eitaa logo
روایتگری شهدا
23هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
در سیره (https://t.me/boreshha/457) وقتی جلال اذان می گفت، می فرمود: ایشان خیلی خوب می گویند. در تشویقش می فرمودند: احسنت بابا! موقع اذان می فرمود: آنکه اذان را با معنا می گوید اذان بگوید و منظورش جلال بود. ص 96. غروب روز 24 تیر 1361، در منطقه علملیاتی رمضان و در ماه رمضان، وقتی آفتاب داشت غروب می کرد، آماده اذان گفتن شد و به بچه ها گفت تا آماده نماز شوند. بچه ها یکی یکی از سنگرها برای بیرون می آمدند و جلال آماده اذان گفتن می شد که گلوله توپی آمد و ترکشی نثار پهلویش نمود. هنوز زیر لب داشت اذان می گفت. او شد. ص 66. کتاب جلوه جلال، نوروز اکبری زادگان، نشر ستارگان درخشان، چاپ اول، 1395. https://t.me/boreshha
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت اول 🔷گذری بر زندگی سراسر خدمت سردار سرتیپ شهید همدانی 🔸سردار همدانی در سال ۱۳۲۹ در شهرستان آبادان متولد شد. 🔸شهید سردار سرتیپ حسین همدانی از اعضا و بنیانگذاران سپاه همدان و کردستان بود و از سال ۱۳۵۹ در جنگ ایران و عراق شرکت داشت. 🔸به همراه حاج احمد متوسلیان و شهید همت و شهید شهبازی در تشکیل و سازماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) نقش بسزایی داشت. دیری نپایید که هدایت و فرماندهی لشکر ۱۶ قدس گیلان را به او واگذار کردند و عملیات‌‌های مهم و حیاتی همچون کربلای ۴ و کربلای ۵ را با شیرمردان گیلکی به سرانجام رساند. معاونت اطلاعات و عملیات قرارگاه عملیاتی قدس که چندین لشکر و تیپ مستقل را تحت امر داشت، از فرمانده زبده همچون دیگر فرماندهان سپاه اسلام، فرماندهی ساخت که تا آخرین عملیات موفق سپاه اسلام با منافقین کوردل که با نام مرصاد بود، لحظه‌ای آرام نگرفت. از مسئولیت‌های مهم ایشان پس از دفاع مقدس میتوان جانشینی سازمان بسیج مستضعفان و فرمانده سپاه محمد رسول الله (ص) تهران را نام برد 🔸گفتنی است، سردار سرتیپ همدانی، مفتخر به دریافت دو نشان فتح از دست مقام معظم رهبری و فرمانده کل قواست که به خاطر هدایت و فرماندهی موفق لشکرهای تحت امر در دوران دفاع مقدس بوده است. 🔴سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و مستشاران ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مدافعان حرم در طول سال‌های گذشته که نقش تعیین کننده‌ای در حفظ و حراست حرم حضرت زینب (س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در جنگ تروریستی سوریه داشت، مهر سال ۱۳۹۴ در سوریه به شهادت رسید. 🔷به دلیل آزاد سازی حلب چهارمین افسران به ایشان اختصاص داده شده است. 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت دوم 🔹عزام به سوریه برای کمک به سردار سلیمانی 🔸در ۱۳ دی ماه سال ۹۰ بنده به این کشور مأمور شدم. زمانی که من به عنوان فرمانده سپاه تهران خدمت می‌کردم، هنوز آثار ۸۸ و مشکلات ناشی از آن باقی بود. ما در حال توسعه سپاه محمد رسول الله (ص) بودیم. 🔸در حال سر و سامان دادن به سازمان رزم‌گردان‌های امنیتی بودیم که سردار جعفری بنده را احضار نمودند. خدمت ایشان رسیدم و بعد از ارائه گزارشی از وضعیت سپاه تهران، به ایشان فرمودند: فلانی به می‌روید؟ خب، خیلی‌ها دوست داشتند که بروند سوریه، بنده یک مکثی کردم و گفتم: برای چه بروم؟ به چه عنوانی بروم؟‌ فرمود: ارتش و نظام سوریه درخواست کمک کرده‌اند به عنوان فرمانده بروی و کمک کنی! سردار قاسم سلیمانی هم گفته که شما برای این کارم مناسب هستید. 