eitaa logo
شهیدمدافع حرم علی جمشیدی
257 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
38 فایل
🇮🇷تنها رسانه رسمی بسیجی شهید مدافع حرم"علی آقا جمشیدی" 🔹ولادت:۱۳۶۹/۸/۱۶-نور 🔹شهادت: ۱۳۹۵/۲/۱۷-خان‌طومان سوریه 🔹بازگشت پیکر: ۱۳۹۹/۴/۱۷ 🔹با حضور خانواده محترم شهید⚘ 🔹مزارشهید: گلزارشهدای مسجد جامع شهرستان نور
مشاهده در ایتا
دانلود
گویید. تحملش را ندارد. وقتی آمدم همه چیز را بگویید. ما ۲۵ روز بعد از آمدن پیکر علی این دست و آن دست می‌کردیم که تو آماده شوی، اما روز به روز حالت بدتر می‌شد. انگار نمی‌خواهی بپذیری علی شهید شده.» گفتم: «هنوز هم نپذیرفته‌ام. به اعتقاد من آن پیکر، پیکر علی نبود.» حاج قاسم گفت: «چرا پیکر علی بود. من خودم جواب آزمایش DNA او را دیدم.» من بچه‌هایم را برای دادن آزمایش DNA نبرده بودم، چون اصلا اعتقادی به این کارها نداشتم. می‌گفتم: علی زنده است. حاج قاسم گفت: «برادر علی آمد DNA داد و فهمیدیم پیکر متعلق به علی آقاست.» حاج قاسم گفت: به یقین رسیدیم علی شهید شده علی گفته بود حتی اگر قطع نخاع شدم هم چیزی به همسرم نگویید. هر وقت آمدم خودش مرا می‌بیند. اگر اسیر شدم چیزی به او نگویید، اگر هم شهید شدم تا پیکرم نیامده چیزی به او نگویید. حاج قاسم می‌گفت: «هر باری که می‌خواستیم به تو بگوییم علی شهید شده و به یقین رسیده بودیم که او به شهادت رسیده، هر بار انگار جلوی پای ما سنگ می‌افتاد، متوجه شدم این خواست شهید است و ما نمی‌توانیم کاری کنیم.» باز برگشتم سر پله اولم. گفتم: «حاج قاسم! شما گفتید علی برمی‌گرده!» گفت: «مگر برنگشت؟ در میان دوستانت کسی نیست شوهرش مفقود باشد؟» گفتم: «چرا.» گفت: «ما حتی نمی‌دانیم پیکر همسران آنها کجا هست؟ چیزی از پیکر آنها مانده یا نه؟ اما من به تو قول دادم علی می‌آید، هرطور شده او را آوردم. حالا چه حرفی داری؟» نباید با حاجی اینطور صحبت کنیم عمویم هم آن روز خانه ما بود. وقتی لحن صحبت من با حاج قاسم را دید، لبش را گاز گرفت و گفت: «نباید با حاجی اینطور صحبت کنیم.» من با جیغ و گریه حرف می‌زدم. گفتم: «حاجی! من با سه تا بچه چه کار کنم؟» حاج قاسم گفت: «وقتی شهید در خانه نباشد، خلیفه خانه خداست. تو خدا را داری.» حرف‌هایش به جانم می‌نشست، اما باید حرف‌های دلم را که کوهی از آتش بود، بیرون می‌ریختم تا صحبت‌های مردی چون او آرامش را به من برمی‌گرداند. حاجی گفت: «در ضمن، من اول پدر تو هستم بعد پدر تمام بچه‌های شهدا.» گفتم: «حاجی من نمی‌توانم تنهایی بچه‌ها را بزرگ کنم.» گفت: «من کمکت می‌کنم، خدا هم هست، دعای علی هم هست.» بعد گفت: «حالا بیا می‌خواهم دعوای پدر دختری با تو بکنم. نمی‌خواهم جلوی آقای پور جعفری و عمویت باشد.» رفتیم کمی آن طرف تر، چند حرف به من زد و نصیحتم کرد. گفت: «هر کسی لیاقت همسر‌ شهید بودن را ندارد. ببین خدا تو را چطور نگاه کرد که همسر شهید شدی. هر کسی توفیق این را ندارد که بشود فرزند شهید، ببین خدا تو را چقدر دوست دارد که سه یادگار شهید به تو داده.» گفتم: «حاجی سخت است.» گفت: «می‌دانم ولی بی‌خود نیست که خدا چنین مقامی به تو داده، در ضمن علی هم زنده است، فقط تو او را نمی‌بینی. علی کنار توست. باید آنقدر صبور باشی در رسانه‌ها با لب خندان و خوشحال صحبت کنی که اگر دشمن دید، دلشاد نشود. دشمن باید ببیند ما همچین شیرمردانی داریم که به میدان رفتند و شهید شدند و شیر زنانی هم داریم که حمایت‌مان کردند. صبور باش! اینقدر بی‌تابی نکن. علی همیشه می‌‌گفت تو خیلی صبوری و هرچه او می‌گفت روی حرفش حرف نمی‌زدی. حالا هم باید همینطور باشی. همسرت مرد بزرگی بود.» این حرف‌ها را که می‌زد. خیلی آرام شدم و دیگر بعد از آن بی‌تابی نمی‌کردم. حاج قاسم گفت: «مرد، ستون و سقف خانه است. زنی که شوهرش را از دست می‌دهد، ستون خانه‌اش را از دست داده، پس باید آنقدر قوی باشد که که نگذارد باد و باران گزندی به بچه‌هایش برساند.» گفتم: «با زخم زبان‌‌ها چکار کنم؟» گفت: «آدم‌های ابلهی هستند که می‌گویند مدافعان حرم برای پول رفتند؛ در حالی که آنها برای وطن و ناموس رفتند.» بعد، ضرب‌المثلی زد که خیلی دوست داشتم. گفت: «آدم‌هایی که طبقه اول یک ساختمان هستند، مزاحمی به شیشه خانه‌شان سنگ بزند، هم سنگ شیشه را می‌شکند، اما خود مزاحم به راحتی قابل دیدن است، اما وقتی به طبقه سوم بروی، شاید سنگ به شیشه بخورد، اما مزاحم کمتر دیده می‌شود. به طبقه پنجم بروی دیگر سنگ به شیشه نمی‌رسد و مزاحم را کوچک‌تر می‌بینی. وارد طبقه بیستم شوی سنگ که هیچی، خود مزاحم هم دیده نمی‌شود.» پرسیدم: یعنی چی؟ معنی این حرف چیست؟ گفت: «یعنی باید آنقدر اوج بگیری و شعور اخلاقی‌ات را بالا ببری که حرف‌ها و آدم‌های این چنینی در اطرافت مثل پشه به نظر برسند. معرفتت را بالا ببر و به همان عهدی که با شهدا بستی بمان. ما هم باید به مقام آنها برسیم که این چیزها تکان مان ندهد.» حرف‌های حاج قاسم خیلی به دلم نشست. بعد پرسید: «بهتر شدی؟ الان آرامی؟» گفتم: «خیلی.» مردی به صمیمیت حاج قاسم بعد بابا صدایش کردم و گفتم: می‌شود امروز ناهار با ما بمانید؟ گفت: خیلی دوست دارم، اما کار دارم و باید بروم. خواهش کردم و گفتم: «من ناهار درست کردم. الان که بچه‌ها شما را دیدند انگار بابایشان را دیده‌اند.» حاجی خندید و گفت:
«حالا پاشو برویم ببینم چه درست کردی که من ناهار بمانم؟» همراهم آمد آشپزخانه. در قابلمه را برداشت و گفت: «نه! معلومه که آشپز خوبی هم هستی. قورمه سبزی جا افتاده، اما برنج دم نکشیده.» گفتم: «تا شما چای بخورید من برنج را دم می‌کنم.» آقای پورجعفری گفت: «خانم سعد! حاجی را در معذوریت قرار ندهید. غذا خوردن برای او ممنوع است.» فکر کردم به خاطر مسایل امنیتی می‌گوید. خندیدم و گفتم: «آقای پورجعفری! خانه شهید غذا خوردن مگر چه اشکالی دارد؟ من حاضرم جان خودم و بچه‌هایم را فدا کنم برای حاج قاسم.» آن روز یکی از بهترین روزهای زندگی من بود حاجی گفت: «من به شما قول می‌دهم یک روز دیگر برای ناهار به منزلتان بیایم. بعد رو کرد به معصومه و با قربان صدقه گفت: «دخترم! تو چقدر نازی!» و او را بوسید و گفت: «معصومه شماره موبایلم را یادداشت کن. هر موقع مادرت سرت غر زد به من زنگ بزن تا حسابش را برسم!» معصومه خندید و گفت: «حاجی! مامان خیلی بی‌تاب بابامه و خیلی گریه می‌کنه.» پریدم وسط حرفش و گفتم: «حاج قاسم! ای کاش می‌گذاشتید پیکر علی تهران می‌ماند.» گفت: «چرا؟ می‌خواستی هر شب بروی بالای مزارش غرغر کنی؟» بعد با خنده صدا کرد: «حسین حسین، شماره خودت را هم به خانم سعد بده و هر وقت زنگ زد جواب بده که غرغرهایش را بکند و دست از سر شهید بردارد.» آن روز واقعاً یکی از بهترین روزهای زندگی من بود. انگار تازه جان گرفتیم و نفس من بعد از چهار سال که در سینه‌ام حبس شده بود، آزاد شد. داشتم خفه می‌شدم. همیشه بغضی در گلویم داشتم، اما وقتی حاج قاسم آمد، انگار همه غم و بدبختی من تمام شد. حاج قاسم از من درخواست هدیه کرد روزی که حاج قاسم آمده بود خانه‌مان به بچه‌ها انگشتر هدیه داد. به من هم هدیه داد و گفت: «دخترم! می‌شود خواهش کنم تو هم به من یک هدیه بدهی؟» گفتم: «هر چی که بخواهید! من جانم را می‌دهم.» گفت: «بابا! می‌روی یکی از زیر پیراهنی‌های علی را برایم بیاوری؟» گفتم: «برای چی؟» گفت: «من فکر می‌کنم هنوز توفیق شهادت ندارم.» گفتم: «حاجی! تو را به خدا دیگر این حرف را نزنید، تمام امید بچه‌های شهید شما هستید. چرا این حرف را می‌زنید؟» گفت: «دخترم! شهادت آرزوی من است. همه این سال‌ها تلاش کردم، چرا نباید شهید شوم؟ می‌خواهم لباس شهید را بپوشم، شاید من هم شهید شوم.» من یک چفیه و یک زیرپوش علی را به او دادم و گفتم: «می‌دهم اما تو را به خدا به این نیت که گفتید استفاده نکنید.» گفت: «باشه.» قولی که هیچ وقت عملی نشد چند شب قبل از شهادت حاج قاسم استرسی که قبل از شهادت علی پیدا کردم، همان استرس را برای شهادت حاج قاسم پیدا کردم. زنگ زدم به آقای پورجعفری گفتم: «می‌شود تلفن را به حاج قاسم بدهید؟» گفت: «حاجی دستش بند است.» گفتم: تو را به خدا چند دقیقه فقط کار دارم. شهید پورجعفری حاجی را صدا کرد و گفت: «نمی‌دانم چرا خانم سعد دارد گریه می‌کند.» حاجی تلفن را گرفت و گفت: «دختر غرغروی من! دوباره چی شده؟» گفتم: «حاجی کجا هستید؟ من دوباره بی‌قرار هستم. نکند جایی بروید. احساس می‌کنم همان اتفاقی که برای علی افتاد، ممکن است برایتان بیافتد. همان حس بد را از دیشب تا حالا نسبت به شما پیدا کردم.» گفت: «یعنی می‌خواهم شهید شوم؟» گفتم: «خدا نکند، دشمنت بمیرد.» گفت: «دارم کارهایم را جمع و جور می‌کنم. اینقدر هم غرغر نکن سر من. خیالت راحت من دارم می‌روم جایی، برمی‌گردم بعد می‌آیم همان قولی که دادم، ناهار می‌آیم خانه شما.» شبی که پابرهنه به سرمان می‌زدیم شب شهادت حاج قاسم با دوستانم رفتیم قم. نمی‌دانم چه جشنی می‌خواستیم برای همسران شهدا بگیریم. دوستانم گفتند بیایید مکان مراسم را آذین ببندیم. دست و دلم نمی‌رفت. همه می‌گفتند خانم سعد، همیشه انرژی شما منفی هست. گفتم: نمی‌دانم چرا دست و دلم به آذین بستن نمی‌رود. برگشتیم خانه. ۱۳ دی وقتی شنیدم حاج قاسم شهید شده، دنیا دوباره روی سرم خراب شد. دوباره علی شهید شده بود. این بار نه تنها غم از دست دادن علی را داشتم، احساس می‌کردم پدرم را هم از دست داده‌ام. صبح که گوشی را روشن کردم و خبر را شنیدم و گفتم: این‌ها دیگر چه چرت و پرتی است منتشر می‌کنند؟ مطمئن که شدم، گریه کردم. بچه‌ها با حالت بدی از خواب بلند شدند و شروع کردند گریه کردن. معصومه بعد از آن تا مدت‌ها افسردگی گرفت و حالش بد بود. من و بچه‌هایم خودمان را به فرودگاه رساندیم وحتا به استقبال پیکر او برویم. پابرهنه به سرمان می‌زدیم در فرودگاه و می‌دویدیم. آنقدر جیغ زدم که آقایی گفت: «خانم! چه کار می‌کنید؟»
ذکر روز⛅️: شنبه ✨ « یا رَبِّ العالَمین » |°• @shahidalijamshidii •°|
بی‌غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت! بیش از این کاش گرفتارِ غمت می‌بودم.. ☫ @shahidalijamshidii
✍قرار بود به ایران بروم و حاج قاسم مرا به منزلش دعوت کرد. با خودم فکر می کردم که حتما منزل حاج قاسم مملو از فرش‌ها و اثاثیه گرانبها است زیرا ایران کشوری است که مردم آن به فرش و وسائل شیک علاقه دارند. خلاصه وارد خانه حاجی شدیم و دیدم وسائل خانه آنها از ساده هم ساده تر است و خانه با یک موکت قدیمی مفروش است و اتاق پذیرایی هم پر شده از تصاویر شهدا. این بار من در گوش حاجی گفتم اثاثیه شما قدیمی است و نیاز به تعویض دارد!. حاجی خندید و دستم را گرفت و چیزی نگفت. گفتم حاجی راستی چقدر حقوق می گیری؟حاجی مبلغی را گفت که من بسیار تعجب کردم زیرا او یک سردار و فرمانده بزرگ در ایران بود. گفتم حاجی این حقوق یک افسر جزء است نه یک فرمانده! یک سردار مثل شما در عراق سه برابر این حقوق می‌گیرد با مزایای فراوان! حاجی به من گفت: شیخنا مهم نیست فرمانده چقدر از کشورش می گیرد مهم این است که چه چیزی به کشورش می دهد و خدا چند برابر آن را به او خواهد بخشید و این یک سنت‌الهی حتمی است. شیخنا ما به صورت موقت در این دنیا هستیم و ما و شما به سوی پروردگار کریم خود رهسپاریم. @shahidalijamshidii
درخواست برخورد قضایی با روحانی با بی‌تدبیری‌های کرونایی نامه رئیس کمیسیون بهداشت مجلس به رئیس قوه قضائیه: 🔹در قبال عملکرد ناصواب رئیس‌جمهور که کشور را با موج سهمگین کرونا مواجه کردند، اقدام بایسته قضایی را معمول فرمایید. 🔹ساده‌انگاری و در کنار آن چشم پوشی از ادای تکالیف میدانی در جلوگیری از مسافرت‌های نوروزی از عوامل این اتفاق ناگوار است. 🔹قانون مسئولیت مدنی و قانون مجازات اسلامی بخش دیات در این خصوص روشن است و بنظر می‌رسد قصور یا تقصیر را متوجه ریاست ستاد می‌داند.
نمایی از دو سپهبد سردار باشی یا امیر فرقی ندارد، کافیست دلداده باشی! یا صیاد دلها میشوی... یا سردار دلها... میزانِ پرواز فقط به «دل» است! دلی که گوش به فرمان «حُکم» است! حُکمی که از آنِ خلیفه خداست... و چه زیبا گفت شاعر؛ یا مهدی جان... دل به یک دست تو دادم سر بدست دیگرت زیر سر بگذار دل یا زیر پا بگذار سر...
