🖤ﺍﻣﺸﺐ ﮔﻼﺏ ﻗﺒﺮ ﻋﻠﯽ(ﻉ)،
ﺍﺷﮏ مهدی(عج) است... 😔
#آجرالله_یاصاحب_الزمان
#صدای_هم_باشیم
@shahidaghaabdoullahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ
وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ
وَ ضاقَتِ الاَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى
وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد
اُولِى الاَمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ
فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً
کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّد
اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیان
وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ
یا مَوْلانا یا صاحِب الزَّمانِ
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَة
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یا اَرحم الراحمین
بحق محمد و آله الطاهرین
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
#شب_قدر
شب قدر است و من قدری ندارم
چه سازم توشه قبری ندارم
شب عفو است و محتاج دعایم
ز عمق دل دعایی کن برایم
اگر امشب به معشوقت رسیدی
خدا را در میان اشک دیدی
کمی هم نزد او یادی زما کن
کمی هم جای من او را صدا کن
بگو یارب فلانی رو سیاه است
دو دستش خالی و غرق گناه است
بگو یا رب تویی دریای جوشان
در این شب رحمتت بر وی بنوشان
#التماس_دعای_فرج
@shahidaghaabdoullahi
اعمـال شب بیست و سوم ماه مبارڪ رمضان
(امشب شب مهمیه از دستش ندید)
1⃣ قرائت سورههای «عنکبوت» ، «روم» و «دخان»
2⃣ خواندن هزار مرتبه سوره مبارکه «قدر»
3⃣ خواندن دعاى «اَللَّـهُمَّ امْدُدْ لي في عُمْري، وَاَوْسِعْ لي في رِزْقي ... »
4⃣ خواندن دعای «اَللَّـهُمَّ اجْعَلْ فيـما تَقْضي وَفيـماتُقَدِّرُ مِنَ الاَْمْرِ الْمَحْتُومِ ... »
5⃣ خواندن دعای «يا باطِناً في ظُهُورِهِ ، وَ يا ظاهِراً في بُطُونِهِ... »
6⃣ خواندن مکرر دعای سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
7⃣خواندن زیارت امام حسین(ع)
8⃣ غسل در آخر شب
📚 برای خواندن ادعیهی ذکر شده به کتاب مفاتیح الجنان مراجعه شود
#شب_قدر
@shahidaghaabdoullahi
Γ📲🍃••
#پروفایل ∫ #استوری ∫ #خام
.
.
حال جهان هیچ خوب نیست !
تعجیل کن مولای من💚
.
#یاصاحبالزمان🌱
@shahidaghaabdoullahi
#نماز_شب🌸
امام صادق علیه السلام : نماز شب ،چهره را زیبا و اخلاق را نیکو و بوی بدن را پاک و خوش و روزی را فراوان و بد هکاری را ،ادا و هم وغم را بر طرف می سازد و دیده را جلا می بخشد.
رساله لقاء الله ص185
امام صادق ع فرمود: خانه هایی که در آنها نماز شب خوانده شود، بر اهل آسمان چنان می درخشد که ستارگان بر اهل زمین می درخشد.
#شهیداصلانی
#ماه_مبارک_رمضان
#زهرامحسنی_فر
#امام_زمان
#بهار_قران
#روزه
@shahidaghaabdoullahi
اعمال قبل از خواب :)
شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#بهار_قران
#ماه_مبارک_رمضان
#روزه
#شهید_گمنام
#امام_زمان #امام_زمان
#ماه_رمضان
#بهار_قران
#ماه_مبارک_رمضان
#روزه
@shahidaghaabdoullahi
•• #حاضری؟!✋🏻
باهم عهدوپیمان ببندیم!!
قولوقرارهایی رو برای خودمون مشخصکنیم؟؟
•
.
.
بعضیها،
سالای پیش آرزوشونو رو یه ورق
نوشته بودن و گزاشته بودن لایِ قرآن ..
و امسال شب قدر بازش کردن و
دیدن به آرزوهاشون رسیده بودن اکثرا :)
روضه شب بیست و سوم ماه رمضان {فراقکربلا}.mp3
39.8M
#شب_های_ماه_رمضان 🌙🤲🏻
روضه شب بیست و سوم
روضہ فراق کربلا
مهدی رسولی / رمضان ۱۴۰۰
🌙📿|
@shahidaghaabdoullahi
السلام علی شهدای #کربلا ❤️❤️
سلام به دوستان ✋
امروز هم به مدد شهدا ، کارمون رو شروع میکنیم...
