eitaa logo
Shahidaghaabdolahi
4.5هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
5.5هزار ویدیو
90 فایل
🌹کانال اصلی ایتا شهید مدافع حرم علی آقاعبداللهی ابوامیر(شیرخانطومان)🌹 ادمین کانال @shahid_aliaghaabdolahi 💐تاریخ تولد:۱۰مهر۱۳۶۹ 🥀تاریخ شهادت:۲۳دی۱۳۹۴ 🥀تاریخ رجعت:۱۴آذر۱۴۰۲ 🌹محل شهادت:خالدیه خانطومان 🥀مزارشهید:قطعه۵۰ردیف۱۱۵شماره۲۲بهشت زهرا(س)
مشاهده در ایتا
دانلود
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 سلام مولای من ما دعای فرجت را همه دم می‌خوانیم🤲 ما همه منتظر آمدنت می‌مانیم💔 @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
690.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐وعده هر صبح همه با هم این دعا رو بخوانیم 🌸✨اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج✨🌸 🌹 🕊 @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
🌹رو به شش گوشه ترین قبله عالم هر صبح 🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد 🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🌷سلام‌ به ارباب بی کفن به نیابت از شهید مدافع حرم علی آقاعبداللهی 🌹 @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
♦️گاهی به آسایشگاه جانبازان امام خمینی در پارک ملت نیز سرمی‌زد؛ جانبازان را حمام می‌برد و آن‌ها را خیلی دوست داشت. بعضی‌ از جانبازان با صندلی‌های چرخ‌دارشان از تهران برای شرکت در مراسم او آمده بودند. ♦️جواد دائم از من می‌خواست تا او را دعا کنم اما اسمی از شهادت نمی‌برد اما می‌دانستم وی چه می‌خواهد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
✅ جلسه‌ای ساده، اما تاریخی؛فرماندهانی که ریشه در خاک داشتند و چشم در آسمان 🔸نشسته‌اند روی زمین، بی‌ریا، بی‌ادعا؛ حاج احمد متوسلیان، با آن نگاه نافذ و محکم، در کنار شهید صیاد شیرازی، آرام و متفکر. 🔸سال ۱۳۶۰، منطقه عملیاتی مریوان... جایی که تصمیم‌های بزرگ، در همین اتاق‌های ساده گرفته می‌شد؛ 🔸نه بر میزهای تجمل، که کنار سفره‌ی رفاقت و ایمان،با تفنگ‌هایی که پشت‌شان تکیه داده بودند و دل‌هایی که به خدا بسته بودند... 🔸این تصویر فقط یک عکس نیست؛ یادآور نسلی است که برای امنیت امروز ما، جان‌شان را به میدان آوردند. 🔸ساده بودند، ولی عظیم...فرماندهانی که ریشه در خاک داشتند و چشم در آسمان. @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
داستان جالب از جنگ ۱۲ روزه روزای اول جنگ، در یکی از مراکز سپاه، یه خودرو نظامی هدف قرار می‌گیره، برای جابجایی نیاز به جرثقیل بوده و جرثقیل سپاه نبوده. به یه راننده جرثقیل خصوصی زنگ می‌زنن و ازش می‌خوان این کارو انجام بده. این راننده ظاهر انقلابی نداشته و... وقتی میاد میگه من برای جابجایی سی میلیون می‌گیرم. خیلی باهاش حرف می‌زنن که کمتر بگیره. راننده آخرش راضی میشه به ۲۰ میلیون. وسطای کار تشنه‌ میشه و از بچه‌ها می‌خواد براش آب بیارن. آب براش میارن، یه مقدار می‌خوره. ازشون می‌پرسه آب خنک‌تر و بهتر ندارید؟ شما خودتون از این آب می‌خورید؟ اونام میگن همینه، همه‌مون از همین آب استفاده می‌کنیم. میگه شما واقعاً با این امکانات و با این آب دارید می‌جنگید!!؟ میگن آره. خلاصه مشغول کار میشه، وقتی تموم میشه و بچه‌های سپاه می‌خوان براش پول واریز کنن، میگه من پول نمی‌خوام و میره. فرداش دوباره برمی‌گرده. بهش میگن چی شد؟! تو دیروز به زور اومدی اینجا، الان... میگه دیشب رفتم خونه و این داستانو برا مادرم تعریف کردم. وقتی شنید شما تو چه شرایطی دارین می‌جنگین، بهم گفت هر موقع کاری داشتن باید براشون انجام بدی و هیچ پولی ازشون نگیری، وگرنه شیرمو حلالت نمی‌کنم. حالا هم شما هر کاری داشتید من در خدمتم. خلاصه، تا چند روز بعد حضور داشت تا یه لانچر هدف حمله پهپادی قرار می‌گیره و دوباره جرثقیل نیاز میشه. زنگ می‌زنن و فوراً خودش رو می‌رسونه و در حین انجام کار، هدف حمله پهپادی قرار می‌گیره و به شهادت می‌رسه! 🌷🕊 @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
... +یعنی میشه امام‌زمان‌ با خودکار سبز‌ دور اِسممون خط بکشه؟! بگه اینم نگه داریم شاید به درد خورد . . . شاید گناهاش رو گذاشت کنار.... شاید برگشت پیشمون ... @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
