eitaa logo
روایتگری شهدا
22.9هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
هر که را صبحِ شهادت نیست؛ شامِ مرگ، هست... 📽 @KhizeshTV
هر که را صبحِ شهادت نیست؛ شامِ مرگ، هست... اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا @majnon100
🌹بسم رب الشهداء و الصديقين🌹 👤عرض سلام و شب به خير به همه همراهان بیان معنوی✋💐 👌تصمیم داریم هرشب ازشهید ابراهیم هادی حرف بزنیم 👌 🌷با روایتگری ازاین شهید بزرگوارمهمون دلاي پاکتون هستيم.🌷 خلاصه این قسمت در فوتوکتاب عکس موجود است 🍀🍀🍀🍀 ☀️قسمت اول ☀️زندگي نامه ابراهيم در اول ارديبهشت سال 1336 در محله شهيدآيت الله سعيدي حوالي ميدان خراسان ديده به هستي گشود.او چهارمين فرزند خانواده به شمار مي رفت ابراهيم نوجوان بودکه طعم تلخ يتيمي را چشيد. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ، زندگي را به پيش برد.دوران دبستان را به مدرسه طالقاني رفت و دبيرستان را نيز در مدارس ابوريحان و کريم خان زند. سال 1355 توانست به دريافت ديپلم ادبي نائل شود. از همان سا لهاي پاياني دبيرستان مطالعات غير درسي را نيز شروع كرد.حضور در هيئت جوانان وحدت اسامي و همراهي و شاگردي استادي نظير علامه محمد تقي جعفري بسيار در رشد شخصيتي ابراهيم موثر بود. در دوران پيروزي انقلاب شجاعت هاي بسياري از خود نشان داد. او همزمان با تحصيل علم به کار در بازار تهران مشغول بود. پس ازانقلاب در سازمان تربيت بدني و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد.ابراهيم در آن دوران همچون معلمي فداکار به تربيت فرزندان اين مرز وبوم مشغول شد.او اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانان يعني ورزش باستاني شروع کرد.در واليبال وکشتي بي نظيربود. هرگز در هيچ ميداني پا پس نکشيد و مردانه مي ايستاد.مردانگي او را مي توان در ارتفاعات سر به فلک کشيده بازي دراز وگيلا نغرب تا دشت هاي سوزان جنوب مشاهده کرد.حماسه هاي او در اين مناطق هنوز در اذهان ياران قديمي جنگ تداعي مي کند.در والفجر مقدماتي پنج روز به همراه بچه هاي گردان هاي کميل و حنظله درکانا لهاي فكه مقاومت کردند. اماتسليم نشدند.سرانجام در 22 بهمن سال 1361 بعد از فرستادن بچه هاي باقيمانده به عقب، تنهاي تنها با خدا همراه شد. ديگركسي او را نديد.او هميشه از خدا مي خواست گمنام بماند، چرا كه گمنامي صفت ياران محبوب خداست.خدا هم دعايش را مستجاب كرد. ابراهيم سال هاست كه گمنام و غريب در فكه مانده تا خورشيدي باشد براي راهيان نور. ☀️لینک گروه https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLgTQ9fMnBaKA @majnon100 🌷🌷🌷🌷
"امام قبله انقلابیون بود و چسباندن عکسش بر دیوار کاری عادی، اما چاپ عکس امام روی پیراهن، مشخصا ایده حاج عماد بود." خاطره ای از همرزمان حاج رضوان ۲۴بهمن سالروز شهادت حاج عماد مغنیه @Afsaran_ir
🌹بسم رب الشهداء و الصديقين🌹 💞روایتگری شهدا درگروه بیان معنوی💞 👤عرض سلام و شب به خير به همه ی همراهان بیان معنوی✋💐 با يک داستان ديگه ازشهید ابراهیم هادی مهمون دلاي پاکتون هستيم. 🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂 ⚡️قسمت دوم ⚡️روزی حلال ✍درهمان ایام پایانی دبستان،ابراهیم کاری کردکه پدرعصبانی شدوگفت:ابراهیم بروبیرون.تاشب هم برنگرد. ابراهیم تاشـب به خانه نیامد.همه خانـواده ناراحت بودندکه برای ناهارچه کارکرده.اماروی حرف پدرحرفی نمی زدند. شب بودکه ابراهیم برگشت.باادب به همه سلام کرد.