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
« زنده نگہ داشتن یاد #شهدا ، کم تر از #شهادت نیست ... »
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#بهار_قران
#ماه_مبارک_رمضان
#روزه
#شهید_علی_آقاعبداللهی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━
@shahidaghaabdoullahi
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم. فَاَفُوزَمَعَکُم
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#بهار_قران
#ماه_مبارک_رمضان
#روزه
#شهید_علی_آقاعبداللهی
@shahidaghaabdoullahi
#سحرتبخیرمولایمن
🏝اگر دعا برای وجود شریفت نبود
لحظههای نوربارانِ نزولِ فرشتگان،
با کدام آبرو
دستهای خالیمان را
دخیل درگاه خدا میکردیم؟..
اللهم سلم امام زماننا ...
خدایا امشب بهترین در خواست را به درگاهت میآورم خدایا فرج و ظهور امام عصر را امشب رقم بزنید
خدایا نه بهخاطر ما بخاطر شادی ولیت حجه ابن الحسن صلوات الله علیه
یا الله بقیه غیبت را بخاطر ایشانببخشید🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#سحرتونمهدوی
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#بهار_قران
#ماه_مبارک_رمضان
#روزه
#شهید_علی_آقاعبداللهی
@shahidaghaabdoullahi
دعای روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان🌙
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#بهار_قران
#ماه_مبارک_رمضان
#روزه
#شهید_علی_آقاعبداللهی
@shahidaghaabdoullahi
🥀خادم الشهدا🥀:
بسم الله الرحمن الرحیم
جزء 1 ⇨ http://j.mp/2b8SiNO
جزء 2 ⇨ http://j.mp/2b8RJmQ
جزء 3 ⇨ http://j.mp/2bFSrtF
جزء 4 ⇨ http://j.mp/2b8SXi3
جزء 5 ⇨ http://j.mp/2b8RZm3
جزء 6 ⇨ http://j.mp/28MBohs
جزء 7 ⇨ http://j.mp/2bFRIZC
جزء 8 ⇨ http://j.mp/2bufF7o
جزء 9 ⇨ http://j.mp/2byr1bu
جزء 10 ⇨ http://j.mp/2bHfyUH
جزء 11 ⇨ http://j.mp/2bHf80y
جزء 12 ⇨ http://j.mp/2bWnTby
جزء 13 ⇨ http://j.mp/2bFTiKQ
جزء 14 ⇨ http://j.mp/2b8SUTA
جزء 15 ⇨ http://j.mp/2bFRQIM
جزء 16 ⇨ http://j.mp/2b8SegG
جزء 17 ⇨ http://j.mp/2brHsFz
جزء 18 ⇨ http://j.mp/2b8SCfc
جزء 19 ⇨ http://j.mp/2bFSq95
جزء 20 ⇨ http://j.mp/2brI1zc
جزء 21 ⇨ http://j.mp/2b8VcBO
جزء 22 ⇨ http://j.mp/2bFRxNP
جزء 23 ⇨ http://j.mp/2brItxm
جزء 24 ⇨ http://j.mp/2brHKw5
جزء 25 ⇨ http://j.mp/2brImlf
جزء 26 ⇨ http://j.mp/2bFRHF2
جزء 27 ⇨ http://j.mp/2bFRXno
جزء 28 ⇨ http://j.mp/2brI3ai
جزء 29 ⇨ http://j.mp/2bFRyBF
جزء 30 ⇨ http://j.mp/2bFREcc
30 جز قرآن بصورت فایل صوتی و نیاز به دانلود ندارد، فقط کافيست روی لینک بزنید.
این هم هدیه ما به شما برای ماه نزول قرآن، از دعای خیرتان ما را بهره مند بفرمائید .