شهیدمدافع حرم علی جمشیدی
یا مهدی عجل الله: #بسم رب الشهدا و الصدیقین # @حکایت عاشورایی نبرد خان طومان سال ٩۵ه ش@ (قسمت پنجم،
#"بسم رب الشهدا و الصدیقین # @حکایت عاشورایی نبرد خان طومان سال ٩۵ه ش@ (قسمت ششم، نبرد درروزهای بیست یکم وبیست ودوم فروردین) @همانطور که پیش بینی شده بود ازساعت ١۶عصرروز بیست و یکم فروردین، تکفیری ها هجوم خود ر ابا اجرای آتش تهیه سنگین وبابارش های انواع گلوله های پشتیبانی، مستقیم، کالیبرها، جهنمی ها، راکت اندازهاو.... شروع کردند. حدود دوساعت آتش تهیه توسط دشمنان اجرا گردید. تمام جبهه خان طومان، بصورت دود وغبارواتشها شده بود. مردان جهادی یگان ویژه ٢۵کربلا همچون سدی فولادین درمقابل آنها ایستاده بودند. درحین آتش تهیه دشمن، عزیزانی چون: محمدتقی سالخورده حسین بواس سیدسجاد خلیلی وتعدادی ازبرادران فاطمیون بشهادت رسیدند. هجوم واحدهای مانوری دشمن ازچندمحور با تانگ هاونفربرهاوپیاده شروع شد. گردان‌های درخط بااراده ای فولادین به نبرد با واحدهای هجوم دشمن پرداختند. درمنطقه راست یگان ودرموقعیت های خونه زرد، انبار کاه، سنگر دوشکا، مرغداری و.... نبردهای تن به تن انجام گرفت . حماسه سازی سیدرضا طاهر ویارانش دراین منطقه کم نظیربود. گردان‌های محوریکم بافرماندهی برادرمفید وابکا وشهید محمدتقی سالخورده، محمود، روح الله و...... تلفات وخسارات سنگینی به تکفیری هاوارد کردند وآنان رامجبور به عقب نشینی نمودند. تعدادی ازجنازه های تکفیری ها باسلاح وتجهیزات و..... دراطراف موقعیت های اشاره شده افتاده بودند. دراین محور رزمندگان گردان‌های عمار، حمزه، وبخشی ازگردان احتیاط ناصرین باپشتیبانی ادوات و ضدزره و محمول درواردکردن تلفات وخسارات وعقب راندن دشمنان به زیبایی درخشیدند. @درسمت چپ جبهه خان طومان، گردان‌های یاسر ومالک اشتر با فرماندهی برادر مصطفی وحسین و.... وباهدایت شهید رحیم کابلی وبرادرشیرزاد، نبرد سختی باواحدهای زرهی وپیاده دشمن داشتند. درنبرد تن به تن گردان یاسر باتکفیریها، برادر حسین بواس شهید وتعدادی ازهمرزمانش مجروح شدند. دسته ای ویژه ازگردان احتیاط ناصرین به کمک گردان یاسر آمده وبادشمن درگیر شدند ودشمن رامجبور به عقب نشینی کردند. وخسارات سنگینی به دشمنان واردشدوتعدادزیادی ازاجساد انان بروی خاکریزها وداخل کانالهابر زمین باقی مانده بود. دراین نبرد تن به تن، سیدسجاد خلیلی ودونفرازبرادران فاطمیون بشهادت رسیدند. @درمنطقه گردان مالک اشتر، با مقاومت واتخاذ تاکتیک عملیات تاخیری، مجبورا عقب نشینی ازروستای خالدیه انجام گرفت. این وضعیت تا ساعت ۵صبح روزبیست ودوم فروردین تثبیت شده بود، @مرکز هماهنگی آتش،یگان ودیده بان قرارگاه با مسولیت برادر محمود هدایت واجرا میشد. اگرچه واحدهای آتش هنوز کاملا، مسلط بر وضعیت هانشده بودند ولی بابکارگیری آتش‌های ادوات و ضدزره وتوپخانه وبالگردها، بمباران هوایی، تلفات سنگینی به تکفیری ها واربابان آنان وارد کردند. طرحریزی انجام شده، صبح ساعت زود، آنش تهیه خودی شروع وبدنبال ان باهجوم واحدهای پیاده احتیاط ، مناطق اشغال شده توسط دشمن (روستای خالدیه) بازپس گرفته شد. وخط پدافندی به حالت قبلی برگشت. @بهنگام اجرای آتش تهیه وهجوم نیروهای احتیاط خودی، تلفات وخسارات سنگینی به دشمنان وارد وتحمیل گردید. در عملیات روز بیست دوم، برادر عقیل شیبک و برادر....... ازنیروهای گردان احتیاط قرارگاه..... بشهادت رسیدند. @دراولین نبرد تن به تن بادشمنان تکفیری و اربابان آنان، گوشمالی تلخی به آنها زده شد. تعدادی قابل توجه ازتانگها، نفربرها، خودروها، نفرات، هلی شات ها و...... منهدم وبه غنیمت رزمندگان اسلام درامد. ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شادی روح شهید مدافع حرم حسین بواس صلوات سالگرد شهادت
شادی روح شهید مدافع حرم سید سجاد خلیلی صلوات سالگرد شهادت
با این ستاره ها می شود راه رو پیدا کرد...
