eitaa logo
روایتگری شهدا
22.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔮 عشق و ارادت شهدا به حضرت زهرا س در سال ۱۳۷۲ در ارتفاعات ۱۱۲ فکه مشغول تفحص بودیم. اما چند وقت بود که هیچ شهیدی پیدا نمی کردیم.😔😔 به حدی ناراحت بودیم که وقتی شب به مقر می آمدیم حتی حال صحبت کردن با همدیگر را هم نداشتیم. تنها کاری که از دستمان برمی آمد نوار روضه حضرت زهرا (س) را می گذاشتیم و اشک می ریختیم.😭 با خودم می گفتم: «یا زهرا؛ من به عشق مفقودین اینجا آمده ام. اگر ما را لایق می دانید مددی کنید تا شهدا به ما نظر کنند و اگر لایق نمی دانید که برگردیم تهران». روز بعد هم بچه ها با توسل به حضرت زهرا (س) مشغول تفحص شدند. در حین کار روبروی پاسگاه بند انگشتی نظرم را جلب کرد.😱😱 با احتیاط لازم اطراف آن را خالی کردیم و به بدن شهید رسیدیم.😍😍 در کنار آن شهید، شهیدی دیگر را نیز پیدا کردیم که جمجمه هایشان روبروی هم بود. قمقمه آبی هم داشتند که برای تبرک همه از آن نوشیدیم.😊😊 وقتی که از داشتن پلاک مطمئن شدیم، با ذکر صلوات پیکرها را از روی زمین برداشتیم. متوجه شدیم که هر دو شهید پشت پیراهن شان نوشته بودند: «می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم».😭😭😭 راوی: مرتضی شادکام کتاب تفحص؛ نوشته حمید داود آبادی 🌹 شادی روح شهدا صلوات ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌یک عکس با ده ها اِلِمان روانی و شناختی: ۱_ عکس امام و رهبری در بالا ۲_ شیعه و سنی زیر یک سقف ۳_ آیه ۱۴ سوره حشر و اشاره به ترس یهودیان از جنگ ۴_ قدس محصور در گل و نوید پیروزی و .... ♦️سید حسن رسانه را خوب می شناسد و یکی از ده ها دلیل موفقیت مقاومت همین موفقیت در حوزه ادراک است. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌹عصر روز چهارشنبه، چهارم آبان ماه ۱۳۶۲، مدرسه راهنمایی «شهید حمداله پیروز»، در شهرستان «بهبهان» مورد اصابت موشک ارتش بعثی عراق قرار گرفت و تعداد ۷۴ دانش آموز و معلم به خاک و خون کشیده شدند. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت سوم 📝رضایت شهید 🌷یک سال طول کشید تا گرد آوری بخش زیادی از خاطرات پایان یافت؛ پدرم اصرار داشت تا همین مقدر از خاطرات را برای چاپ آمده کنم ولی بنده معتقد بودم تا خود شهید رضایتش را نشانم ندهد این مطالب برایم دلچسب نخواهد شد. به همین دلیل از بروز خاطرات خوداری می کردم . 🔹️ماه رمضان بود و یک هفته از رحلت نَنِه آقا می گذشت که صبحی خواهرم از خواب بیدار شد و به انتظار یک ساله ام پایان داد. او برایم رویایش را اینگونه نقل کرد : 🌷دیدم که زنگ منزل به صدا در آمد؛در باز شد. حاج آقا فولادی پشت در بود. اولش فکر کردم مثل همیشه به دیدار پدرم آمده ولی از کلامش معلوم شد که مهمانی عزیز با خود آورده است؛ 🔹️وارد منزل که شد به پدرم گفت:بنده جلوتر آمده ام تا مژده رسیدن برادرتان؛محمد علی را بدهم ؛ایشان تا دقایقی دیگر به منزلتان می آیند. 🌷با این جمله؛همه مشتاقانه منتظر عمو محمد شدیم؛چند دقیقه بعد صدای یاالله؛یا الله آشنایی به گوش رسید از پنجره نگاهی به بهار خواب انداختم تا لحظه وصال دو برادر را مشاهده کنم. 🔹️پدرم پا برهنه می دوید و مردی را دیدم که با جامه روحانیت؛عبایی نقره ای و عمامه ای سفید به طرف پدرم قدم بر می‌داشت؛صورتش بسیار نورانی و زیبا بود  محاسنش جو گندمی به نظر می رسید 🌷به محض اتصال دو برادر؛یکدیگر را نگاهی انداختند و با شوق پدر خود را به سینه برادر چسباند عمو هم سر به شانه اش گذاشته بود؛ پدرم اشک می‌ریخت و بر بازوان او دست می کشید. 🔹️عمو می گفت:داداش جان! من که نمرده ام  تا تنهایت بگذارم؛ پدرم گفت؛محمد با شهادتت پیرم کردی. عمو از فراق و غصه های چندین ساله برادرش معذرت خواست و از او دلجویی کرد. 🌷پدر به اتفاق عمو محمد و حاج آقا فولادی نشستند و پدر سیبی را برای عمو پوست می گرفت؛ با خود گفتم:اگر این آقا عمویم باشد پس محرم ماست و میتواند ما را نیز در آغوش بگیرد؛ 🔹️شتابان به سویش رفتم و عمو با شوق از جا برخاست و مرا هم مثل پدر مورد محبت خود قرار داد و گله می کردم که چرا این همه مدت از ما دور بودی؛بابام از فراقت موهایش سفید شد؛از غصه شما کمرش شکست. 