فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌وزارت اطلاعات به روایت حاج قاسم
🔹اردیبهشت ١٣٩۵
🔸هفته سربازان گمنام امام زمان عجل الله گرامی باد
@shahidan_kerman
شهدای کرمان
🔷 ۱۷ اسفند سالروز شهادت فرمانده سپاه اسلام، محمد ابراهیم همت گرامی باد.
🔸 تو ادبیات مقاومت شهدا با هم تفاوت چندانی ندارند اما حقیقتاً امروز نام شهید همت با نام دفاع مقدس برای همه یکی شده! محمد ابراهیم همتی که تو شهرضای استان اصفهان به دنیا اومد، تو شهر اصفهان سرباز بود و آشپزی می کرد، تو شهرضا معلم بود، تو سیستان و بلوچستان کار جهادی می کرد، تو پاوه کردستان فرمانده سپاه بود، تو لبنان و فلسطین، جلو اسرائیلی ها علمدار بود و تو خاک عراق و جزیره مجنون جنوبی به پاداش اعمالش رسید که شهید حسین یوسف اللهی گفت: مزد جهاد شهادت است!
🔸 محمد ابراهیم همتی که قبل از اینکه به دنیا بیاد حسینی بود و همین باعث شد که حسینی و بی سر شهید بشه! بخونید کتاب «ماه همراه بچه ها است» رو، مادر شهید میگه زمان شاه، پائیز سال 1333 سه ماهه باردار بودم که با همسرم و مادرش رفتیم کربلا. تو راه زیاد تکون خوردیم و حالم بد شد و با کفشدار حرم که یه ایرانی به نام مش علی پور بود به عنوان مترجم رفتیم دکتر و دکتر گفت بچه شما صد درصد سقط شده! آخر شبی خیلی ناراحت بودم و رفتم حرم و سر گذاشتم روی شبکه های های ضریح و گفتم یا امام حسین: «می ترسم قاتل این بچه من بشم، نزار همچین بلایی سرم بیاد» و بعد اومدیم تو مقرمون خوابیدیم.
🔸 پدر شهید میگه نصف شبی با صدای گریه همسرم از خواب بیدار شدم و ازش پرسیده چه خبره؟ گفت: «خواب دیدم که پای ضریح امام حسین نشستم و یه خانم قد بلند و با حیایی که روبنده عربی هم داشت، از زیر چادرش یه بچه خیلی خوشگل به من داد و چادرش رو رو صورتش کشید و گفت: «بچه تو از دست رفت! اما برا اینکه دست خالی بر نگردی اینو با خودت ببر، فقط یادت باشه اسمش رو بزار محمد ابراهیم، او از ما است و به پیش ما باز می گرده!» پدر شهید ادامه میده که صبح زود بلند شدیم و رفتیم پیش همون دکتر دیشبی، دکتر بعد از معاینه با تعجب زیاد گفت، دیشب شما بعد از اینکه اومدین اینجا کجا رفتید؟ گفتیم رفتیم حرم دعا کردیم؟! دکتر گفت قابل باور نیست، بچه سالم و زنده است! میگه دکتر که معجزه امام حسین (ع) رو دیده بود پول ویزیت دیشبش رو هم بهمون پس داد و برا مادر و بچه دارو نوشت.
🔸پدر شهید همت میگه: «چهار ماه تو کربلا می موندیم و بعد برگشتیم. وقتی سیزده فروردین 1334 به دنیا اومد، اسمش رو به خاطر اون خواب و به حرمت حضرت زهرا (س) محمد ابراهیم گذاشتیم.»
🔸مادرش میگه بعد شهادت وقتی که گذاشتمش تو قبر و دیدم که سر نداره، یاد کربلا و امام حسین (ع) و خوابم افتادم!
🔸 حاج محمد ابراهیم همتی که حاج قاسم گفت، همت قبرش در شهرضا است، اما امروز در همه دیدگانِ با معرفتی که او را می شناسند او دفنه، در همه قلوب.»
🔸 محمد ابراهیم همتی که حتی جیره غذا و لباساش رو به بقیه می داد و می گفت من 5 ساله که یه لباس دارم و هنوز قابل استفاده است!