#شهیداصلانی
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
#زهرامحسنی_فر
#امام_زمان
#شهید_گمنام
@shahidaghaabdoullahi
جزء 23.mp3
4.04M
🌼 #تحدیر (تندخوانی)
👤 استاد معتز آقایی
☘ جزء ۲۳
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#بهار_قران
#ماه_مبارک_رمضان
#روزه
#شهید_علی_آقاعبداللهی
@shahidaghaabdoullahi
هدایت شده از شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
✨بسم رب الشهداء و الصدیقین✨
سلام علیکم مؤمنین ارجمند✋
روزتون سرشار از عشق به مهدی فاطمه سلام الله علیها 🤲
🖤 ایام شهادت مولا علی علیه السلام را تسلیت عرض میکنیم
🔰 به مناسبت سی و پنجمین سالروز شهادت مداح اهل بیت ( علیهم السلام)؛🌷 شهید محمدرضا تورجی زاده لینکی طراحی شده تا به این شهید عزیز، از عمق قلبتون هدیه معنوی بفرستید.
🌹 شهید تورجی زاده تا حالا دست خیلی ها را گرفتند و کمکشون کردند.
✅ مخصوصاً که این شهید عزیز، #حاجتازدواجمیدند.
✅ نیت کنید و در این ختم شرکت بفرمایید.
🌷شهدا پیش خدا روزی میخوردند و براتون جبران میکنند.
🌴در رأس تمام حاجات، برای ظهور آقا و مولامون دعا کنید.
👇👇👇
✅ لینک ختم صلوات، سوره مبارکه یاسین و سوره مبارکه ملک هدیه به مداح دلسوخته اهل بیت ( علیهمالسلام) شهید محمد رضا تورجی زاده🌷
https://iPorse.ir/6195351
#شادیروحشهداصلوات🌷
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی
#قسمت_هفتاد_و_ششم
یکی مریض می شه، یکی چونه اش
می شکنه، اون یکی دستش از بند در می ره،... همین طور دردسر پشت دردسر.ولی از خونه که می آم بیرون، دیگه
خبري نیست، همه چی آروم می شه.»
لبخند زد. ادامه داد: «طوري شده که همسرم می گه: «عبدالحسین، نمی شه شما هم مرخصی نیاي!»
زدیم زیر خنده.آخر حرفش تکه اصلی را گفت: «اصلاً آقا به من ثابت شده که حافظ خانواده ام کس دیگري هست؛
چون وقتی می رم تو خونه، مشکلات شروع می شه، وقتی می آم جبهه، هیچ مشکلی ندارن.»...
حالا سالها از آن روز می گذرد.بعد از شهادتش، معنی حرفش را بهتر فهمیدم. همسرش تو یک خانه ي محقر و با
حقوقی ناچیز، هشت تا بچه ي قدو نیم قد را بزرگ کرد، خودش داستان مفصلی دارد. بچه ها، یکی از یکی با تربیت
تر. دوتا را فرستاد دانشگاه، دو تا از پسرها را هم داماد کرد.بقیه شان هم با درسها و نمره هاي خوب دارند ادامه ي
تحصیل می دهند.
خدا رحمتش کند، از لطف امام هشتم (سلام االله علیه) به خانواده اش، خاطر جمع بود.
یک قطره اشک
همسر شهید
صداي زنگ خانه بلند شد. چادرم را سرکشیدم ورفتم دم در. چشمم افتاد به دو، سه تا از بچه هاي سپاه. چند باري
با عبدالحسین آمده بودند خانه. سلام کردند.
«سلام، بفرمایین، امري بود؟»
«ببخشین حاج خانم، لطفاً شناسنامه ي آقاي برونسی رو بیارین.»
خواستشان بی مقدمه بود و مهم. همان طور که سرم پایین بود، تعجب زده پرسیدم: «براي چی؟»
«ان شاءاالله قراره ایشون مشرف بشن مکه.»
«مکه؟!»
یکی شان گفت: «بله حاج خانم، آقاي برونسی تو این عملیات شاهکار کردن و خیلی غنیمت گرفتن، براي همین هم
از طرف شخص حضرت امام، می خوان بفرستنشون مکه، تشویقی.»
خوشحالی ام را تو صدام ریختم و زود پرسیدم: «خودشون خبردارن؟»
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
«نه، ما می خوایم کارهاشون رو بکنیم که از تهران برن مکه.»
زود رفتم تو وشناسنامه اش را آوردم. گرفتند، خداحافظی کردند و رفتند.