🌷عمو با چشمانی اشک آلود مرا نوازش می کرد و مرتب می بوسید و می گفت: عمو جان!قبول دارم حق با شماست مگر خودتان مرا به منزلتان دعوت نکردید؛دیگر آمده ام برای همیشه کنارتان بمانم؛من همیشه از شما راضی بوده ام؛ 🔹️عمو شما را بسیار دوست می دارد. عمو با لبخندش مرتب از ما دل جویی می کرد و عذر می خواست. تا زمانی که از خواب بیدار شدم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 کوتاه‌ترین دعا برای بلندترین آرزو ... 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤 جمعه‌های_دلتنگی 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💌 🌹شهید ابراهیم هادی میگفت: اگر پدرم بچه‌های خوبی تربیت کرد به خاطر سختی‌های بود که برای رزق حلال می‌کشید. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 مرحبا به زنان مقاومت 🔻شهادت‌طلبی جوانان ناشی از شجاعت مادران آنهاست 🔻زنان مقاومت، در خطّ مقدّم حماسه غزه هستند 🔻به جای اینکه فقط از مظلومیت غزه بگوییم، از شجاعت زنان و مادرانشان بگوییم! ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔳 تعداد شهدای حزب‌الله لبنان به 44 تن رسید ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 دختر بی حجاب درباره بی حجابی توییت زده: موقع تولد برهنه بودیم، موقع مرگ هم برهنه، پس چرا برهنه زندگی نکنیم⁉️ رندی در جوابش نوشت: موقع تولد حرف نمی‌زدی، موقع مرگ هم ساکتی پس الان هم «سکوت پیشه کن» 😂 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت چهارم 📝لباس عزا♡ 🌷ماه محرم از راه رسیده بود در روستای ما رسم بود سه روز مانده به ماه محرم پیرغلامی علم را در وسط میدان روستا میگرفت و مردان سینه زنان گِرد عَلَم می چرخیدند و نوایش را تکرار می کردند. 🔸️ زنان محل هم در کناری به تماشا می نشستند و می گریستند، برخی هم برای حاجت گیری روسری دور عَلَم می بستند و از شب اول ماه محرم هر شب بساط عزاداری و اطعام حسینی برگزار می شد. 🌷هرکس به سهم خود مادی و معنوی خدمتی میکرد تا خود را در غم اهل بیت شریک کند. محمد پنج ساله بود و شب اولی که از مسجد بر میگشت بسیار گرفته بود. 🔸️ از او دلیل ناراحتی اش را پرسیدم محمد خودش را در آغوشم انداخت و با گریه گفت: مادر! من هم دوست دارم مانند بزرگ ترها لباس مشکی بپوشم : 🌷گفتم شهر رفتن کار مشکلی است، ولی قول میدهم تا سال بعد ان شاء الله برايت لباسی مشکی تهیه کنم محمد کمی نگاهم کرد و پرسید: نامت چیست؟ گفتم فاطمه چطور؟ 🔸️سرش را پایین انداخت و گفت یعنی من پسر فاطمه ام، امام حسین هم پسر حضرت فاطمه.....؟؟؟؟ امشب شیخ روستا می گفت مادر امام حسین پیراهنی برایش دوخته، خوش به حالش !کاش مادر من هم پیراهنی برایم میدوخت. 🌷با این جمله محمد جگرم آتش گرفت با خود میگفتم حالا که پسرم خواسته به جایی دارد من چرا مانع کارش شوم وقتی همه خوابیدند از جا برخاستم به سراغ صندوقچه چوبی رفتم 🔸️به زحمت چادر مشکی کهنه ام را پیدا کردم و پس از برش زدن پیراهنی مشکی برایش دوختم و فردا شب وقتی آماده رفتن به مسجد میشد صدایش زدم و پیراهن مشکی را نشانش دادم. 🌷غافلگیر شده بود، از خوشحالی زبانش بند آمده بود. با ذوق پیراهن را پوشاندم و خدا را شکر کردم که قواره تنش شده بود. محمد تا چند لحظه دورم می چرخید و مرا می بوسید و تشکر می کرد. واین اولین پیراهن مشکی جگرگوشه ام بود... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 درکارعشق،دوری‌وهجران‌به‌مارسید یوسف‌که‌رفت،غصه‌کنعان‌به‌ما رسید...💔 🌷 💔🥀 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💌 🌹شهـــید مالکوم ایکس: اگر مراقب نباشید، رسانه‌ها با شما کاری خواهند کرد که از مظلوم متنفر باشید و به ظالم عشق بورزید. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🏮 #آرمان_عزیز 🇮🇷_ رهبر انقلاب: آرمان عزیز چه گناهی کرده بود؟ اینکه او را شکنجه کنند، زیر شکنجه او را بکشند، جسدش را بیندازند در خیابان. 🗓 نخستین #سالگرد_شهادت #شهید_آرمان_علی_وردی...🕊🌷 ☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔰 تصاویری از مزار شهید آرمان علی‌وردی در مراسم بهشت‌زهرا(س) امروز #یک_ایران_آرمان | #آرمان_عزیز #شهید_آرمان_علی_وردی ☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