🔸محمد ابراهیمی که کل دارایی شخصیش از این دنیا تو یه جعبه مهمات جا می شد. ببخشید اینو می گم، حاج همتی که بعد از ازدواج، محل زندگیش اتاقی بود رو پشت بوم یه بسیجی، که قبلاً یه مرغ دونی بود که بعد از بمبارون بلااستفاده شده بود و حاجی خودش اومد اون رو ترمیم کرد و فقط دوتا کاسه، دو تا بشقاب، دو تا چنگال و قاشق، دو تا پتو و یه پرده داشت که همسرش میگه حتی پیک نیک خوراک پزی هم نداشتیم و اون مدت اصلاً غذای پختنی نخوردیم!
🔸 مسئولین کشوری، هیأت دولت، کارمندان، سلبریتی ها، حزب اللهی ها، گوش کنید: «در دل این کاخ های شیشه ای، همچو همت، کو شهادت پیشه ای؟ ما اسیر بورس بازی گشته ایم، مسخ دنیای مجازی گشته ایم، ما شبی در وادی تن گم شدیم، مهو و ماتِ فتنه گندیم شدیم.»
🔸 حاج همتی که وقتی اومد تو جبهه، شب و روز خواب نداشت و دائم تو این محورا فرماندهی می کرد که رزمنده ها به شوخی می گفتن دیشب حاجی سی کیلومتر خوابید! سی کیلومتر خواب تو ماشین یعنی کلاً 20 دقیقه خواب!
🔸محمد ابراهیمی که وقتی که از لبنان و جنگ با اسرائیل برگشت، تا شهادتش همش به فکر احمد متوسلیان بود و دائم می سوخت و حسرت می خورد که چرا وقتی به حاج احمد گفته بود که من باید جای تو برم و حاج احمد مخالفت کرد، جلوش کوتاه اومد!
🔸 حاج همتی که اینقدر محبوب و مخلص بود که وقتی فقط چند ثانیه تو خط راه می رفت، سیلی از جمعیت پشت سرش راه می افتاد، اون چیزی که خودمون در خصوص حاج قاسم به عینه دیدیم.
🔸حاج همتی که کل رانت خواریش از انقلاب و جایگاهش، این بود که به امام گفت برا خودش و رزمنده ها دعا کنه!
شهدای کرمان
✍هفدهم اسفند مصادف است با سالروز شهادت شهید سید حمید میرافضلی که سردار شهید محمد ابراهیم همت بر موتو
🔷 حاج همت چگونه شهید شد؟
🔸بچه های حاجی باید تو طلائیه نفوذ می کردن و می رسیدن به جاده ای که می خورد به شهر نَشوهِ عراق و روی دژ عبور می کردن تا به میدون های مین عراقی برسن تا بعد از عبور از این میدون ها، تازه به خط اول درگیری برسن!
🔸رزمنده ها باید تو یه معبر به عرض ۳۰ سانت و طول 800 متر و در حالی که سمت چپ این مسیر دیواره دژ و سمت راست اون هم آب بود و همزمان دشمن رو سرشون آتیش می ریخت عبور می کردن!
🔸سردار جعفر جهروتی زاده میگه به هر معجزه ای که بود، بالاخره من و دو سه تا از بچه ها تونستیم از اون معبر جون سالم به در ببریم و تو میدون مین یه معبر باز کنیم. معبر رو باز کردیم اما دیدم به جز خودمون سه نفر هیچ نیروی نمونده که حالا بخواد از این معبر پیشروی کنه و همه شهید شدن! راه برگشت هم بسته شده بود و پیکر شهدا تو این معبر ۳۰ سانتی افتاده بود و ناچار پا رو پیکر مقدس شهدا گذاشتیم و به سختی بر گشتیم عقب. شب بعد هم با نیروهای جدید تو معبر پا رو پیکر شهدا گذاشتیم و رسیدیم به همون میدون مین اما باز دیدم فقط خودم هستم و شهید عباس کریمی و شهید رضا دستواره و هیچ نیرویی نبود که بخواد از معبر میدون مین پیشروی کنه!