بلافاصله سوال کردم:ناهار چیکارکردی داداش؟!پدردرحالی که هنوزناراحت نشان می دادمنتظرجواب ابراهیم بود. ابراهیم خیلی آهسته گفت:توکوچه راه می رفتم.دیدم یه پیرزن کلی وسائل خریـده.نمی دونه چیکارکنه وچطـوری بره خونه.من هم رفتم کمک کردم.وسایلش راتامنزلش بردم.پیرزن هم کلی تشکـرکردوسکه پنج ریالی به من داد. نمی خواستم قبول کنم ولی خیلی اصرارکرد.من هم مطمئن بودم این پول حلاله،چون براش زحمت کشیده بودم.ظهرباهمان پول نان خریدم وخوردم. پدروقتی ماجراراشنیدلبخندی ازرضایت برلبانش نقش بست.خوشحال بودکه پسرش درس پدرراخوب فراگرفته وبه روزی حلال اهمیت می دهد. ☀️لینک گروه https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLgTQ9fMnBaKA @majnon100 🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾
ﻋﮑﺴﯽ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺷﻬﯿﺪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﺎﺕ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ،ﻭﺑﻼﮒﻫﺎ، ﺳﺎﯾﺖﻫﺎ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﻋﮑﺲ ﺷﻬﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺁﺑﯽ ﺧﻮﺩ ﻭ ﮐﻼﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ 😞ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯ ﻣﻈﻠﻮﻣﯿﺖ ﺷﻬﺪﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺻﺤﺮﺍﻫﺎﯼ ﺟﻨﻮﺏ ﺳﺨﻦ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ 🗓 ﻳﺎﺯﺩﻫﻢ ﺗﻴﺮﻣﺎﻩ 1351 ﺩﺭ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪ . ﺍﯾﻦ ﻧﻮﺟﻮﺍﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭﺯ 23 ﺩﻱﻣﺎﻩ ﺳﺎﻝ 1365 ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺗﯽ در سالگی ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﻴﺪ ﺍﻣﺎ ﭘﻴﻜﺮﺵ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﺑﺎﺯﻧﮕﺸﺖ 😔 ﻫﻤﺮﺯﻣﺎﻥ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻧﺤﻮﻩ ﺷﻬﺎﺩﺗﺶ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺗﻴﺮ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻳﺎﺩﺁﻭﺭ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﻬﺪﺍ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪ . ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭼﻮﺑﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺁﻣﺒﻮﻻﻧﺲﻫﺎ🚑 ﺭﺍﺣﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﻨﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺤﻞ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻧﺪ، ﺁﻣﺒﻮﻻﻧﺲﻫﺎ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﻬﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﭘﺸﺖ ﺧﻂ ﺁﻭﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﭘﻴﻜﺮ ﻫﺎﺩﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺳﺮ ﭘﻴﻜﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩﺍﯼ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻴﻜﺮﺵ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﺧﺎﮎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻣﺒﻮﻻﻧﺲﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﻨﻨﺪ . 🌸ﺳﺎﻝﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻫﺎﺩﯼ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﻣﺰﺍﺭ ﺧﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﻪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻣﺰﺍﺭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺑﻪ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﺷﻬﺪﺍ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻋﺎ ﻭ ﻓﺎﺗﺤﻪ ﺍﺯ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺩﺭ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﺷﻬﺪﺍ، ﻧﻤﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﻋﮑﺴﯽ ﺍﺯ ﺷﻬﺪﺍﯼﮐﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﺑﺮﭘﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻬﯿﺪ ثناییﻣﻘﺪﻡ ﺑﻪ ﺗﺼﺎﻭﯾﺮ ﺷﻬﺪﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ یک ﻋﻜﺲ ﺧﻴﺮﻩ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﻫﺎﺩﯼ ﻣﻨﻪ .... ﺍﯾﻦ ﻫﺎﺩﯼ ﻣﻨﻪ...😔😔😔 @raveyan
#ماجرای_عکسی ک بارهادیده ایم #پیکراین شهید بزرگوار هنوز مفقود است🌸 #دامه مطلب 👇👇👇 @raveyan
🌹بسم رب الشهداء و الصديقين🌹 💞روایتگری شهدا درگروه بیان معنوی💞 👤عرض سلام و شب به خير به همه ی همراهان بیان معنوی✋💐 با يک داستان ديگه ازشهید ابراهیم هادی مهمون دلاي پاکتون هستيم. 〰〰〰〰〰〰〰〰 🍀قسمت سوم 🍀رفاقت ✍بارهامی دیـدم ابراهیم،بابچه هائی که نه ظاهرمذهبی داشتندونه به دنبال مسـائل دینی بودندرفیق می شد.آنهاراجذب ورزش می کـردوبه مروربه مسجدوهیئت می کشاند. یکی ازآنهاخیلی ازبقیه بدتربود.همیشـه ازخوردن مشروب وکارهای خلافش می گفت. اصلا چیزی ازدین نمی دانسـت.نه نمازونه روزه،به هیچ چیزهم اهمیت نمی داد.حتی گفت:تاحالاهیچ جلسه مذهبی یاهیئت نرفته ام. به ابراهیم گفتم:آقاابرام اینهاکی هسـتنددنبال خودت می یاری!؟باتعجب پرسید:چطور،چی شده؟! گفتم:دیشـب این پسـردنبال شـماواردهیئت شـد.بعدهم آمدوکنارمن نشست.حاج آقاداشت صحبت می کرد.ازمظلومیت امام حسین(ع)وکارهای یزیدمی گفت. این پسـرهم خیره خیره وباعصبانیت گوش می کرد.وقتی چراغ هاخاموش شد.به جای اینکه اشک بریزه،مرتب فحش های ناجوربه یزیدمی داد!! ابراهیم داشـت باتعجب گوش می کرد.یکدفعه زدزیرخنده.بعدهم گفت:عیبی نداره،این پسرتاحالاهیئت نرفته وگریه نکرده.مطمئن باش باامام حسین(ع)که رفیق بشـه تغییرمی کنه.ماهم اگرایـن بچه هارومذهبی کنیم هنرکردیم. دوسـتی ابراهیم بااین پسربه جایی رسیدکه همه کارهای اشتباهش راکنارگذاشت.اویکی ازبچه های خوب ورزشکارشد. چندماه بعدودریکی ازروزهای عید،همان پسررادیدم.بعدازورزش یک جعبه شیرینی خریدوپخش کرد. بعدگفت:رفقامن مدیون همه شماهستم،من مدیون آقاابرام هستم.ازخداخیلی ممنونم.من اگرباشماآشنانشده بودم معلوم نبودالان کجابودم و... ماهم باتعجب نگاهش می کردیم.بابچه هاآمدیم بیرون،توی راه به کارهای ابراهیم دقت می کردم. چقدرزیبایکی یکی بچه هاراجذب ورزش می کرد.بعدهم آنهارابه مسجدوهیئت می کشاندوبه قول خودش می انداخت تودامن امام حسین(ع). پیامبربه امیرالمؤمنین(ع)افتادم که فرمودند:یاعلی،اگریک نفربه واسطه توهدایت شودازآنچه آفتاب برآن می تابدبالاتراست ☀️لینک گروه https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLgTQ9fMnBaKA @majnon100 ➖✨🌹➖ شهدا شرمنده ایم...😭😭🌸 جهت تعجیل در فرج اقا و شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات جمیل ختم کنید.🌸🌸
جلوی دادگستری فریاد میزدند:مرگ بر بهشتی ! - چرا امام ساکت اند؟ای کاش جواب این توهین ها را میدادند. شهید بهشتی:برادر!قرار نیست درمشکلات ازامام هزینه کنیم.ما سپربلای اوییم .نه او سپر ما ! @Afsaran_ir