🔸از آنجایی که خودم هم انگیزه بالایی برای حضور در سوریه و دفاع از حرم‌های عمه سادات و حضرت رقیه (س) داشتم، بلافاصله جواب مثبت دادم. اصلاً نگفتم فکر می‌کنم بعد جواب می‌دهم همان جا جواب مثبت دادم ایشان هم با سردار تماس گرفتند و گفتند که فلانی موافق است. برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت سوم 🔹زیارت عمه سادات در بدو ورود به دمشق روز اول که ما وارد شدیم اولین انتظارمان این بود که به زیارت خانم حضرت زینب و حضرت رقیه (س) برویم. همین طور هم شد و ما به زیارت رفتیم همان شب، حاج یک جلسه‌ای را ترتیب دادند و طی آن قرار شد ابتدا بنده نسبت به وضعیت منطقه توجیه شوم. فردا به استان حمص رفتیم، استانی که در مرکز سوریه واقع شده است. استان حمص تقریباً‌ از شمال شرق به کشور عراق وصل می‌شود، یعنی هم مرز عراق است و از جنوب غرب هم به کشور لبنان متصل است و استان بسیار مهمی است واسطه بین استان حلب در شمال سوریه و جنوب این کشور است و تقریباً هم مرز استان دمشق است. در آنجا متوجه شدم که تروریست‌های مسلح حومه شهر را تصرف کرده‌اند. برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت چهارم 🔹برج‌سازی که مدافع حرم شد 🔸ما آنجا با یک برادر روحانی شیعه مواجه شدیم به نام شیخ محسن. ایشان ما را به شهر برد و بخشی‌هایی را که امکان آن وجود داشت، نشان‌مان داد. 🔸مشغول بازدید از شهر بودیم که در یکی از مناطق با عده‌ای از جوانان معترض مواجه شدیم. آنها اسلحه هم داشتند و تیراندازی می‌کردند، البته ما دیگر نزدیکشان نشدیم، علاوه بر شیخ محسن، با یک جوان علوی هم آشنا شدیم به نام سقر؛‌ ایشان در امارات کارهای ساختمانی و برج‌سازی می‌کرد،‌ آمده بود آنجا و می‌گفت: من احساس کردم کشورم در خطر است، به همین خاطر کار را تعطیل کردم و برای دفاع به سوریه آمدم، ایشان یک ساختمان سه طبقه داشت یک طبقه خانواده‌اش بودند، یک طبقه دفتر شرکتش بود و یک طبقه هم خالی بود، برای همین جلسات هماهنگی مدافعان داوطلب را آنجا برگزار می‌کردند. 🔸این‌ها نیاز به اسلحه داشتند، ما به ایشان گفتیم که شما جوانان علوی را سازماندهی کنید و به شیخ محسن هم گفتیم شما هم همین کار را برای جوانان شیعه انجام دهید، قرار شد پانصد نفر از شیعیان سازماندهی شوند و مهندس سقر گفت: که من هم می‌توانم دو هزار نفر از جوانان علوی را ساماندهی کنم، بعد از آن برگشت دمشق آنها هم آمدند، جلسه‌ای گذاشتیم و بعد از پایان آن تعداد دو هزار قبضه اسلحه کلاش به علوی‌ها و پانصد قبضه هم به شیعیان دادند. چندین قبضه تیربار هم بین آنها تقسیم شد. برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت پنجم 🔹هدیه ایرانی‌ها به سوریه‌ای‌ها 🔸با اینکه دولت این کشور از ما کمک خواسته بود، ولی باز هم به مسئولین امنیتی به ما اجازۀ دخالت در ارتش را نمی‌دادند و می‌گفتند: ما از شما فقط امکانات می‌خواهیم. اما ما گفتیم: نه! ما می‌خواهیم تجربۀ هشت سال و تجربۀ بحران‌ها و آشوب‌هایی که در کشور داشتیم را به شما هدیه کنیم. همان دشمنی که این طراحی را برای کشور شما کرده است، دشمن ما هم بوده. ما می‌دانیم آن‌ها دنبال چه هستند. ما آمده‌ایم تا این تجربه‌ها را به شما هدیه کنیم. بالاخره اجازه دادند تا ما کار آموزش نیروها را شروع کنیم. برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت ششم 🔹همه گفتند بیایید کمک 🔸اولین کار ما آموزش تاکتیک‌ها و تکنیک‌های جنگ شهری، به مدافعین بود. چون ما در کردستان تجربه داشتیم. سال‌ها حوادث و درگیری‌های مسلحانه در جاری بود و ما به همین دلیل این نوع جنگ را تجربه کرده بودیم. حوادث سال ۷۸ ، و ۸۸ را در تهران داشتیم. این‌ تجربه‌ها سرمایه ما بود. هنگامی که اولین دوره آموزشی را برگزار کردیم، در پایان دوره، وزیر دفاع، وزیر کشور، آصف شوکت؛ شوهر خواهر و رئیس شورای امنیت ملی سوریه، همه آمدند و وقتی وضع آموزش و آمادگی این نیروها را دیدند، از ما درخواست کردند که بیایید به ما هم کمک کنید. تا قبل از آن اصلاً اجازه نمی‌دادند در امور ارتش مداخله کنیم، اما از این‌جا بود که دیگر ما تقریباً رفتیم تو بورس. یعنی همه گفتند بیایید به ما هم کمک کنید