🔸حاج همت اومد پشت بیسیم و گفت: «آقا از قرارگاه میگن امشب خط حتماً باید شکسته بشه.» میگه هرچی موندیم کسی بمهون ملحق نشد و نیمه های شب بود که سردار رحیم صفوی اومد پشت بیسیم و گفت: «هر طوری هست خط باید شکسته بشه!» آخه امام گفته بود حفظ جزایر مجنون حفظ اسلام است.
🔸سردار میگه پشت بیسیم به حاجی گفتیم «آقا ما فقط سه نفریم و همه بچه ها شهید شدن، اما اگه دستور اینه تا ما سه نفری حمله کنیم؟» میگه اون شب هم نتونستیم از معبر عبور کنیم.
🔸از اینجا به بعد بود که حاج همت استراتژی رو برا عبور از دژ تغییر داد و شبای بعد هر یک از گردان ها مأمور انداختن پل روی کانل و عبور از اون بودن اما بازم فایده ای نداشت. دست آخر دیدیم دیگه راهی نیست و چند نفر از بچه های تخریب با شنا کردن از کانال رد شدن و خواستن برن به سمت میدون مین اما آتیش دشمن سنگین بود و باز هم موفق نشدند!
🔸النهایه حاجی تشخیص داد که لشکر باید بره داخل جزیره. همزمان ده جنگنده بعثی با هم اومدن و مثل اینک برا مرغ و خروسا بخوان دونه بریزن، رو سر این بچه هایی که رو اندک خشکی جزیره بودند و نمی تونستن خودشون رو استتار کنند بمب می ریختن و به ردیف همه جا منفجر شد و بچه ها شهید!
🔸ارتباط با خط مقدم قطع شده بود و سه راهی شهادت اینقدر آتیشش زیاد بود که هر کی می رفت شهید می شد. حاجی به مرتضی قربانی گفت یکی از بچه هات رو بفرست بره از جلو خبر بیاره که مرتضی با شرمندگی گفت: «دیگه هیچ نیرویی ندارم و همه شهید شدن.»
🔸الله اکبر، میگه حاج همت با ناراحتی سری تکون دادن و گفت: «مثل اینکه خدا ما رو طلبیده» و رفت سمت جزیره، راوی میگه چند لحظه بعد منم راه افتادم سمت جزیره و جزیره مملو بود از شهید و مجروحانی که یا زهرا یا زهرا می گفتند و از شدت تشنگی داشتن هلاک می شدن و آب هور هم اینقدر خمپاره بهش خورده بود که تبدیل به گل شد و پر بود از جنازه عراقی ها و پیکرهای مطهر شهدای ما!
🔸زخمی ها از همین آب گل آلود می خوردن که حاج همت سر رسید و قمقمه ها رو جمع کرد و سوار یه پل شناور شد و رفت وسط آب و از اون جایی که آب زلال بود برا زخمی ها آب آورد. حاجی وقتی صحنه وخیم مجروحا و شهدا رو رو دید، بیسیم رو داد دست یکی از بچه ها و گفت تو همینجا بمون تا من برم قرارگاه و بیام و تو همین حین وقتی که سوار موتور بود، کمی اون طرف تر از سه راه شهادت با گلوله تانک افتاد رو زمین. راوی دیگه میگه خبری از حاجی نبود و کسی فک نمی کرد اونی که سر و دستش قطع شده حاجی باشه! وقتی در حال برگشتن به عقب بودم دیدم که یه پیکر سر و دست نداره و از رو لباساش فهمیدم که حاجی هست اما چون خیلی ناراحت بودم خودمو گول زدم و گفتن نه این حاجی نیست!
🔸فردا پیکر حاجی رو به عنوان شهید گمنام به اهواز بردند و تا سه روز گفتن این شهید سر نداره و معلوم نیست کییه. من گفتم این حاج همته و پیکر حاجی رو مرخص کردیم و بردیم پادگان دو کوهه و بعد رفتیم تهران تشییع و بعد رفتیم شهرضا خاکسپاری شهید.
✍سردار شهید حاج مهدی زندی نیا شهیدی که نامش را امام زمان عجل الله تعیین کرد.
🔹اول بهمن ماه سال ۱۳۳۷ کودکی به دنیا به آمد.