دو روز بعد شناسنامه را آورند و گفتند: «الحمداالله همه ي کارها جور شد.»
یکی شان بسته اي داد به ام.
«چیه؟»
«لباس احرام آقاي برونسیه.»
قضیه ظاهراً جدي شده بود.گفتم: «خوب ایشون که هنوز جبهه هستن!»
«وقتش بشه، خودشون می آن مشهد.»
وقتی رفتند، آمدم تو. نفسی تازه نکرده بودم، باز زنگ زدند.
«دیگه کیه؟!»
رفتم دم در. زن همسایه بود.
«زود بیا که تلفن داري.»
«کیه؟»
«آقاي برونسی.»
نفهمیدم چطور خودم را رساندم پاي تلفن.گوشی را برداشتم. سلام کرده و نکرده، جریان را به اش گفتم. با صداي
بلند خندید. گفت: «مکه کجا؟ ما کجا؟»
فکر کردم دارد شوخی می کند. کمی بعد فهمیدم نه، واقعاً خبر ندارد. به خنده گفتم: «شما کجاي کار هستین؟ تا
حتی لباس احرام هم براتون خریدن.»
«نه حاج خانم، ما مکه اي نیستیم.»بالاخره هم باور نکرد، شاید هم کرد، ولی خودش را، به قول خودش، لایق نمی دانست.
دو روزمانده به حرکتش، آمد. روز بعد خداحافظی کرد و رفت تهران. از آن جا هم مشرف شد حج.
قبل از رفتنش پرسیدم: «کی بر می گردین؟»
گفت: «ان شائاالله اگر به سلامتی برسم تهران، زنگ می زنم خونه ي همسایه و به تون می گم.»
دو، سه روز بعد، برادر خودش و برادر من آمدند خانه. گفتم: «خوبه وقتی آقاي برونسی برگشتن، براشون دست و
پایی بکنیم.»
برادرش خندید.گفت:«من گوسفندش رو هم خریدم، تازه یک گوسفند هم داداش خودتون خریده.»...
خودم هم از همان روز دست به کار شدم.به قول معروف، دیگر سنگ تمام گذاشتیم.حتی بند و بساط بستن یک
طاق نصرت را هم جور کردیم. گفتیم: «وقتی از تهران زنگ زد، سریع سرکوچه می بندیمش.»
همه ي کارها روبراه شد.یک روز رفتم پیش مادرم که خانه اش نزدیک خودمان بود.گرم صحبت بودیم. یکدفعه یکی
از همسایه ها، در نزده، دوید تو! نگاهش هیجان زده بود.
«چه خبره؟!»
«بدو که آقاي برونسی از مکه اومدن.»
«نه!»
از تعجب یکه اي خوردم.گفت: «باور کن برگشته، الان تو خونه است.»
نفهمیدم چطور چادر سر کردم. دمپایی ها را پا کرده و نکرده، دویدم طرف خانه. تو که رفتم، دیدم بله، با دو تا
حاجی دیگر، کنار اتاق نشسته است. روي لبش لبخند بود.
مادرم هم رسید. بچه ها، و کم کم برادرش و بقیه هم آمدند.با همه روبوسی کرد و احوالپرسی. خنده از لبش نمی
رفت. با دلخوري به اش گفتم: «براي چی بی سرو صدا اومدین؟!»
بقیه هم انگار تازه فهمیدند چی شده. شروع کردند به اعتراض. گفت: «اصلا ناراحت نباشین، فردا صبح زود ان
شاءاالله می خوام مشرف بشم حرم. وقتی برگشتم، هر کار دلتون خواست، بکنید.»
دلخورتر شدم.رو کردم به برادرم. با ناراحتی گفتم: «شما چرا همین جور وایستادي؟»
«چکار کنم آبجی؟»
«اقلاً برین یکی از گوسفندها رو بیارین سر ببرین.»
به شوخی گفت: «من الان این جا خودم رو می کشم و گوسفند رو نه، حال آقا خیلی ضد حال زد به ما.»
«گفت که، من فردا صبح مشرف می شم حرم، شما طاق ببندید، گوسفند بکشید، خلاصه هر کار دارید، بکنید.»
حرصم در آمده بود