💢#قصه_های_سرباز_قاسم(۲۲)
📌برشی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم
🔸عالم بچگی و گرسنگی
✍هنوز مزه بیسکویت های گرجی را که کارتن کارتن برای تغذیه به مدرسه مان می آوردند و معلم بین ما تقسیم میکرد در دهانم دارم تا حالا هم هیچ شیرینی،دیگری به اندازه آن بیسکویت آن روز مدرسه در عالم بچگی و گرسنگی این قدر مزه نداشته است.
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡
📖 روایت «#هزار_و_دوازدهمین_نفر»
🔸٢٠٠ خاطره🔸️از#سردار_سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی
🔺فصل دهم(اخر):شهادت
🔸صفحه :۱۸۹
🔻قسمت دویست و پانزدهم :مهمان نوازی
✍در جریان سفر رهبر معظم انقلاب اسلامی به کرمان میزبانان آقا ، سپاه و بسیج و حاج قاسم بودند.
آن سفر از طولانی ترین سفرهای معظم له بود.
آقا هرجا می رفتند ،بیشتر از سه چهار روز نمی ماندند،ولی در کرمان ده روز ماندند.
حقیقتا مهمان نوازی امثال حاج قاسم خیلی ارزش داشت.
صفای باطنی دوستان و فداکارانی که در کنارش بودند ،باعث شد که آقا علاقه ی ویژه ای به ایشان داشته باشند.
ادامه دارد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃
خواستہ یا ناخواستہ
اگـر خـودم را در
موقعیتهاۍ
خطـا رهـا میڪنم ؛
خودت امـا رهـایـم مڪن
ای شھید🥀💔
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#صبح_وعاقبتتون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💌 #کــلامشهـــید
🌹شهـــید عباس جولائی:
برادرانم! به ریسمان الهی اعتصام کنید و آن را رها نسازید، هر چه به کلاس بالاتری از ایمان برویم درسهایمان مشکل میشود و درس امتحانات مشکلتر و شیطان هم تلاشش بیشتر میشود. مبادا پس از چند صباحی تحمل درد و رنج و زحمت در راه خدای بزرگ به دره نیستی سقوط کنیم، قرآن زیاد بخوانید و سعی کنید زمانیکه خداوند با شما صحبت میکند ترجمه تحت اللفظی آن را بدانید. تقوا اساس کار است اگر تقوا نباشد اکثر عبادات به خاطر غیر خدا میشود، نماز را طوری بخوانید که بدانید با خدا چه میگویید مبادا عباداتمان بندی باشد که ما را از راه سعادت بازدارد بدین واسطه که فکر کنیم خیلی آدم خوبی هستیم عبادات ما باید پلهای برای صعود ما به درجات و کلاسهای بالاتر باشد.
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
حمله به استراتژی دشمن، شاه بیت تفکر نظامی حاج قاسم بود . . .
اگر پیرو او هستیم، باید بدانیم که استراتژی دشمن، حذف او بود.
برای حمله به این استراتژی، باید حاج قاسم را تکثیر کنیم.
ابتدا باید خودمان شبیه او شویم و بعد تلاش کنیم تا دیگرانی را شبیه او پرورش دهیم.
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
4_293413254921716286.mp3
4.05M
🌸طرح تلاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸
#تحدیر (تندخوانے) جزء بیست و ششم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے
ڪلام حق امروز هدیه به روح🌸🍃
#شهید_علی_اکبر_شیرودی🌷
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠#خاکریز_اسارت(۳۰۳)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت سیصد و سه:صحنه هولناک و تراژدی بزرگ
🍂راننده غافل از کاروان طولانی که پشت سرمون با سرعت در حال حرکت بود زد روی ترمز. بنزِ پلیسراه دقیقاً زمانی که اون آقا دست پسرمو گرفته بود و وسط جاده بودن در حال سبقت از ماشین ما برای کنترل کاروان بود که با سرعت زیاد رفت بطرف پسرم و همراهش.
📌هیچ شکی برای همهمون باقی نمود که دو نفر رو زیر گرفته و کشته شدن. صدای جیغ و فریاد مادر و همسر و خالهم از داخل ماشین بلند شد که حسین کشته شد. ماشین بنز پلیس راه از جاده منحرف شد و بشدت به تپه خاکی کنار جاده برخورد کرد و کابوت ماشین کاملا جمع شد. چند تا از ماشینهای پشت سرمون بهم خوردن و خسارت دیدن.
🔹️خدایا این چه امتحانیه که من باید پس بدم؟ بعد از ۴ سال دردِ دوری و فراقِ تنها فرزندم، حالا ندیده و بدون اینکه بغلش کنم باید زیر چرخهای ماشین لِه بشه! تموم بدنم بیحس شد. توانایی حرف زدن نداشتم. سرمو زیر انداختم و به آرومی آیه «انا لله وانا الیه راجعون» رو زمزمه کردم. صحنه، بسیار فجیع و هولناک بود. هیچکس نای حرکت کردن نداشت و همه سرجاشون میخکوب شده بودن و فقط صدای ضجه و گریه از مادر و همسر و خالهم شنیده میشد.
⚡با فرو نشستن گرد و خاک پیاده شدم تا حداقل جنازۀ بچهم رو در آغوش بکشم و باهاش خداحافظی کنم. بقیه هم با ترس و دلهره پشت سر من پیاده شدن. در این لحظات پرالتهاب یکی با صدای بلند صلوات فرستاد و داد زد حسین زندهس و صدای هلهله از همۀ ماشینها و افراد کاروان بلند شد. همه میگفتن حسین زندهس. مات و مبهوت نگاهشون میکردم و باورم نمیشد که با اون برخورد شدید بنز با یه بچۀ ۴ ساله در یه قدمی، بچه زنده مونده باشه. نگاهی روی جاده کردم اثری از خون ندیدم.
🔸️یکی از سرنشینهای بنز پیاده شد و داد زد کمک کنید راننده زخمی شده. عدهای دویدن به سمت بنز برای بیرون آوردن راننده و اعزامش به بیمارستان. هنوز سرجام میخکوب بودم و منتظر، که ببینم چه اتفاقی افتاده؟ یکی اومد بچهای رو داد بغلم و گفت: اینم پسرت حسین. سالم و سرحال. طفلکی خیلی ترسیده بود و قلبش مثل گنجیشک میزد. بیشتر گیج شدم. مگه میشه؟ معمایی شده بود که چطور بچه و همراهش از اون مهلکه جون سالم بدر بردن...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