🔸مادر برای سلامتی فرزندش نذر کرده و بچه به سلامت به دنیا آمده بود.
🔹قبل از هر چیز در گوش بچه اذان گفتند و بعد کمی تربت اما حسین علیه السلام را در دهان او گذاشتند.
🔸این رسم خانواده بود تا ان شاءالله تربت کربلا ضامن سعادت فرزندشان باشد.
🔹بچه دست به دست می چرخید اما هنوز اسمی نداشت.
🔸نزدیک غروب شد و قرار شد تا فردا صبح نامی بر او بگذارند.
🔹مادر آن شب خواب اما زمان عجل الله را دیده بود آن هم کنار حوض زیبای خانه و در لابه لای عطر گلهای باغچه.
🔸خواب مادر نام بچه را هم معلوم کرد.
🔹اسم او قشنگترین اسم بود محمد مهدی
🔸مادر از ابتدا توجه خاصی به محمد مهدی داشت و می گفت همیشه با وضو شیرش می دادم و با بسم الله او را بغل می کردم.
🔹مهدی از کودکی با صدای قرآن مادر قرآن خواندن را یاد گرفت و قبل از رسیدن به سن تکلیف شروع به خواندن نماز و گرفتن روزه کرد.
🔸او در رشته ی راه و ساختمان دانشگاه قبول شد اما با آغاز جنگ تحمیلی دانشگاه را رها کرد و در جبهه به گروه دکتر چمران پیوست.
🔹حاج مهدی زندی نیا فرمانده ادوات لشکر ۴۱ ثارالله تا روز شهادت با ابتکارات و طرحهای خلاق خود برای پیشرفته تر کردن سلاحهای جنگی نقش و حضور مهمی در جبهه داشت.
🌹روح بلند سردار شهید حاج مهدی زندی نیا اولین روزهای عملیات کربلای ۵ در ۱۹ دی ماه ۶۵ به آسمان پر کشید و با نام مقدس شهادت همراه شد.
@shahidan_kerman
15.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍روایت یکی از عرفا راجع به ارتباط شهید والامقام سردار شهید محمد حسین یوسف الهی با شهید سرافراز سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی
@shahidan_kerman
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام عرض ادب و احترام
گلزار شهدای شهر مشهد مقدس سلام رسان همگی شما به شهدا و نایب الزیاره
الحمدالله توفیق شد به فاصله دو ماه از دعوت قبلی دوباره در روز ولادت آقا صاحب الزمان عجل الله مشرف شدم زیارت شهدای مشهد
سالی پر از خیر و برکت و رزق زیارت ائمه و شهدا که تقریبا هر چهل و پنج روز یکبار حرم یکی از ائمه اطهار علیه السلام مهمان بودم و شهدا اینگونه حواسشون به خادمشون و نوکرشون بود که رزق زیارت در گلزار شهدای تهران و مشهد و کربلا نجف اشرف شهید محمد هادی ذوالفقاری و سایر شهدا را برایم امضا نمودند با دعای مادر سادات حضرت زهرا سلام الله و امضای خود آقا صاحب الزمان عجل الله و امام حسین علیه السلام همگی عاقبت بخیر و سعادتمند باشید.
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه در حرم مطهر امام هشتم ثامن الائمه به نیابت از شهیدان منظری توکلی به ویژه شهید مفقود الاثر سردار شهید الله یار ، شهید عبدالمهدی مغفوری، شهید حاج قاسم سلیمانی ، شهید علی شفیعی و شهید علی ماهانی و همه ی شهدا
شادی روح شهدا صلوات
صلی الله علیک یا صاحب الزمان عجل الله
شهر شده امروز از منتظرانت پر
آقا نمیایی؟ امروز تمام خواهد شد
ای آنکه گره خورده به عشقت جانم
برگرد و قدم گذار بر چشمانم
عمریست به رویِ هر چه نذرت کردم
عجل لولیک الفرج می خوانم!