🔺شرط عاقبت بخیری از نگاه دو سپهبد شهید ... ✅
🌼🍃 تو بيا عزيز زهرا 🌼🍃 که تو سيد جهاني که تو هم بهار مردم که تو هم بهار جاني 🌼🍃 تو بيا که چشم مردم 🌼🍃 به ره عنايٺ توسٺ که تو هم طبيب دلها که تو نور دیدگانی الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج صبحتون_مهدوے 🌤 التماس_دعای_فرج 🤲
ذکر روز⛅️: یکشنبه ✨ « یا ذَالجَلالِ وَ الاِکرام » |°• @shahidalijamshidii •°|
شهیدمدافع حرم علی جمشیدی
#"بسم رب الشهدا و الصدیقین # @حکایت عاشورایی نبرد خان طومان سال ٩۵ه ش@ (قسمت ششم، نبرد درروزهای بیس
رب الشهدا و الصدیقین # @حکایت عاشورایی نبرد خان طومان سال ٩۵ه ش@ (قسمت هفتم، عملیات باز پس گیری روستای خالدیه) هجوم روز بیست و یکم فروردین، تحت فشار نیروها و زرهی دشمنان تکفیری، مجبور به عقب نشینی ازروستای خالدیه وخط یاسر ومالک شده بودیم. با مقاومت و ایستادگی رزمندگان اسلام، دشمن متوقف وبا تحمل تلفات وخسارات سنگین، قدرتی برای ادامه عملیات خودش رانداشت. ساعت حدود 24 نیمه شب بودکه آخرین وضعیت صحنه نبرد به فرماندهی قرارگاه........ گزارش شد. فرماندهی قرارگاه ومعاونین و... به موقعیت قرارگاه تاکتیکی یگان ویژه ٢۵کربلا درخان طومان امدند ساعت حدود یک بامداد بود، جلسه ویژه ای شکل گرفت وپس ازتبادل نظر، قرارشد که درابتدای صبح بیست و دوم پس ازاجرای آتش تهیه توپخانه صحرایی نیروهای خودی،عملیات پاتک بابکارگیری گردان های احتیاط قرارگاه.ویگان کربلا انجام گیرد. بسرعت هماهنگی های مختلف انجام شد. ودوگردان احتیاط به کمک یگان ویژه ٢۵کربلا آمدند وصبح درساعت ۵اتش تهیه اجرا گردید. ،@پس از آتش تهیه، عملیات با فرماندهی فرمانده میدانی یگان برادر عبدالله، شروع وبا موفقیت انجام گرفت. با وارد کردن تلفات سنگین به دشمن، روستای خالدیه تصرف وپاکسازی وسایر خطوط پدافندی ترمیم وتثبیت گشت. دراین عملیات پاتک، تعدادزیادی از تکفیری ها کشته وزخمی شدند. وازنیروهای خودی دونفر بنام های عقیل شیبک و......... شهید وتعدادی مجروح گردیدند. @مقاومت وعملیات هجومی رزمندگان یگان ویژه ٢۵کربلا، آنچنان ضربه ای بردشمنان تکفیری واربابان ان وارد کرد که تمام شبکه ها فضای مجازی بیگانگان وگروههای تکفیری به معرفی لشکر ٢۵کربلا بعنوان لشکر ایرانی دوران دفاع مقدس پرداخته شد. شدن دشمنان به حضور واستقرار رزمندگان لشکر ٢۵کربلا درخان طومان، باعث شد تا خودشان رابرای نبردهای سنگین درآینده آماده نمایند. باتمام نواقصی که درخط پدافندی خان طومان داشت رزمندگان اسلام آماده نبردهای بعدی با تکفیری ها بودند. ادامه دارد...