🌱بعد از شهادت اومد و مادرش رو آروم کرد 🔹 پدرش اومد و بهم گفت: خانوم! من و شما دیگه پدر و مادر شهيد شديم... ایشون خوشحال بود، امّا من تا شنیدم پسرم شهید شده، بيهوش شدم. تا اینکه اورژانس اومد و من رو به هوش آورد. 🔹 توی همین حین يه لحظه خوابم برد و ديدم كه پسرم [غلامعلی] با لباس سفيد اومد؛ دستش رو روى صورتم گذاشت و گفت: مامان! مامان! گفتم: جانِ مامان! چى شده؟ شما كه شهيد شدى... گفت: می‌دونی اين چه لباسیه كه خريدم؟ اين لباسیه كه با قطره قطره‌ی خونم خريدم... تا خواستم فرياد بزنم 🔹گفت: مامان! هر زمان كه ياد من افتاديد دستتون رو روى قلب‌تون بذاريد، سوره‌ی والعصر رو سه مرتبه بخونيد، قسم مى‏خورم كه خدا بهتون صبر میده... شعید غلامعلی[هادی] چرخنده @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
💎 مجلس میهمانی بود. پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود.اماوقتی که بلند شد،عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد و چون دسته عصا بر زمین بود،تعادل کامل نداشت. دیگران فکر کردند که او چون پیر شده،دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده به همین خاطر با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفتند: پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟! پیر مرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است؛می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود... مواظب قضاوتهایمان باشیم. 🌷 @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
بہ مـرگــ داخـل بستـر نمےشـود دل بسـٺ! خـدا ڪند که شهــادٺ بہ داد مـا برسـد @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
💠طاقت رفتنش رو نداشتم ●عباس ۲ سال بود که وارد سپاه شده بود. مدتی به عنوان تیرانداز نمونه انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا از خطرناک بودن کارش می شنید می گفت مادرجان غصه مرا نخور، من به عشق کسی می روم که اگر تیر بخورم می دانم خودش برای بردن من خواهد آمد. ●به من می گفت مادر اگر روزی نبودم ۱۳ روز روزه_قضا برای من بگیر. خمس مالش را پرداخت کرده بود. قبل از اعزام به سوریه خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و آسمانی شدن کاملا آماده شده بود. ●عباس سخنی از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک ماموریت ۴۵ روزه خواهد رفت. من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست بیرون رفتم تا خداحافظی کردن و رفتنش را نبینم. ●آن شب چند بار تماس گرفت وقتی متوجه حال خراب من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد او به من گفت مادر هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم شهید خواهم شد چون آن را از امام حسین(ع) خواسته ام. ●پس بعد از شهادت من گریه نکن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد امام حسین(ع) گریه کن. می گفت کسانی که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می روند در حقیقت می روند تا دشمن به کشور ما نیاید چرا که هدف اصلی دشمنان ایران است از این رو ما با حضور در سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا امنیت در کشور ما همچنان ادامه یابد. 🩸🕊 @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
.... بازرگانی بود ثروتمند کە کارش تجارت با اسب و شتر بود شهر بە شهر برای تجارت سفر می‌کرد این بازرگان هر چه پیش می‌آمد می‌گفت: 《اَللّٰهُمَّ اجْعَل خَیْراً》 خدایا بە خیر بگذران دوستان و همراهانش از این رفتار بازگان بە حیرت آمدە بودند و می‌گفتند مرد عجیبی است! ضرر می‌کنیم میگە خدایا بە خیر بگذران دیر بە مقصد می‌رسیم میگە خدایا بە خیر بگذران تابستان از شدت گرما داریم هلاک می‌شیم میگە خدایا بە خیر بگذران روزی برای تجارت راهی سفر شدند و در بین راه برای استراحت و غذا خوردن زیر سایەای نشستند بازرگان خوابش برد دوستان بازرگان از این موقعیت استفادە کردند و شتر بازرگان را کە همه پول و وسایل بازرگان پشت شتر بود بردند داخل غاری پنهان کردند تا ببیند وقتی بازرگان از خواب بیدار می‌شود این بار هم می‌گوید «اَللّٰهُمَّ اجْعَل خَیْراً... !!؟» بازرگان بیدار شد و دید شترش نیست همراهانش گفتند ما ندیدیم و خود را بە بیخبری زدند ولی بازرگان گفت: «اَللّٰهُمَّ اجْعَل خَیْراً» بعد از این قضیە داشتند غذا می‌خوردند کە غارتگران یورش بردند و همه اموالشان را غارت کردند جز آن شتری کە در غار پنهان کردە بودند! سبحان اللە همراهان بازرگان شاکر این دفعە لب بە سخن باز کردند و گفتند نترس ما شترت را در غار پنهان کردیم و الآن تو همه اموالت را از ما داری و این حیله ما بود کە اموالت بە دست دزدان نیفتاد بازرگان در جواب گفت: خیر اموالم و شترم را از خدا می‌دانم یادتون نیست وقتی کە شترم گم شد فقط گفتم: «اَللّٰهُمَّ اجْعَل خَیْراً» و نە حرفی بە شما زدم و نە با شما دعوا کردم و الآن خدا بە خیر گذراندە کە بە وسیله شما شترم را از شر دزدان در امان نگه داشت @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