eitaa logo
شهدای کرمان
8.4هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
35 فایل
گلزار شهدای کرمان وصیت نامه و دیدار با خانواده های محترم شهدا قرار همنشینی با شهیدان https://eitaa.com/joinchat/790167778C57149595e2 @shahidan_kerman
مشاهده در ایتا
دانلود
17.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت آقای امین گزستانی از مادر شهید سید حسن موسوی که سواد نداشت و حاضر نبود هیچ وقت جایی برود اما ایام عید نوروز با کاروان راهیان نور رفت طلائیه یک شب طلائیه ماند شب پسر شهیدش را در خواب دید که ابیاتی و شعرهایی را در خواب به او گفت و بعد از آن دو جلد کتاب شعر درباره شهدا از وی به چاپ رسیده است. سوم بهمن هزار و چهار صد و یک @shahidan_kerman
حلالیت بعد از شهادت شهید احمد شجاعی روزهای اول تشرف به مکه بود. با کمبود غذا مواجه شدیم و به یکی از زائرین که از متمکنین شهر بود، غذای کمی رسید. با اعتراض به طرف شهید حاج احمد شجاعی رفت، اما وقتی دید او و سایر خدمه کاروان، همگی فقط نان می خورند، پس از شهادت دیدمش که بر سر مزارش گریه می کرد و از او حلالیت می طلبید. راوی محمد حسین شجاعی خواهرزاده شهید @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خدای دل های تنگ شهدا لیلة الرغائب است شب آرزوهاست خدایا به آن آرزوی آرزومندان شهادت خدایا به آن قلب های صاف و پاکی که فقط به جهت شهادت می تپیدن و به آن اشتیاقی که برای رسیدن به تو داشتند ای خدا خدایا به آن سوز دعاهای کمیل و مناجات های شبانه در گودال های قبر مانند برای رسیدن و واصل شدن خدایا به آن اشک های زلال و روان به آن دل های طاهر و بی ریا خدایا به آن پاهای خسته در بیابان ها و دره ها برای یافتن نشانی از تو ای خدا خدایا به آن خون های طیب بر زمین ریخته شده می نویسم آرزویم را که خادم شهدا به شهدا پیوست ای خدا شب جمعه یاد کنیم شهدا را با ذکر فاتحه و صلوات @shahidan_kerman
شهیدی که ابوالفضل علیه السلام او را شفا داد. سردار شهید عبدالمهدی مغفوری در کودکی دچار بیماری سختی شد که آقا ابوالفضل العباس علیه السلام او را شفا داد و خانواده اش ارادت زیادی به قمر بنی هاشم داشتند. راوی آقای عباس زاده @shahidan_kerman
عنایت شهید به مادری که سواد نداشت و شاعر شد... 🔸شهید سید حسن موسوی شهیدی که در طلائیه با عنایت به مادرش در خواب شعر و ابیات را به مادرش که سواد هم نداشت و مدرسه نرفته بود آموخت و تا کنون دو جلد شعر درباره شهدا از مادر شهید به چاپ رسیده است. 💢برگزيده ای از اشعار مادر شهيد سید حسن موسوی... می روم با خون سرخم پرچمی بر پا كنم در ميان لاله های كربلا مأوا كنم  می روم با شوق دل من در راه آزدگی تا كه جانی در صف آزادگی پيدا كنم می روم تا در كنار لاله های نينوا تا كه از خون شهيدان عشق را معنی كنم @shahidan_kerman
13.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نور و کرامت شهید سید حسن موسوی... 🔹شهيد سید حسن موسوی احترام عجيبی نسبت به پدر و مادرش داشت. 💢نور شهید طبق روایت مادر شهید... 🔹روزی كنار مزار فرزندم مردی را ديدم هر چه فكر كردم نشناختمش از او پرسيدم آيا از همرزمان شهيد هستيد؟ گفت نه... 🔸پس چه شده كه بر مزار فرزندم آمده ای؟ 🔹بعد از چند لحظه فرمود شبی برای دعا كميل به بهشت زهرا آمده بودم خيلی تعريف فرزند شما را شنيده بودم و لذا خيلی دوست داشتم همان شب بر سر مزار سيد مظلوم موسوی برسم اما هوا تاريک بود... 🔸در حال گشتن بودم ناگهان ديدم نوری از مزاری به آسمان سيطره دارد خود را به نزديک نور رساندم قسم به شهدا ديدم كه مزار خود سيد است از آن شب به بعد هر پنجشنبه بر كنار مزار اين بزگوار می آيم. 💢كرامت شهيد طبق روایت مادر شهید... 🔸چقدر دوست داشتم در حالات تنهایی برای پسرم اشعاری بسرايم اما مگر امكان داشت؟ 🔹تازه برخی كسانی كه مدرسه هم رفته اند از سرودن شعر عاجز هستند حال من اصلاً مدرسه هم نرفته بودم اما به راستی اگر شهدا بخواهند هر كاری انجام شود... 🔸كم كم در خودم قدرت عجيبی احساس كردم بله با عنايت شهيد من مدرسه نرفته شاعر شدم و آن اشعار را جمع آوری كردم. @shahidan_kerman
شهدای کرمان
مزار شهید حاج مهدی زندی نیا و شهید حسین نادری گلزار شهدای سیرجان