4_6023699088703228041.mp3
21.52M
مناجات (دوست دارم دیده را فرش کف پایت کنم) 🎥 مراسم مناجات شب بیست‌و‌ششم ماه شعبان 🗓 جمعه ۲۰ فروردین‌ ۱۴۰۰ 🎙 📍 حرم (علیه‌السّلام)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مدافع حرم علی آقا جمشیدی قسمت ما میشد ای کاش دلم تنگه برات فدایی زینب سلام الله و رقیه خاتون‌
💐 سلام و عرض ادب 💐 🌹 گاهی خدا می خواهد با دست تو دست دیگر بندگانش را بگیرد وقتی دستی را به یاری می گیری بدان که دست دیگرت در دست خداست. 🌹 عصر امروزی عصر همدلی و کمک به هم نوع خود می باشد. در این عصر شکوفایی سعی کنید به گونه ای بدرخشید و چهره خود را در برابر باری تعالی با کمک به نیازمندان نورانی و درخشان کنید که در برابر ایزد منان شرمنده نشوید. 🌙 ، فرصتی است برای مردم خیراندیش کشورمان تا ضمن توجه به کسب فضایل معنوی، زمینه از نیازمندانی را که چشم انتظار مهربانی هموطنشان هستند فراهم آورند. 🌺 شما عزیز میتوانید کمک های خود را جهت کمک به مستمندان و نیازمندان در ماه مبارک رمضان از طریق واریز به شماره کارت زیر اقدام فرمایید . ⇩ 💳۶۲۷۳۸۱۱۰۸۶۰۷۷۵۱۵ به نام جمشیدی 👈 لطفا به و خود ارسال فرمایید تا شما هم در ثواب این امر خیر شریک باشید. خیریه متوسلین به حضرت زهرا سلام الله علیها به یاد اولین شهید مدافع حرم بسیجی جهادگر علی جمشیدی 🌷 🌺خدا خیرتان دهد 🌺
در شش سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد. او در خیابان ایران میدان شهدا و در محله‌ای مذهبی زندگی می‌کرد. مسجد حاج آقا ضیاء آبادی "علی بن موسی الرضا علیه السلام" مأمن همیشگی‌اش بود. وی دائماً به منطقه می‌رفت. او فرمانده آر پی‌چی‌زن‌های گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود. در یکی از پایگاه های زمان جنگ، به عنوان یک سرباز معمولی کار می‌کرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد می‌کند و او شهید و در زیر آوار مدفون می‌شود. بعد از بمب باران، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه می‌شوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می آید. وقتی آوار را کنار می‌زدند با پیکر پاک این شهید روبرو می‌شوند که غرق در بوی گلاب بود. هنگامی که پیکر آن شهید را در بهشت زهرا تهران،
در قطعه 26 به خاک می‌سپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس می‌شود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک می‌باشد به‌طوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید، از آن طرف سنگ از گلاب مرطوب می شود.
معطر میکنیم صبحمان را باصلوات بر محمدو آل محمد به رسم شروع هرصبح السلام علیک یامولانا یاصاحب الزمان(عج) آقای خـــــــــوبم هر کجا که هستید.. باهزاران عشق سلام. سه صلوات برای سلامتی و ظهور هرچه سریعتر امام زمان (عج) بفرستید 🌹سلام صبح بخیر🌹
سلام 🌺💐 حواسمون به مراکز مذهبی باشه نکنه کرونا بهانه ای بشه که اماکن مذهبی رو خلوت و ترک کنیم. مساجد نماز های جمعه و جماعت را دریابیم. با رعایت مقررات بهداشتی مساجد را گرم نگه داریم. مخصوصا در ماه مبارک رمضان 💐🌺💐💐