eitaa logo
شهدای کرمان
8.9هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
4.4هزار ویدیو
35 فایل
گلزار شهدای کرمان وصیت نامه و دیدار با خانواده های محترم شهدا قرار همنشینی با شهیدان https://eitaa.com/joinchat/790167778C57149595e2 @shahidan_kerman
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام عرض ادب و احترام و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات همگی ان شاءالله امشب از گلزار شهدای کرمان و مزار حاج قاسم پخش زنده خواهیم داشت.
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدای کرمان
گلزار شهدای کرمان دستمان را بگیرید ای شهدا راه شما و یاد شما روشن کننده ی روشنایی مسیرمان است؛ به یادمان باشید و برایمان امن یجیب بخوانید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍نان کپک زده مثل علف ✅خاطرات ننه سکینه مادر سردار شهید علی شفیعی قسمت دوم 🔹یه روز اومدم خونه دیدم یه کیسه نونی وسط اتاق. 🔸گفتم : اینا از کجا آوردی؟ راستش بگو؛ 🔹گفت : مادر من که نمی خواهم به تو دروغ بگم. ⭕️امروز تو کوچه میومدم گفتم : خدایا امروز خیلی گشنمه یه لقمه نونی برسون من بخورم. 🔹دیدم یه کیسه نونی پشت یه دری گذاشتن. ♦️برشون داشتم آوردم شستم خوردم تو هم بخور. 🔸گفتم : نگاه کردی تو این نایلون چیه ؟ ⭕️گفت : مردم دیونه ان اینا می ریزند بیرون 🔹سبز شده بودن عین علف ها ولی علی شسته بود اینا خورده بود. 🔸همیشه می گفت : این اجر خدا 🔹خدا امتحانم می کنه می خواه ببینه ظرفیت دارم. @shahidan_kerman
✍معجزه حقیقی دعای شهدا قسمت چهارم ✅چله ی شهدایی که نام سردار شهید حاج قاسم میر حسینی، سردار شهید عبدالمهدی مغفوری و سردار شهید علی ماهانی در آن بود. 🔹چهار روز صلوات فرستادم و بقدری حالم بد بود که وسط صلوات فرستادن خوابم می برد و ساعتها می خوابیدم. 🔸وقتی بیدار می شدم میدیدم تسبیح از دستم افتاده. 🔹روز چهارم ساعت دو بعد از ظهر وقتی روی تخت دراز کشیده بودم تسبیح رو برداشتم و نوبت شهید علی اصغر قلعه ای بود و نیت کردم و گفتم: شهدا قربونتون برم این صلواتهای من چه به درد شما می خوره؟ ⭕️من که چندتا بیشتر نمی تونم صلوات بفرستم و بعدش خوابم می بره قربونتون برم که اینجوری دارم... 🔹خوابم برد و طولانی ترین خواب رو اون روز داشتم در خواب یا شاید بیداری بوده واقعا نمیتونم بگم خواب بود. 🔸دیدم که با همسرم همراه با کاروان داریم از مرز مهران میریم کربلا. 🔹در مرز مهران جلوی اتوبوس مون رو چند تا بسیجی گرفتن که سربند سبز رنگ یا فاطمه زهرا سلام الله به سرشون بسته بودن و اومدن بالا. 🔸به من اشاره کردن و اسمم رو گفتن و گفتن همراه همسرتون برای استراحت پیاده بشید. 🔹بقیه ی همسفرها گفتن ما هم خسته هستیم پیاده بشیم؟ 🔸گفتن: نه فقط ایشون و همسرشون 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
✍روایتی از معجزه انار شهید علی اکبر موسی پور 🔹یک روز همه اعضای خانواده از علی اکبر تقاضا کردیم از جبهه برایمان بگوید. 🔸ایشان پاسخ داد که کار ما اطلاعات و عملیات است و نمی توانیم در این موارد سخنی بگوییم اما برایتان از خاطره عجیبی که برایمان اتفاق افتاد می گویم: 🔹رفته بودیم عملیات و در کمین دشمن محاصره شده بودیم. ♦️سه ، چهار روز بود که نه غذا و نه آبی برای خوردن نداشتیم. 🔸بچه ها همه با آنکه رمقی نداشتند اما هوشیار، متوجه حرکات دشمن بودند، در وضعیتی سخت گرفتار شده بودیم. 🔹دیده بان رفت که ببیند اوضاع احوال چگونه ست متوجه شده بود انار خیلی بزرگ و تازه ای در کنار خاکریز است. ⭕️به هر سختی که بود با سینه خیز آن را برای بچه ها آورد و تقسیم کردیم و خوردیم. 🔸با آنکه پنج نفر بودیم سیر شدیم و حتی چند روز بعد که نیروهای کمکی به دادمان رسیدند هیچ احساس گرسنگی و تشنگی نداشتیم و این را یک معجزه می دانیم. ✅راوی خواهر شهید علی اکبر موسی پور @shahidan_kerman
✍با سلام و عرض احترام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات همگی شما با نفس های پاکتون در ماه رحمت الهی ✅لطفاً برای سلامتی مادر شهید رضا دادبین و پدر و مادر شهید محمدرضا کاظمی زاده حمد شفا قرائت نمائید.