ولادتت زیباست با چراغ هایی پر نور
روی تو هم زیباست با صورتی پر نور
دوست دارم من از یاران خودت باشم
تو فرمانده باشی و من سرباز لشکرت باشم
برای ظهور امام زمان عجل الله صلوات
✅تعویض پرچم گنبد مسجد صاحب الزمان عجل الله کرمان
@shahidan_kerman
🌹فرازی از وصیت دانش آموز شهید محسن برهانی
🔹به خاطر خدا خیلی درس بخوانید و با درس هایتان به خداوند هر چه بیشتر نزدیک شوید که این ها خودش عبادت و اسباب تقرب به حق تعالی است.
@shahidan_kerman
12.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نسیم عطر تو را صبح با خودش آورد
و گفت:روزی عشاق با خداوند است...
گلزار شهدای شهر مشهد مقدس مزار شهید حسین زینال زاده و شهید دانیال رضا زاده
@shahidan_kerman
🌹فرازی از وصیت شهید محمود انجم شعاع
🔹اگر سعادت شهادت نصیبم شد خوشحال باشید و جشن بگیرید و شربت شیرینی بدهید که باعث شادی روح من می شود.
🔸برای من گریه نکنید که شهید گریه ندارد و اگر خواستید گریه کنید به فکر امام حسین علیه السلام بیفتید که شهادت من یک پیروزی است من در مقابل شهیدان دیگر چیزی نیستم و نمی دانم که خداوند جز شهیدان حسابم می کند یا نه ولی من پیروزمندم و پیروزی ما پیروزی اسلام است.
@shahidan_kerman
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با عرض سلام ادب و احترام
حرم مطهر امام رضا علیه السلام لحظات ملکوتی اذان مغرب و شب جمعه دعاگوی همگی عزیزان
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت عاشورا به نیابت از شهدای گلزار شهدای کرمان در حرم ثامن الحجج علیه السلام
✍انس با قرآن تا آخرین لحظه زندگی در سیره شهید علی ماهانی
🔹در شب عملیات والفجر ۳ موقع عبور از میدان مین پای علی آقا رفت روی مین و از مچ قطع شد.
🔸چند نفر را گذاشتم تا ایشان را به عقب منتقل کنند.
🔹امدادگر ها می گفتند: نگذاشت به عقب منتقلش کنیم.
🔸می گفت: بچه هایی که حالشان بد است را منتقل کنید.
🔹به زور تا آخر میدان مین آوردیمش.
🔸وقتی زمین گذاشتیمش با آرامشی عجیب قرآنش را از جیبش در آورد و شروع به تلاوت قرآن کرد.
✅راوی آقای حمید شفیعی همرزم شهید
@shahidan_kerman
🌹فرازی از وصیت شهید محمد رضا مرادی مسئول اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ ثارالله
🔹خداوندا! می دانی که از آتش داغ وجودم می گویم.
🔸از آن سوز جانگدازی که از اعماق وجودم زبانه می کشد.
🔹پس برای آن وصیت می نویسم که ذره هایی از آتش دلم را بازگو کنم تا شاید مورد رحمت حق قرار گیرم.
🔸خدایا! آگاهی به کارهای بندگانت و می دانی که گناهکارم و خطا کارم
🔹پس خدایا! رحمتت را شامل حال ما گناهکاران گردان تا شاید ما هم پیش رفقا و دوستان، همان دوستانی که خجالت می کشم اسم آنها را ببرم، رو سفید باشم.
🔸خدایا! عشق خودت را در دلهای ما بندگان آنچنان قرار بده که از هر گونه خطایی مصون باشیم.
🔹خدایا! بند بند وجودم اقرار می کند که شایسته ترین معبود تویی پس شهادت می دهم که محمد صل الله فرستاده توست و علی علیه السلام دوست توست و اسلام آخرین دین است و قرآن آخرین کتابی است که از طرف خدا به رسول صل الله نازل شده است.
@shahidan_kerman
🌹حمید رگباری؛ سردار شهید حمید ایرانمنش مشهور به حمید چریک
🔸یک شب پشت بام سپاه کشیک میداد دیدم با دقت مراقب اطراف است.
🔹خواستم امتحانش کنم چند گلوله رسام حول و حوش حمید شلیک کردم و او نیز اسلحه را گذاشت روی رگبار و دور خودش شروع به چرخیدن کرد.
🔸به این خاطر حمید قبل از این که به حمید چریک معروف شود به حمید رگباری شهرت یافته بود خلاصه او حدود سه خشاب خالی کرد.
🔹به طوری که همه بچهها کف اتاقها دراز کشیده بودند.
🔸بعد که از او بازجویی به عمل آمد چرا به صورت رگبار شروع به تیراندازی کردی؟
🔹او فی البداهه سناریویی ساخت و تعریف کرد که همه متوجه شدند خیلی به جا و به موقع تیراندازی کرده است.
🔸گفت: یک موتور ۱۰۰۰ دیدم که با دو راکب روبروی سپاه ایستادند و تا خواستند شلیک کنند من شروع به تیراندازی کردم.
✅روای آقای علی مهرابی همرزم شهید
@shahidan_kerman
✍کمک به نیازمندان از میان صفوف نماز جماعت و در تاریکی شب و خفا سردار شهید علی شفیعی
🔹باید از کار او سر در میآوردم آن شب تا نماز تمام شد سریع بلند شدم ولی از او خبری نبود.
🔸زودتر از آنچه تصور می کردم رفته بود.
قضیه را باید میفهمیدم کنجکاو شده بودم.
🔹هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بود که غیبش زد.
🕌شب دیگر از راه رسید نماز و عبادت.
♦️مصمم بودم بدانم علی کجا میرود؟
🔸طوری در صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد با سلام نماز بلند شد من هم بلند شدم دیدم به بیرون از مسجد می رود.
🔹در تاریکی کوچه ای رها میشود و بر دوش او یک گونی میبینم.
🔸از کجا آورده بود نفهمیدم؟
🔹کوچهها را در تاریکی یکی پس از دیگری طی میکند.
🔸هنوز متوجه من نشده بود.
🔹درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت.
🔸در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت.
🔹من به دنبالش راه افتادم؛ دومین منزل، سومین منزل و...
🔸وقتی گونی خالی شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم زودتر از او رسیدم.
🔹منتظرش ماندم علی وارد مسجد شد.
🔸جلو رفتم سلام کردم جواب داد.
🔹گفتم: جایی رفته بودی؟
🔸گفت: نه
🔹مثل اینکه جایی رفته بودی ؟
🔸با نگاهش مرا به سکوت وا داشت.
🔹من جایی نبودم همین اطراف بودم فایده ای نداشت.
🔸به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم.
🔹کاری که بعضی شبها تکرار می کرد می خواست همچنان مخفی بماند.
✅راوی مادر سردار شهید علی شفیعی از کتاب مثل علی مثل فاطمه آقای محمدی پاشاک
@shahidan_kerman
🌹فرازی از وصیت شهید حمید عرب نژاد
🔸ای دانش آموزان! در مدرسه خوش رفتار باشید
🔹و امر به معروف و نهی از منکر کنید.
🔸و نگذارید که دشمنان قرآن و اسلام در مدارس نفوذ کنند.
@shahidan_kerman
27.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍نشانِ اهلِ خدا عاشقی ست با خود دار...
🔹که در شهر شهیدان خدا این نشان را با خود دار...
🔸خوش آن سر که رَود بر سر سودای شهیدان خدایی...
🔹خوشا عشق خوشا شهیدان راه عشق...
🔸خوشا عاشقیِ بیغش جان های فدایی...
🔹خوشا آن که ندارد به سر غیر رضای تو هوایی...
🔸خوشا آنکه سپارد دل خود را به تو ای معنیِ ایمان...
🔹خوشا آن بارقه نور به آن ماه که درخشیده تابان...
🔸در پی شهادت در بدر من و شوق وصال...
🔹ملاقات خدا ای خدا با رخ خون رنگ
🔸گلزار شهدای شهر مشهد مقدس اسفند هزار و چهار صد و یک...
@shahidan_kerman
🌹فرازی از وصیت شهید علی عرب که برای لو نرفتن عملیات در آتش سوخت
🔹تمامی دوستان را سفارش می کنم به تقوای الهی و پیروی از رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی
🔸که خداوند به ما منت نهاده که در این روزگار چنین رهبری عطا فرموده است.