و به نیروهای ما هم آموزش بدهید. ما هم سرمایه‌گذاری کردیم و آموزش را شروع کردیم. برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت هفتم 🔹آقایی که در سوریه نبود ولی تحلیل‌هایش در عمق میدان سوریه بود 🔸در زمانی که با ما مخالفت می‌کردند و اجازه نمی‌دادند گزارش محضر حضرت دادیم و درخواست کردیم تا ما به ایران بازگردیم چون این‌ها از وجود ما درست استفاده نمی‌کنند اما حضرت آقا یک رهنمودی به حاج دادند و فرمودند: شما نباید برگردید! سوریه مریضی است که خودش نمی‌داند، مریض است، باید این مریضی به دولتمردان سوری تفهیم شود. اگر دکتر نمی‌رود، شما ببریدش، خودش به دکتر نمی‌گوید مریضی‌اش چیست؟‌ شما بگویید چه مشکلی دارد! اگر حاضر نمی‌شود که دکتر برایش نسخه بنویسد اگر نمی‌رود تا داروی نسخه نوشته شده را بگیرد، شما بروید دارویش را بگیرید دارو را نمی‌خورد؟‌ شما بهش بدهید و نظارت هم بکنید که داروها را بخورد تا درمان شود. 🔸حضرت آقا اصلاً در سوریه نبودند، اما انگار که در عمق میدان سوریه حاضر بودند، بعد از این رهنمود حضرت آقا، حدود سه ماه طول کشید تا ما کاملاً مشغول آموزش نیروهای سوری شدیم. برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌷 | انتشار وصیت‌نامه مکتوب شهید حججی+متن و دستخط شهید 📃 yon.ir/tKoQt 🔹از ولایت فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که امام خامنه‌ای نائب بر حق امام زمان است. 🔹از همه ی خواهران عزیزم و از همه ی زنان امت رسول الله می خواهم روز به روز حجاب خود را تقویت کنید، مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند؛ مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا چادر را کنار بگذارید... 🔹همیشه الگوی خود را حضرت زهرا و زنان اهل بیت قرار دهید؛ همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید آن زمانی که حضرت رقیه سلام الله خطاب به پدرش فرمودند: غصه ی حجاب من را نخوری بابا جان چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز... 🔹از همه ی مردان امت رسول الله می خواهم فریب فرهنگ و مدهای غربی را نخورید؛ همواره علی ابن ابی طالب امیرالمومنین را الگو و پیشوای خود قرار دهید و از شهداء درس بگیرید... 🔹خودتان را برای ظهور امام زمان روحی له الفدا و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است... 🔹همیشه برای خدا بنده باشید که اگر این چنین شد بدانید عاقبت همه ی شما به خیر ختم می شود... ◾️ @Rajanews_com 🔻متن کامل وصیت‌نامه و دستخط شهید 👇👇👇
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت هشتم 🔹محور سوریه زیر نظر سید حسن نصرالله 🔸در سند راهبردی که برای سوریه نوشتیم بیش از صد و چند اقدام را برای سوریه پیش‌بینی کرده بودیم. وقت گرفتیم و آمدیم ایران و این نقشه را به سردار دادیم و در جلسه‌ای که چندین ساعت طول کشید با ایشان در این باره صحبت کردیم. جلسه ما از صبح تا حدود دوازده ظهر به طول انجامید. ایشان بسیار دقیق این نقشه راه را ملاحظه کردند و بخش‌هایی از آن را اصلاح نمودند و گفتند: من کاملا با این سند راهبردی موافقم. از آنجا که حضرت فرموده بودند تا سیاست‌های کلان محور مقاومت و سوریه زیر نظر سید حسن باشد. لذا ایشان طبق فرمایشات حضرت آقا کلیه امور مربوط به سوریه را مدیریت می‌کرد. بر همین اساس حاج قاسم گفتند: 🔸این نقشه راه را ببرید و به سید حسن نشان بدهید و اگر موافق بودند، کار را شروع کنید. ما هم رفتیم و این سند راهبردی را به ایشان دادیم و قرار شد ایشان یک هفته مطالعه کند و بعد جواب را بدهد. 