله اضافه کرد: «فردا عملیات است. حسابی گرد و خاک بلند میشود. خاکی میشوی.» گفت: «میدانم.» دوستش گفت: «و با این حال باز میخواهی حمام کنی؟ مگر قرار است بروی تهران؟» حسین زد زیر خنده. از ته دل میخندید.😂 آنقدر خندید که همه به خنده افتادند. بعد ساکت شد و گفت: «فردا به تهران نمیروم، به جای مهمتری میروم.» «کجا؟»، «ملاقات خدا».💫
#شهیدسیدحسین_علم_الهدی
#سالروزشهادت
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
سیره شهدا 🌺🍃
سربازی اش را باید داخل خانه ی سرهنگ می گذراند.
وقتی وارد خانه شد و چشمش به زنِ نیمه عریانِ سرهنگ افتاد ، پا به فرار گذاشت و به پادگان برگشت.
جریمه اش تمیز کردن تمام دستشویی های پادگان بود.
می گفت:
تا پایان خدمت حاضرم جریمه شوم ولی دوباره به آن خانه برنگردم...
#شهیدحاج_عبدالحسین_برونسی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کلام_از_شهدا
✍جنگ چيزهاي بسياري به ما آموخته است و مجاز نيستيم كه نسبت به آنها بيتفاوت باشيم.
شهيد سيد عبد الرضا موسوي
📚منبع:اسك دين
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خاطره_از_شهدا
✍بند هفت، بند محكومين دو تا پنج سال بود. محكوميت عبداللّه قطعى شده بود. پنج سال حبس برايش بريده بودند. ما بيست و نه نفر بوديم
تو يك اتاق بيست و چهارمترى. شب ها از ساعت نه كه خاموشى مى زدند، كسى حق بيرون رفتن نداشت. عبداللّه يك دستمال داشت
كه مى انداخت روى صورتش و رو به ديوار مى خوابيد. زير همان دست مال دعا مى خواند و گريه مى كرد.
#شهید_عبدالله_ميثمي
📚منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#جبهه_یک_زندگی_قشنگ_بود ..
بسیاری از اوقات متوجه نمیشدی لباسهایت را چه کسی شسته!!
وقتی متوجه میشدی که روی بند افتاده و یا تا کرده و مرتب روی ساک و وسایل شخصی گذاشته شده ...
اگر چه ظاهرش رختشویی ست ...
اما روح و باطنش " تذهیب نفس " بود ...
🌷عملیات خیبر ، جزیره مجنون ، سال ۱۳۶۲
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌺وصیت #شهیداحمدمشلب به دختران 🌺
✍و به دختران ؛اينكه مواظب حجاب خود باشيد كه اين مهم ترين چيز است،در اجتماع ما كسى به فكر رعايت حجاب و اخلاق نيست ولى شما به فكر باشيد و زينبى برخورد كنيد،سه چهارم دختران حال حاضر حجابشان حجاب نيست و چيزهايى كه مى پوشند واقعا حجاب نيست،ممكن است عبا بپوشند ولى عبايشان داراى مد و زرق و برق است كه من براى اولين بار است كه ميبينم و حجابشان حجاب نيست و ما داريم به سراغ بدعت ها مى رويم و يا حجاب مى پوشد ولى بدن نما و يا حجاب دارد ولى به مردم نگاه ميكند،بايد چشمان خود را به زمين بدوزد و احترام عبايى را كه بر سر دارد را نگه دارد.
ما بايد از فاطمه زهرا سلام الله عليها الگو بگيريم،حضرت زينب سلام الله عليها به گونه اى بود كه غير از حضرت على (ع)كسى اورا نمى ديد.
الان حجاب بر سر دارد ولى همراه با مدل هاى جديد،يا صورت را آرايش مى كند.
#وصیتنامه_شهید_مشلب
#به_دختران
#کپےباذکرمنبع
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