کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
اِرحَمْتَضَرُّعناالیک،واغنِنااذطَرَحنااَنْفُسَنابینَیدَیْک. خدایا؛برزاریوتضرعما بهدرگاهترحمکن
وَلا اَری لِكَسْری غَیْرَكَ جابِراً
و برای دل شكستگیام جبران كنندهای جز تو نمیبینم...❤️🩹
#خداجانم
18.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دغدغهاش از شهادت ؛
کارِ فرهنگی بود !
به مادرش میگفت
دعا کنید من موثر باشم . .
شهید شدم یا نشدم ؛
مهم نیست !
هروقت هم که بحثِ
شهادت میشد ؛ میگفت
افوض امری الی الله
هرچه خدا بخواهد ..
#شهیدمصطفیصدرزاده🌸
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
دغدغهاش از شهادت ؛ کارِ فرهنگی بود ! به مادرش میگفت دعا کنید من موثر باشم . . شهید شدم یا نشدم ؛
اگه میخوای پرواز کنی،باید دل بکنی از دنیا ُ تعلقاتش... تو سجده آخر نمازهاش این دعارو میخوند: اللهم اَخرِج حُبَّالدُّنیـا مِن قُلُوبِنا♥️!
23.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-یهوقتاییتنهاچیزیکهازخدا
میخوایاینهکهچشماتوببندیبازکنی
ببینیهمهچیدرستشده..♥️
#آرامش_الهیــ
#استاد_پناهیان 🌿
#تلنگــر 🖐🏻🍂
یهبندهخداییمیگفت:
اعتقادداشتنبهخدا،
کافی نیست...!
بایدبهخــدا،
اعتمادداشت...!
درستمثلهموننوزادیکه
ترسغذایفرداشرونداره..♥️!
@shahidanbabak_mostafa🕊
7.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدایشهید"محمدحسین محمدخانی"
شهدارا یادکنیدحتیباذکریکصلوات🌿♥️
@shahidanbabak_mostafa🕊
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره
همان روز شهادتش دیدم یه گوشه نشسته داره مینویسه توحال خودش بود...
من به شوخی گفتم آقاچی مینویسی بروپشت دوربین یا خودش میادیانامه اش یه شعرهم براش خوندم باخنده گفت عموبعدمیخونی ..
گفتم بعدکجاست..!؟
چندساعت بعدکه شهیدشدجلوی بیمارستان کاغذراازجیبش درآوردم مقداری مقدمه داشت داخل همان مقدمه نوشته بودنوشتن هرروزراازپدرم یادگرفتم ونوشته بودکه امروزاینجایه جوریه میگن شهادت فکرکنم اینجایکی شهیدمیشه آدمهاهمه یه شکلین همه خوبن خدایاآیامیشه؟؟؟
عموشاهین همین حالاآمدومیگه که یاخودش میادیانامه اش وووودیگه نتونستم بقیه رابخونم گریه امونم نداد..💔
#شهیدبابڪنوࢪے
@shahidanbabak_mostafa🕊
سلام روز بخیر ..
إن شاء الله که حالتون خوب باشه🌸
امروز #پنجشنبه
خدا بیامرزه همه رفتگانتون رو روحشون شاد باشه إن شاء الله یک حمد و سه سوره توحید بخونید هدیه کنید به امواتتون و شهدای عزیز ♥️
#پنجشنبه_شهدایی
یه خاطره تعریف کنم از عموی خودم که جانباز ۸ سال دفاع مقدس هستن جانباز شیمیایی و یک پاشون هم قطع شده..💔
همرزمان و خود عموم تعریف میکردن که شب عملیات کربلای ۴ بود که یکی از همرزمان عموم به نام شهید باقر سلیمانی شب قبل از عملیات خواب میبینه که زیر آتش دشمن بودن و پای عموی من قطع میشه و یه چاه هم بوده شهید سلیمانی میگه من میخواستم که نیوفتم تو چاه و پای سید رو گرفتم ولی پاش کنده شد و من افتادم و شهید شدم ..💔🌸
درست فردای عملیات عدهای فقط میتونن برن تو مرز عراق یعنی اروند رود رو رد میکنن و میرسن خاک عراق و حمله سنگینی میکنن که پای عموی من قطع میشه و شهید سلیمانی به شهادت میرسه ..💔