📚برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت نهم 🔹توصیه سیدحسن نصرالله به سردار همدانی 🔸کار سوريه تقریبا تمام بود براي جلسه با سيد حسن نصرالله به بيروت رفتيم، جلسه از نماز مغرب تا اذان صبح طول كشيد ایشان در پایان جلسه به ما گفتند: بسیار طرح خوبی است، اما در حوزه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هیچ نیازی به کار نیست و گفتند: الان و حاکمیت حزب بعث و دولتمردان نظام سوریه تا گردن در باتلاق غرق شده‌اند و اینقدری نمانده است تا این‌ها از بین بروند، حالا در این شرایط شما می‌خواهید بروید کار بکنید؟ الان اصلا موقعیت برای کار فرهنگی مناسب نیست. این‌ها دارند غرق می‌شوند. از نظر شما می‌خواهید غذا بدهید؟ این‌ها غذا نمی‌خواهند، دارند غرق می‌شوند. از نظر می‌خواهید بحث کنید که ساختار حکومت را درست کنند. همه چیز دارد از دست می‌رود. این سه مأموریت در این پنج حوزه از سند راهبردی را کنار بگذارید. فقط بحث و در اولویت است. ابتدا باید بشار و حاکمیت سوریه را از این باتلاق بیرون آوریم. بعد به نظافت آنان می‌پردازیم و کت و شلوار تن‌شان می‌کنیم. غذا بهشان می‌دهیم، درس‌شان را می‌خوانند و عبادت می‌کنند. الان بیرون کشیدن‌شان از این باتلاق اولین و مهم‌ترین اقدام راهبردی شما است. 🔸خب! خیلی حرف بجایی بود. بعد از آن به ما گفتند: بروید و این قسمت را اصلاح کنید و بازگردید. 📚برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت دهم 🔹گفت‌وگو با بشار اسد برای آموزش جوانان سوری 🔸با خو‌د آقای بشار صحبت کردیم و قرار شد ما جوانان را آموزش بدهیم و هر موقع که نیاز شد ارتش از این ها استفاد کند، این ها آماده باشند. چون ارتش سوریه دیگر توان آموزش نداشت و همه نیروهایش درگیر جنگ شده بودند ما آمدیم در استان‌هایی مثل دمشق، لاذقیه، طرطوس و یک بخشی از استان حمص که هنوز دست نظام سوریه بود، جوانان را جذب کردیم جوانان سوری برای سربازی نمی‌آمدند، اما برای این کاری که ما قصد انجامش را داشتیم می‌آمدند. ما هم کار آموزش را شروع کردیم. هر هفته حدود ششصد نفر از این جوانان جذب می‌شدند و کار آموزش آنها شروع می‌شد. دوره‌ی آموزشی انها هم دوازده روزه بود. یعنی اولین روزی که وارد پادگان می‌شدند تا آخرین روزی که از آنجا خارج می‌شدند، دوازده روز بیشتر طول نمی‌کشید. یک جوانی که می‌خواهد کار با اسلحه را یاد بگیرد، باید سه ماه آموزش ببیند تازه به این مرحله رزم مقدماتی می‌گویند. بعد از آن هم آموزش تکمیلی و مراحل بعدی. ولی چون سوریه در بحران قرار داشت ما سه ماه آموزش و جزوه‌های آن را فشرده و به دوازده روز رزم مقدماتی تبدیل کردیم. 📚برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت یازدهم 🔹پیشنهادی که سوریه را نجات داد 🔸اسفند ۱۳۹۱ تروریست ها کاملا به نقطه نزدیک شده بودند آنها با حمایت همه جانبه به عربستان، قطر، امارات و کشورهای غربی توانسته بودند حلقه محاصره را تنگ تر و به کاخ ریاست جمهوری سوریه در دمشق نزدیکتر شوند طوری که عن‌قریب کاخ را به اشغال خود درآوردند. 🔸آن شب وضعیت بسیار بغرنجی پیش آمده بود البته خانواده‌ها را فرستاده بودیم به جاهای امن، بشار اسد هم کار را تمام شده می‌دانست و دنبال رفتن به یک کشور دیگر بود. 🔸آخرین پیشنهاد آن شب به بشار اسد داده شد، گفتم: حالا که همه چیز تمام شده و کاخ ریاست جمهوری در آستانه سقوط می‌باشد شما باید این آخرین پیشنهاد ما را عملی کنید. گفتند: چه کنیم؟ گفتم: در اسلحه خانه‌ها را باز کنیم و مردم را با اسلحه‌های موجود در آن مسلح کنید تا خود مردم جلوی این تروریست‌ها را بگیرند. 🔸شکر خدا با این پیشنهاد موافقت کردند و همان شب با این اقدام سوریه از حتمی نجات پیدا کرد و مردم تروریست‌های تکفیری را از اطراف کاخ ریاست جمهوری و بعد هم شهرهای سوریه عقب راندند. همین نیروها هسته اولیه تشکیلاتی به نام را شکل دادند که الان در سوریه با داعشی‌ها، النصره‌‌ای ها و... می‌جنگند. 