eitaa logo
🕊🥀شهیــــــــدانه🥀🕊
149 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
4 فایل
🌹بســـــــــــم رب الشهــــــــــــــدا🌹 ✳ گـــویـــندچـــرا دل بــه شهیــــــدان دادی ⁉️ ✅ والله کـــه مـــــن نــــدادم ‌آنـــــهابــــردند🕊 #استوری_شهدایی #عطر_شهدا #عکس_نوشته_شهدا #خاطره_شهدا ❤️❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر می‌خواهید نذری کنید فقط گناه نکنید مثلا نذر کنید یک روز گناه نمی‌کنم هدیه به آقاصاحب‌الزمان ﴿عج﴾ از طرف خودم..:) ♥️🕊 💐سلام صبحتون شهدایی 💐 🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺 @shahidan_e
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 حکایت یکی از زائران سالار در مسیر پیاده روی و همراهی با ایشان یکی از خاطرات شیرینی که از سفر پیاده روی اربعین برام مونده ، این است که چون ارادت خاصی به داشتم ، ایشون را در پشت سنجاق کردم . روز اول که پیاده روی می کردیم ، داشتم به آقا فکر می کردم ، به نیتشون ذکر می گفتم یک لحظه از دلم گذشت که ، من به فکر شما هستم ، تو هم به یاد من هستی ؟ اگر اینطوره ، یک نشانه برام بفرست ، باور کنید چند دقیقه نشد که یک آقا من را صدا کرد و گفت یک چیزی می خوام بهتون بگم ، نمی دونم خوشحال می شی یا نه . گفتم بفرمایید ... گقت من همرزم و دوست صمیمی هستم تو جبهه همش با هم بودیم گفت عکس من در کتاب هست خیلی ازسجایا و خصوصیات اخلاقی برام تعریف کرد من مات و مبهوت مونده بودم و فقط گریه می کردم ، خیلی برام شیرین بود و درطول سفر حضور را در پیاده روی احساس می کردم . @shahidan_e
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 فاطمه طوسی مادر مدافع حرم که ۲ برادرش نیز در دفاع مقدس و حمله کوموله‌ به شهرهای مرزی به رسیده‌اند . درباره شب قبل از پسرش این‌گونه روایت کرده است : شب قبل از احساس کردم ، مهر از دلم جدا شده است ، آن موقع نیمه‌شب از خواب بیدار شدم ، حالت غریبی داشتم ، آن شب برادر در خواب به من گفت : خواهر نگران نباش پیش من است . صبح که از خواب بیدار شدم حالم منقلب بود ، به بچه‌ها و همسرم گفتم شما بروید ، من خانه را مرتب کنم . احساس می‌کردم داریم ، عصر بود که همسرم ، مهدیه دخترم و محسن پسر کوچکم از آمدند ، صدای زنگ در بلند شد ، به همسرم گفتم حاجی قوی‌ باش خبر را آورده‌اند . وقتی حاجی به اتاق بازگشت به من گفت فاطمه زخمی شده است ، من می‌دانستم به آرزویش رسیده است . متولد ۲۶ فروردین‌‌ماه سال ۱۳۷۴ به عنوان فرزند دوم و پسر ارشد خانواده در تهران به دنیا آمد. او از دهه هفتادی مدافع حرم است که ۲۱ آبان‌ماه سال ۱۳۹۴ در سن ۲۰ سالگی طی عملیاتی در حلب سوریه به فیض نائل شد . @shahidan_e
خاطرات ازدواج و سیره شهـــدا💞💐💍 قبل از شروع مراسم عقد، علي آقا رو به من كرد و گفت: «شنيده ام كه عروس در مراسم عقد هرچه از خداوند بزرگ بخواهد، اجابتش حتمي است.» نگاهش كردم و گفتم:« چه آرزويي داري؟» در حالي كه چشمان مهربانش را به زمين دوخته بود، گفت: اگر علاقه اي به من داريد و اگر به خوشبختي من مي انديشيد، لطف كنيد و از خدا برايم شهادت را بخواهيد. از اين جمله ي علي تنم لرزيد.