🔹و حتما نماز جمعه را فراموش نکنید که ما هرچه داریم از ارتباط با خداوند است
🔸و بدانید که دنیا و زرق و برق دنیا همه اش فناپذیر است آنچه باقی می ماند خداست.
🔹در پیشگاه خداوند رفتن ترس نیست اما ظلمت هایی که در این دنیا برای خودمان درست کرده ایم ترس دارد.
🔸علاقه به دنیا و مظاهر دنیوی دل را می میراند اما یاد خدا دلها را زنده می کند.
@shahidan_kerman
15.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرازی از مناجات شعبانیه هدیه به سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
@shahidan_kerman
🌹فرازی از وصیت سردار شهید علی بینا
🔹ره دشت و ره دریا گرفتم خبر از یوسف زهرا گرفتم.
🔸نمی دانم که مهدی در کجا هست ولی دانم هرجا که باشد یار ما هست.
🔹خدایا! توانم بده تا با اخلاص کامل جان هدیه کنم در آخرت از شفاعت اهل بیت محرومم مدار.
🔸خدایا! شاهد باش همیشه به تو متوسل بوده ام و از تو کمک خواستم و دعای تو را جویا بوده ام و همیشه توبه کنان خود را از نفس نجات می دارم.
🔹ای اعضاء و جوارحم شاهد باشید هر وقت شما را امر کرده ام فقط برای رضای حق بوده است.
🔸ملت سلحشور یادتان نرود جوانان عزیز و پیران مرگ باید در راه خدا باشد در هر جا زمان و مکان ندارد.
🔹خوشا به حال آنان که حتی نفس کشیدنشان برای خداست.
@shahidan_kerman
14.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌹اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ
🌹بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌹وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
🌹وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌹فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
@shahidan_kerman
✍کارگری که بیماران را شفا می دهد سردار شهید حاج علی محمدی پور فرمانده گردان ۴۱۲ فاطمه زهرا سلام الله لشکر ثارالله و کارگر شرکت ملی صنایع مس ایران
🌹شهیدی که زمان شهادت خودش و نحوه شهادت همرزمانش را پیش بینی کرد و قاتل خود را هم شفاعت نمود.
🔹برای رفع مشکل بیماری همسرم متوسل به شهید حاج علی محمدی شدم.
🔸دو سالی دارو درمانی می کرد اما نتیجه ای نداشت تا اینکه دکتر گفته بود دارو جواب نمی دهد و باید پرتو درمانی کنه و در نهایت عمل جراحی
⭕️شخصی که پرتو درمانی انجام می دهد باید چهار روز از همه دور باشه و ما هم بچه کوچک داشتیم و این کار امکان پذیر نبود.
🔹تصمیم گرفتم چهل روز صبح زیارت عاشورا بخوانم و هدیه نمایم به شهید حاج علی محمدی
🔸بعد از آن همسرم برای انجام آزمایشات به دکتر مراجعه نمود که دکتر گفت نه تنها پرتو درمانی بلکه نیاز به دارو هم دیگر حتی ندارد.
@shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدم هایمان را نذر ظهور می کنیم
شاید کرامتی کنی قدم به خانه گذاری به دیده برگردی.
مزار حضرت مهتاب را نشان بدهی
به شهر سبزترین آفریده برگردی
به لاله زار نگاه می کنم و تصورم این است
رستاخیز هزاران شهید در راه است.
مژده ای منتظران ! وعده آمدن منتَظَری خواهد بود.
مژده دادند که بر ما گذری خواهد بود
@shahidan_kerman
🌹ذکر گفتن سردار شهید عبدالمهدی مغفوری در مراسم عروسی شهید سید اسماعیل رضوی نسب
🔹مجلس عقد شهید سید اسماعیل رضوی نسب خیلی ساده بود به طوری که با همون لباس سپاه تنش مراسم برگزار شد.
🔸شهید مغفوری اونجا بهم گفت: ای کاش! همه از سید اسماعیل یاد می گرفتن و اینجوری مجلس عروسی بگیرند.
🔹ما در مجلس ازدواج سید اسماعیل صدایی که می شنیدیم صدای ذکر گفتن شهید مغفوری بود.
✅راوی هدایت امیری دوست شهید
@shahidan_kerman