📚برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت دوازدهم 🔹عنایت حضرت زینب(س) به خانواده شهید همدانی 🔸حاجی سه سالی بود که مدام به سوریه رفت و آمد می‌کرد. چند بار هم ما را با خودش برد سوریه و با بچه‌ها پیشش بودیم. حتی آن موقعی که سوریه در آستانه سقوط قرار گرفته بود ما سوریه بودیم. 🔸یادم هست محل سکونت ما به محاصره تکفیر‌ها درآمده بود و ما مجبور شدیم چند شبانه‌روز در زیر زمین خانه‌ای که بالای آن محل تردد تروریست‌ها بود مخفی شدیم. عنایت حضرت (ع) بود که توانستیم از آن مهلکه نجات پیدا کنیم. 📚برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت سیزدهم 🔹انجام کارهای منزل قبل از اعزام به ماموریت! 🔸واقعاً نبودِ حاجی در منزل برای ما عادت شده بود. دفعه آخری که از سوریه آمد تهران، قرار بود دو روز پیش ما بماند و روز یکشنبه به سوریه برگردد. اما چون به ایشان اطلاع داده بودند که روز دوشنبه سیزدهم مهر با حضرت ملاقات دارند با اشتیاق آن روز را هم در تهران ماند. 🔸ملاقات آقا که تمام شد، ساعت یک بعد از ظهر خیلی سرحال و خوشحال آمد منزل تا آماده رفتن به فرودگاه بشود. ساعت پرواز شش بعد از ظهر بود. 🔸حاج آقا در کارهای منزل خیلی وقت‌ها به من کمک می‌کرد. آن روز وقتی به خانه آمد، از ایشان پرسیدم: حاجی شما که ساعت شش پرواز دارید، چطور شد الان آمدید خانه؟ گفت: یک سری کار دارم که باید انجام بدهم. 🔸بعد از آنکه ناهار را خوردند، گفتم: حاج آقا شما بروید در اتاق استراحت کنید. تا من به کارهای منزل برسم. همین‌طور که داشتم کارم را انجام می‌دادم، خانمی که در کارهای خانه به من کمک می‌کرد گفت: حاج آقا توی حیاط دارند یخچال فریزر را تمیز می‌کنند. فریزر خانه ما از آن نوع قدیمی‌هاست. رفتم و به ایشان گفتم: چکاردارید می کنید؟ اجازه بدهید خودم این کارها را انجام می‌دهم. 🔸گفت: حالا که دارم می‌روم بگذارید فریزر را تمیز کنم و بروم. یک ظرف آب جوش و پنکه هم کنار دستش گذاشته بود. سریع برفک‌های فریزر را تمیز و خشک کرد. بعد هم آمد آشپزخانه را تمیز و رو به راه کرد. 📚برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت چهاردهم 🔹پیش‌بینی شهادت 🔸خواست چای را با سوهان بخورد دخترم به او گفت: بابا شما بیماری دارید چای را با سوهان نخورید. همانطور که من و دو تا دخترهایم روبرویش نشسته بودیم نگاهی به ما کرد و گفت: دیگه قند را ول کنید. من این دفعه که بروم قطعا می‌شوم. دخترها خیلی به پدرشان وابستگی داشتند تا این حرف از دهان حاجی درآمد ناراحت شدند و زدند زیر گریه. 🔸به دخترها گفتم: ناراحت نباشید و گریه هم نکنید. این بابای شما از اول جنگ توی جبهه‌ بود و خدا تا حالا او را برای ما حفظ کرده از این به بعد هم انشاءالله حفظش می‌کند. 🔸برای اینکه جو را ببرم سمت شوخی یک لحظه گفتم: حاجی اگر شهید شدی ما را هم شفاعت کن. گفت: حتما! بعد هم شوخی را ادامه دادم و گفتم: ببین اگر شهید شدی ما جنازه شما را ببر نیستیم ها! 🔸گفت نه تو را به خدا حتما زحمت بکش جنازه من را ببر همدان. وصیت من همین است. آنقدر با قاطعیت این حرف را زد که جرات نکردم به چهره‌اش نگاه کنم. 🔸یک لحظه قلبم تیر کشید و احساس کردم حاجی رفتنی است و این آخرین دیدار ماست. تا حالا حاجی را آنطور نورانی ندیده بودم. 📚برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت پانزدهم 🔹آخرین پیامک شهید همدانی به همسرش 🔸چون می‌دانستم ساعت ۶ پرواز دارد ساکش را آماده کردم و داخل اتاق خودش که کتابخانه و جانمازش هم آنجا بود گذاشتم. بی‌خبر وارد اتاقش شدم دیدم وسایلش را به هم زده سجاده و عبایش را جمع کرده محل جا کتابی‌اش را تغییر داده، میز تحریرش را برده جایی که همیشه نماز می‌خوانده گذاشته. اصلا وقتی وارد اتاق شدم یک لحظه شک کردم که این همان اتاق حاج‌آقاست یا نه. 🔸لباس اضافه‌هایی که تو ساک گذاشته بودم را بیرون آورده بود گفتم این لباس‌ها را لازم داری. چرا آوردی بیرون؟ گفت نه من زود برمی‌گردم. اصرار کردم گفت: لازم ندارم زود برمی‌گردم. دو تا انگشتر عقیق داشت آنها را هم از انگشتش درآورد و گذاشت داخل کشوی میز. موقع رفتن چند بار رفت داخل خانه و برگشت حیاط. پرسیدم چیزی شده؟ وسیله‌ای گم کردی؟ چرا نگرانی؟ گفت چیزی نیست حاج خانم. از زیر قران ردش کردم و رفت داخل ماشین. از آنجا که هم دستی تکان داد و راننده گاز ماشین را گرفت و رفت. 🔸اهل پیامک و این جور چیزها هم نبود. ولی آن روز از پای پلکان هواپیما برای من پیامک کوتاهی فرستاد. فقط نوشته بود: . 📚برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🔴پست اینستاگرامی حاج قاسم سلیمانی از آخرین عکسی که با شهید همدانی قبل از شهادتش گرفت 🔸من در آن لحظه‌ی آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است... آنجا با خنده به من گفت که بیا با هم یک عکسی بگیریم؛ شاید این آخرین عکس من و تو باشد. خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلا عکسی بگیرد؛ چه از خودش، چه با کس دیگری. 🔸من وقتی این حرف را زد تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید- از همان‌جایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم.- ولی یک حسی به من گفت خب چیزی نیست، خبری نیست، چیزی به او نگفتم. وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد: رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند چون رهند از دست خود دستی زنند چون جهند از نقص خود رقصی کنند این حالت خیلی حالت زیبایی است 🔸قطره‌ای که به دریا متصل میشود، دیگر قطره نیست؛ دیگر دریاست. yon.ir/tsCba کانال افسران جنگ نرم: t.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
جنازه‌ای که هرگز نپوسید 🌷🌷🌷 روزی چند نوبت باید برای سیدالشهدا گریه می‌کرد؛ محمدرضا شفیعی را می‌گویم ... . صبح‌ها زیارت عاشورا که می‌خواندیم، گریه و ناله‌هایش، جانسوز و شنیدنی بود. ساعت ۹ که کلاس عقیدتی داشتیم، استاد، بعد از درس روضه می‌خواند و او باز هم می‌گریست. نماز جماعت هر نوبت هم با ذکر مصیبت حسین (علیه‌السلام) شروع می‌شد و خاتمه می‌یافت و محمدرضا همچنان دوشادوش دیگران گریه می‌کرد. غروب که می‌شد، کتابچه زیارت عاشورایش را برمی‌داشت و می‌رفت «موقعیت صفا» قبری که با دستان خودش کنده بود، بچه‌ها این اسم را رویش گذاشته بودند. روضه‌خوان خودش بود. بعد از هر گریه، اشک‌هایش را پاک می‌کرد و به‌صورت و بدنش می‌مالید! سر این عملش را نمی‌دانستم، اما سال‌ها بعد فهمیدم. محمدرضا جزء نیروهای تخریب بود و در عملیات کربلای ۴ مجروح شد و به دست عراقی‌ها افتاد. پیکر مجروحش را به بیمارستان بغداد منتقل کردند و آنجا به فیض شهادت رسید. همان‌جا دفنش کردند. پودرهایی روی بدنش ریخته بودند که متلاشی شود و از بین برود، اما اثر نکرده بود. پیکر مطهرش را ۳ روز در معرض نور شدید آفتاب قرار دادند تا بپوسد، اما بعد از ۱۶ سال، خاک را که کنار زدند، هنوز جنازه محمدرضا مثل روز اول بود ... او را با دیگر هم‌رزمانش در قالب «کاروان شهدا» به ایران برمی‌گردانند. نامش در میان ۷ شهیدی که پیکرشان سالم است، ثبت شده. توفیق دفن جسم از سفر برگشته‌اش، نصیب من می‌شود. راستی که فیض عظیمی است ... . مادر محمدرضا، عقیقی به من می‌دهد و سفارش می‌کند آن را زیر زبانش بگذارم. لب، زبان و دندان‌هایش هیچ تغییری نکرده‌اند! شانه‌هایش را که برای تلقین خواندن، در دست می‌گیرم، تمام گوشت‌هایش را حس می‌کنم. بعد از ۱۶ سال! گویی تازه، روح از بدنش جدا شده است. محمدرضا از موقعیت صفا و اشک‌هایی که بعد از هر گریه برای سیدالشهدا به‌صورت و بدنش می‌مالید، ارث زیبا و ماندگاری برد.🌷🌷🌷 راوی: حسین علی کاجی 👇👇👇 🆔 @TebyanOnline