مزار شهید سید حسن موسوی در گلزار شهدای شهر سیرجان قرار دارد
جان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانه شهید محمد حسین یوسف الهی با اشعار عارفانه سَر و سِری داشت و با توجه به محتوای اشعار حالات معنوی خاصی به او دست می‌داد. گاهی سر شوق می‌آمد و می‌خندید و گاهی هم می‌سوخت و می‌گریست. من مست و تو دیوانه ما را کی برد خانه صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی جان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانه هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستی و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه تو وقف خراباتی دخلت می‌ و خرجت می‌ زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه‌ ای لولی بربط زن تو مستتری یا من‌ ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت‌ ای جان نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه من بی‌دل و دست ارم در خانه خمارم یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه... راوی شهید حاج قاسم سلیمانی @shahidan_kerman
فرازی از وصیت شهید حسن زارع پیشه پروردگارا ! تو مرا به سوی خود خواندی، من با همه وجودم به سوی تو آمدم و از هرچه داشتم گذشتم. خدایا ! تو را شکر می کنم زیرا در اینجا یاد مرگ و یاد یاران باوفا، بهترین انگیزه برای مخالفت با شیطان می باشد. مزار گلزار شهدای شهرستان بافت @shahidan_kerman
سردار شهید اکبر جهانشاهی با پیروزی انقلاب، شوق پیوستن به سپاه در او مصمم شد. مربی آموزش بود و نیمه شب که می خواست برای آموزش، ‌بسیجیان را بیدار کند، می گفت: خداوندا برای رضای تو می خواهم برادران را بیدار کنم تا ضمن آموزش، روح استقامت و فداکاری در آن ها تقویت شود. به وقت و استفاده ی بهینه از آن، بسیار اهمیت می داد و حاضر نبود حتی یک لحظه را به بطالت بگذارند. هنگام حاضر شدن در کلاس های آموزشی می گفت: اگر یک دقیقه دیر برسم، این یک دقیقه حق ۵۰ نفر است و می شود ۵۰ دقیقه. مادر بزرگوارش با بیان خاطره ای از کودکی اکبر می گوید:۳-۴ ساله بود که به یک بیماری دچار شد و ۹ ماه مریض احوال بود. فاصله ی بیمارستان تا مرکز بخش را که حدوداً ۱۲ کیلومتر بود، به علت نبودن ماشین و امکانات پیاده طی می کردیم. در یکی از رفت و آمدها، در بین راه گرگی را دیدیم که احساس کردیم طعمه ی گرگ خواهیم شد. اما گرگ بی اعتنا از کنار ما گذشت. اکبر ذخیره ای بود برای روزهای انقلاب و دفاع مقدس. ماشین سپاه در اختیارش بود. یک روز گفتم: مرا هم سوار کن و تا آن جا که هم مسیر هستیم برسان. گفت: ماشین بیت المال است نمی توانم شما را برسانم. گزیده ای از وصیت نامه سردار شهید اکبر جهانشاهی اینک وقت آن رسیده که با هم به راهی برویم که آغازش نشاط و پایانش پناه گاهی راستین و استوار و سعادتی ابدی است. به دنیایی برویم که سرتا سر پاکی است و حقیقت. به آن جا که پرندگان امید، پرواز می کنند و انسان ها نسبت به یکدیگر قلبشان معطوف است.آنقدر در دریای خون شنا میکنیم تا به ساحل پیروزی برسیم. @shahidan_kerman
بخشی از سروده ی مادر سردار شهید اکبر جهانشاهی: نمک، شیرین از قند در دهان گردد جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر گردد که در کودکی پدر دست پسر گیرد به امیدی که در پیری پسر دست پدر گیرد دیدی که ستاره ی سحرگاه عمر تو چقدر بود کوتاه غایب شدی از نظرم، ناکام اکبرم، به ناگاه رفتی به سوی باغ و لاله زار عمر تو شد خزان بهار ناکام اکبر من بعد از تو اگر سخن بگویم باشد شب و روز به گفت و گویم ناکام اکبر من بعد از تو نزدم تخت ونوسی ننشستم به پهلویت شب عروسی ناکام اکبر من رخت عروسی ام آخر کفن شد دو چشمم بهر دامادی سیه شد ناکام اکبر من رخت عروسی بهرت بریدم اما چه حاصل عیشت ندیدم ناکام اکبر من @shahidan_kerman
فرازی از وصیت سردار شهید اسفندیار صابری مرا در کنار قبر مادرم دفن کنید و موقعی که می خواهند قبر مرا را ببندند با قبر مادرم با هم ببندید چون در کودکی از داشتن مادر محروم بودم، حالا آرزو دارم تا قیامت در آغوش مادرم بخوابم. کتاب دوباره اسفندیار بیان خاطرات سردار شهید اسفندیار صابری می باشد و مزار وی در پا قلعه ريسه رفسنجان واقع است. @shahidan_kerman