😰 چنين آرزويي براي يك عروس، در استثنايي ترين روز زندگي، بي نهايت سخت بود. سعي كردم طفره بروم، اما علي قسم داد در اين روز اين دعا را در حقش كرده باشم. به ناچار قبول كردم... هنگام جاري شدن خطبه ي عقد از خداوند بزرگ، هم براي خودم و هم براي علي طلب شهادت كردم و بلافاصله با چشماني پر از اشك نگاهم را به صورت علي دوختم. آثار خوشحالي در چهره اش آشكار بود. از نگاهم فهميده بود كه خواسته اش را بجاي آوردم. مراسم ازدواج ما، در محضر شهيد آيت الله مدني با حضور تعدادي از برادران پاسدار برگزار شد و نمي دانم اين چه رازيست كه همه ي پاسداران اين مراسم، داماد مجلس و آيت الله مدني، همگي به فيض شهادت نايل آمدند! راوي : همسر شهيد علي تجلائي @shahidan_e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☆🌙☆🌙 🌙🌟 ☆ 🌙 ❤️ 🔶 بعد از رفتن همسرم مسئولیت من در تربیت حسین بیشتر شد و مسئول نگهداری از تنها یادگار شهید شدم. ✍🏻 علی‌اکبر برای پسرمان حسین این گونه نوشته است: 🌹 «پسر عزیزم! به عنوان یک پدر سفارش می‌کنم، شما که در سایه جمهوری اسلامی بزرگ شده‌ای، خط قرآن و خط توحید را ادامه دهید تا کافران نتوانند این خط را از بین ببرند و تا می‌توانی را ترک نکن و همیشه با و باش، به خاطر اینکه اگر انسان این برنامه الهی را داشته باشد، به خواهد رسید.» 📌به نقل از همسر محترم شهید @shahidan_e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهدا از جونشون گذشتن فدایی آرامش و امنیت من و تو شدن!!!!! ولی ما پا میذاریم روی خون شهدا‼️ اغتشاش میکنیم برای بی حیایی‼️ برای بی حجابی‼️ برای بی غیرتی‼️ حواسمون باشه یکاری نکنیم اون دنیا شهدا یقه مونو بگیرن‼️ ... ... @shahidan_e
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 سال ۸۹ که برای دومین بار مشرف شدیم به کربلا، من چندبار به آقا محمد گفتم برای خودمون کفن بخریم و ببریم حرم امام حسین (ع) برای طواف، ولی ایشون همش طفره می رفت می گفت: بالاخره یه کفن پیدا می شه که ما رو بذارن توش... بعد چند بار که اصرار کردم ناراحت شد و گفت دو تا کفن می خوای ببری پیش بی‌کفن اون روز خیلی شرمنده شدم... ولی محمدجان نمی دونستم که قراره تو هم یه روز بی کفن تو غربت، پیکرت جا بمونه... راوی : @shahidan_e
1_1867438182.mp3
9.25M
احساسی 🍃از دست خودم من گله دارم 🍃چقدر با روزهای بچگیام فاصله دارم 🎤 🌹 👌بسیار دلنشین @shahidan_e
✨جستجوگران نـــور✨ 📍جاويدالاثران زهرايي بچه ها روزها خاك هاي منطقه را زير و رو مي كردند و شب ها از خستگي و با ناراحتي به خاطر پيدا نكردن شهدا، بدون هيچ حرفي منتظر صبح مي ماندند. يكي از دوستان معمولاً توي خط براي عقده گشايي، نوار مرثيه ي حضرت زهرا (س) را مي گذاشت و اشك ها ناخودآگاه سرازير مي شد. من پيش خودم گفتم: «يا زهرا (س)! من به عشق مفقودين به اين جا آمده ام، اگر ما را قابل مي داني، مددي كن كه شهدا به ما نظر كنند، اگر نه، كه برگرديم تهران...» روز بعد فكه خيلي غمناك بود و ابر سياهي آسمان را پوشانده بود. بچه ها بار ديگر به حضرت زهرا (س) متوسل شدند، هر كس زمزمه اي زير لب داشت. در همين حال يك «بند انگشت» نظرم را جلب كرد، خاك را كنار زدم، يك تكه پيراهن نمايان شد. همراه بچه ها خاك ها را با بيل برداشتيم و 🌈پيكر دو شهيد كه در كنار هم صورت به صورت يكديگر افتاده بودند، آشكار شد.🌈 پس از جستجوي خاك ها پلاك هايشان نيز پيدا شد. لحظه اي بعد بچه ها متوجه آب داخل يكي از قمقمه ها شدند و با فرستادن صلوات، جهت تبرك از آن نوشيدند. وقتي پيكرها را از زمين بلند كردند، در كمال تعجب ديدند پشت پيراهن هر دو شهيد نوشته شده: «مي روم تا انتقام سيلي زهرا بگيرم.»💔 منبع :كتاب تفحص راوي : سيد بهزاد پديدار @shahidan_e