دیدار حجت الاسلام قرائتی با دانش پژوهان مركز تخصصی مهدویت/ داستان جوانی كه تعجب استاد قرائتی را برانگیختت حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در جمع دانش پژوهان مركز تخصصی مهدویت، به بیان داستان جوانی پرداخت كه تعجب وی را برانگیخت. به گزارش روابط عمومی مركز تخصصی مهدویت، حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی در جمع كاركنان، پژوهشگران و دانش پژوهان مركز تخصصی مهدویت به بیان یكی از خاطرات دوره جوانی خود پرداخت كه در ذیل از پیش رو می گذارنیم: «من در فرودگاه بودم، جوانی پیش من آمد و گفت برای ازدواجم خیلی جاها رفتم ولی نشد و نشد و نشد یك روز كه شد و پسندیدیم عروس به من گفت شما پدرت چه كاره است گفتم بابام شهید شده، گفت معذرت می خوام من دوست دارم شوهرم پدر داشته باشه، خوب این جوان تو ذوقش خورد و آمد خانه و عكس پدر شهیدش را برداشت و گفت رفتی جبهه چه كنی؟ پنج تا یتیم برای مادر ما گذاشتی حالا هم كه می خواهیم ازدواج كنیم گیر تو هستیم. یه مقدار گله كرد، همینطور كه عكس را تو دامنش گذاشته بود و از باباش گله می كرد، خوابش برد. می گفت خوابم برد و بابام آمد گفت چرا گلایه می كنی! من كه از روی هوس نرفتم! فتوای امام خمینی بود، به كشور ما حمله كردند برای دفاع از كشور و تكلیف شرعی رفتم. پدرم كه یه خورده با ما حرف زد، رفت و یك مرتبه دیدم شهداء جمع شدند و امام خمینی آمد و همه پا شدند. امام خمینی به من گفت: چرا به پدرت نیش می زنی!؟! من گفتم برن جبهه، رفتند! شما كاری داری به من بگو. گفتم بله كار دارم، گفت چه كار داری؟ گفتم من یه دختری را می خوام دختره میگه من می خوام پدر داماد زنده باشه. امام خمینی به یكی از شهداء گفت بیا جلو، بهش گفت دخترت را بده به ایشون، دختر شما دكتر است و این پسر فوق دیپلم ولی دخترت را بده به ایشون، گفت چشم آقا. پدر دختر آمد و آدرس خانه را داد. می گفت از خواب بیدار شدم، خیلی موندم این چه خوابی بود! به مادرم گفتم، شاید دری از غیب باشه، گفت حالا پاشیم بریم. می گفت پاشدیم رفتیم شاه عبد العظیم، ضلع جنوبی، گفت تا علامتشو دیدم گفتم این همون خونه ای هست كه توی خواب دیدم. می گفت تا ما را دیدن دیدیم آمدن استقبال، سلام، خیلی خوش آمدین، منتظر ما بودند. زن شهید گفت دیشب شوهرم به خوابم آمد گفت فردا خواستگار میاد دخترم را بده به ایشون.» من این را كه از این جوان شنیدم، حالا پدر عروس كه شهید شده، پدر داماد هم شهید شده! فكر كردم دنبال كنم، پاشدم رفتم شاه عبدالعظیم خانه عروس، گفتم قصه این طوره؟ گفتند بله. بعد گفتم حالا این دختر دكتر بود، زن فوق دیپلم شد، نگفت مثلا به هم نمی خوریم؟ گفتند نه، آقا دستور داده.... 🌹 @menbar_yar
شهیدی که سر بی تنش سخن گفت 🌷🌷🌷 در جاده بصره خرمشهر شهید "علی اکبر دهقان" همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد. در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید. سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد "یاحسین، یاحسین" سر می داد. همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند... چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود: ألسلام علی الرأس المرفوع خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم این‌گونه شهید بشوم… خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود. خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع) خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام به ذکر "یاحسین" باشد... عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم....🌷🌷🌷 👇👇👇 🆔 @TebyanOnline
🌷 روایتگری شهدا ,بیان معنوی تلگرام 🌷 ✍شهید بی سر ✅ هم مداح بود هم شاعر اهل بیت ع 🔺 می گفت: من شرمنده م که با سر وارد محشر بشم و اربابم بی سر وارد بشه. بعد شهادت، وصیت نامه اش را آوردند. 🔻 نوشته بود قبرم را توی کتاب خانه مسجد المهدی کنده ام . سراغ قبر که رفتند دیدند به هیکل شیر علی کوچک است. گفتند حتما سری دارد . وقتی جنازه اش آمد ، قبر اندازه ی اندازه بود. اندازه ی تن بی سرش. 🎙 راوی : https://www.instagram.com/p/BaDs8QFlhFL منبع: خط عاشقی 1، خاطرات عشق شهدا به امام حسین و روضه های کربلا، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران. 💠💠💠اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💠💠💠 ☀ مجنون۳۱۳ @majnon313