30.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍روایت آقای علیرضا حجتی از شهید کیکاوس ابوسعیدی از آب رساندن به لب های اسیر عراقی و در جواب فردی که به او گفته بود جبهه نرو کشته می شوی ✅تو می میری من شهید می شوم دو تایی امون با هم دفن می شویم. @shahidan_kerman
✍معجزه ی حقیقی دعای شهدا قسمت پنجم ✅ پرونده های در دست و دروازه نوری که همگی سر بند یا فاطمه زهرا سلام الله بسته بودند. 🔹‌به همراه همسرم از اتوبوس پیاده شدیم و همراه بسیجیان به سمت سنگر حرکت کردیم در مقابل درب ورودی سنگر با کمال احترام ایستادند و به من و همسرم تعارف کردند که وارد سنگر شویم. 🔸درب ورودی سنگر کمی شیب دار بود وقتی وارد سنگر شدیم چیزی که خیلی برایم جالب بود بزرگی بیش از حد آن سنگر بود که دست راست آن به صورت مسجد بسیار بزرگی بود البته بدون فرش که تعداد زیادی رزمنده با سربند یا فاطمه زهرا سلام الله بر روی زمین نشسته بودند و به شدت مشغول کار بودند. 🔹پرونده های زیادی در دست داشتند و در حال رسیدگی به پرونده‌ها بودند چند نفر از آنان نیز بی سیم به دست داشتند و مرتباً با بی سیم صحبت می‌کردند حال و هوای بسیجیان خیلی مانند شب‌های عملیاتی بود که در تلویزیون دیده بودم. در سمت چپ سنگر یک دروازه ای وجود داشت که سراسر نور بود و شدت نور آن به گونه ای بود که قادر به دیدن آن طرف نور نبودم. 🟠نور بسیار عجیبی بود و این بسیجیان همگی در داخل این نور وارد می شدند و بعد از مدتی با تعداد زیادی پرونده خارج می شدند تمام آنان سربند یا فاطمه زهرا سلام الله بسته بودند. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
با سلام و عرض احترام و آرزوی قبولی طاعات همگی ان شاءالله عازم کربلا و حرم امامین معصومین علیه السلام هستم. به نیابت از امام زمان عجل الله و شهدا به ویژه و خصوصاً سردار شهید محمد حسین یوسف الهی این بار نیتم بوده و تمامی شما خانواده های محترم شهیدان و دوستداران و مخاطبین فهیم کانال شهدای کرمان ان شاءالله شب های قدر در حرم امام حسین علیه السلام دعاگوی ویژه شما هستم. @shahidan_kerman
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍کلیپی که توسط بعثی های ملعون از پیکر مبارک شهید محمدحسین مختاری ضبط شده 🌹شادی روحشان صلوات @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍حصیر خرمایی ✅خاطرات ننه سکینه مادر سردار شهید علی شفیعی قسمت سوم 🔹هیچی هم نداشتیم فقط یه حصیری شبا رو این حصیر می گرفت می خوابید حصیر خرمایی... ⭕️پتو می پیچید دورش تا من لباساش میشستم رو چراغ خشک می کردم می کرد برش..‌. 🔸نمی گفت : مادر یه دست لباس برا من نمی گیری... 🔹می گفت : خدا دارد امتحانم می کنه ببینه ظرفیت دارم یا نه این امتحان خدایی ولی یه جایی می افتم اون وقت سخته هنوز دورم... ♦️دستش که می اومد از مدرسه من می دیدم جونش چرب 🔹می گفتم : کجا بودی؟ 🔸بگو کجا می رم... 🔹گفت : مادر من می رم در دکون کار می کنم تا حالا هیچی نگفتم حالا می گم. @shahidan_kerman