شـــهداهمیشه آنلایـــــن هستند کافیہ دـلت رو بـروزرسانی کنےاون موقع میبینے کہ در تک تک لحظات در کنارت بودند و هستند و خواهندبود.... #قربان محبتتون شهدا @merajshohada_babolharam
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را می‌دانست 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت اول 🔹شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را می‌دانست 🔶مصطفی صدرزاده در ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ در شهرستان شوشتر استان خوزستان به دنیا آمد. پدرش از جانبازان جنگ تحمیلی هست. مصطفی در ۱۳ سالگی به شهریار آمد. او نوجوانی خود را با شرکت در مساجد، انجام کارهای فرهنگی، بسیج و یادگیری فنون نظامی سپری کرد. در سال ۸۷ وارد حوزه علمیه شد و بعد در دانشگاه رشته ادیان و عرفان را انتخاب کرد. هم‌زمان مشغول جذب نوجوانان و جوانان و برپایی کلاس‌ها و اردوهای فرهنگی و... برای آنان بود. 🔸شهید صدرزاده در شهریور سال ۸۶ ازدواج کرد که نتیجه آن دختری به نام فاطمه و پسری به نام محمدعلی است. 🔴در جریان فتنه سال ۸۸ از مدافعان انقلاب بود و حتی با دو بار مجروحیت تا مرز شهادت پیش رفت اما سرنوشت ایشان چیز دیگری بود. در سال ۹۲ با نام جهادی سید ابراهیم(اسم پدربزرگ همسرشان) برای دفاع از دین و حرم حضرت زینب (س) داوطلبانه به سوریه عزیمت می‌کند. با اسم و هویت افغانستانی وارد فاطمیون می‌شود و در نهایت به علت رشادت در جنگ با تکفیری‌ها، فرمانده گردان عمار فاطمیون شد. سرانجام پس از چندین بار زخمی شدن در درگیری با داعش، ظهر روز تاسوعا مقارن با ۱ آبان ۹۴ در عملیات محرم در حومه حلب سوریه همانطور که آرزو داشت به شهادت رسید و در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار آرام گرفت. 📚برگرفته از کتاب سید ابراهیم 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ☑️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را می‌دانست 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت دوم 🔹نذر حضرت اباالفضل 🔸مادرم هرسال دهه اول را روضه می‌گرفت. روز تاسوعا بود. مصطفی را که ۴ سال داشت به برادر بزرگترش سپردم و گفتم مواظب باشد که مصطفی بیرون نرود. اواخر روضه بود که صدای ترمز شدیدی از خیابان آمد و بلافاصله یکی از همسایه‌ها خطاب به مادرم با صدای وحشت‌زده‌ای داد زد و گفت: بی‌بی بچه‌ات مرد! من با سابقه‌ی بازیگوشی که از مصطفی سراغ داشتم می‌دانستم این بچه کسی نیست جز مصطفی! مثل همیشه از ترس خشکم زده بود و نمی‌توانستم حرف بزنم، به دیوار تکیه زدم و آرام نشستم. درست روبروی کتیبه‌ی یا اباالفضل بودم. همین که چشم به کتیبه افتاد گفتم: یا اباالفضل این پسر نذر شما، سرباز و فدایی شما بعد هم به آقا متوسل شدم که بلایی سرش نیامده باشد. 🔸یک ربع به اذان ظهر بود. مصطفی از در وارد شد و همین که مرا آن‌طور مستأصل دید برای این که از استرس من کم کند آمد و روی پای من نشست و گفت: مادر ببین حالم خوبه. صورتش خونی بود و رنگ به رخسار نداشت. پهلویش زخم شده بود، اما به من نگفت. سال ها گذشت و این نذر را با هیچکس در میان نگذاشتم. فقط برای شیر نذری به مادرم میدادم تا او در روضه‌اش پخش کند. این نذری در همه‌ی سال‌ها ادامه داشت و این راز بین من و حضرت اباالفضل بود. مادر شهید 📚برگرفته از کتاب سید ابراهیم 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ☑️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA