eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.4هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
7.2هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۶۹ کی تموم میشه؟خدایا من به درک ولی حواست به آبرو وبچم باشه!کاش حاج کمیل آدرسم رو داشت.کاش یک جوری مطلعش کرده بودم میومد و به فریادم میرسید. با اندک نایی که داشتم ساعت روی دیوار رو نگاه کردم.حاج کمیل حتما تا به الان کلاسش تموم شده بود. حتما کلی به گوشیم زنگ زده بود و الان نگران حالم بود.اشکم از کنار چشمم لابه لای موهام غلتید.نسیم مقابلم زانو زد.چشمهاش کاسه ی خون بود و در دستش یک لیوان آب.لیوان رو روی زانوم گذاشت: _بخور عسل..بخور تا یه بلایی سر بچه ت نیومده.من نمیخواستم بزنمت.. سرش رو روی زانوم گذاشت وهای های گریه کرد. _عسل مسعود همه چیز من بود..از روزی که فهمیده نمیتونه راه بره دو بار خودکشی کرده. باهام یک کلمه هم حرف نمیزنه..عسل مامانم مامانم وقتی فهمید من وگرفتند از غصه ی آبروش و هرزگی من سکته کرد و مرد..عسل من خیلی بدبختم..خیلی..روز و شب کارم گریه ست..همه ش خواب مامانمو میبینم.اون بدبخت بود.اون از جوونیش که اسیر شهوترونیها و زن بازیهای پدر (فحش رکیک)شد اینم از عاقبت دخترش!! اینقدر بلند بلند و از ماورای جان گریه میکرد که تن وگوش هر شنونده و بیننده ای میلرزید. مادر نسیم مرده بود؟!یعنی بیمار نبود؟! بخاطر تکونهای زانوم لیوان آب نقش زمین شد.زیر لب آهسته و با اشک گفتم: _دیگه نمیدونم کدوم حرفت راسته کدوم حرفت دروغ..ولی بخاطرمسعود متاسفم. من نمیدونم جریان چیه؟نمیدونم چیشده.. ولی تقصیر من چی بوده نسیم؟؟ من اگه دنبال آزار تو بودم الان اینجا چیکار میکردم؟ 🍃🌹🍃 نسیم همچنان گریه میکرد.با مشت به سینه ی خودش میکوبید ومیگفت: _دیگه نمیخوام زنده باشم..دیگه نمیخوام…. سرم از درد میسوخت و حالت تهوع داشتم.خودم رو از روی مبل به طرف پایین سر دادم و بغلش کردم.او روی شونه هام بلند بلند گریه میکرد.تنم میلرزید. نمیتونستم آرومش کنم.سرش رو نوازش کردم و کنار گوشش آروم نجوا کردم: _آروم نسیم آروم.. صدای گریه هات مسعود وبیشتر آزار میده. این سختیها اولشه..الان بدترین دردها درمان داره.. منو با ناراحتی کنار زد.زانوهاش رو بغل گرفت: _باهام صمیمی نشو..ازت متنفرررم! اگه میبینی رو شونه ت گریه کردم از بی کسیه.اگه دیدی برات آب آوردم بخاطر اون توله سگیه که تو شکمت داری.. همتون تقاص پس میدید..از تو گرفته تا کامران! پرسیدم: _کامران چطوری این بلا رو سر مسعود آورد؟ الان کجاست.؟ زندانه؟! لعنتی!!! دوباره یک سیگار دیگه..دست کرد توی پاکتش! خداروشکر پاکتش خالی بود.با حرص پاکت و پرت کرد گوشه ی دیگه ی خونه.گفت: _اون بی شرف تبرئه شد.چون باباش حاجی بازاریه.عموهاش همه کله گنده اند. فقط براش دیه بریدن که اونم ارزشش به قیمت کل این بدبختیها نیست.. پرسیدم: _کامران چطوری اینو زد که مسعود این بلا سرش اومد.؟ دستش رو با کلافگی لای موهاش برد و گفت: _چندبار بهت بگم درگیر شدن؟! مسعود رفته بود اونجا با توپ پر! اون اولش آروم بود ولی بعد که مسعود بهش حمله کرد اونم کم نذاشت..بعد وقتی مسعود چاقو کشید اون هلش داد کمر مسعود محکم خورد به میز و میزم خورد به شیشه!! شیشه هم کلا خراب شد رو سر مسعود. آه کشید: _بیچاره مسعود! کاش میمرد وبه این روز نمی افتاد. با احتیاط گفتم: _خب اینکه تو تعریف میکنی جرم با مسعوده نه کامران! مسعود نباید میرفت سروقت اون.. او سرش رو با حرکتی سریع به سمتم چرخوند. چشمهاش از زیر موهای به هم ریخته ش پیدا بود.برق نفرت و انتقام از لای اون موها هم پیدا بود.وقتی حرف میزد دندونهاش کاملا پیدا میشد. _یعنی پر روتر از تو آدم ندیدم! تو این شرایط داری وکالت کامران و به عهده میگیری میگی کی مقصره کی نیست؟؟ تو این شرایط که من دارم از غصه ی کارهای تو و اون عوضی می میرم؟؟؟ 🍃🌹🍃 او خطرناک بود دچار جنون آنی میشد! تجربه ثابت کرده بود.ازش فاصله گرفتم و کمی عقب تر به دیوار تکیه زدم.گوشیم باهام یک قدم فاصله داشت.ولی تمام قطعاتش به گوشه ای پرت شده بود.دیگه توان یک مبارزه ی دیگه رو نداشتم.او زورش بیشتر از من بود چون من مجبور بودم  محتاط تر عمل کنم تا بلایی سر بچه م نیاد. فقط میخواستم سریع تر از اون خونه بیرون برم.با درماندگی التماس گفتم: _نسیم من خیلی حالم بده.برو چادرم و بیار برم؟!!!! 🍁🌻ادامه دارد.. نویسنده: .
اعمال قبل ازخواب 🖤 شبتون حسینی 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- صبحم بھ طلوعِ - دوستت‌ دارم توست˘˘! - ˼♥️˹ ــــ ـ بِھ‌نٰامَت‌ الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️ @shahidanbabak_mostafa🕊
‌‌‌‌'وأنَّ الله سيُعوِّضنا عَمَّا مَرَرْنا بِه' و‌خداوند‌آنچه‌را‌که‌‌به‌‌ماگذشت‌جبران‌خواهد کرد....♥🙃 ️ @shahidanbabak_mostafa🕊
اگربرای‌خداجنگ‌می‌كنیداحتیاج‌ندارد به‌من‌ودیگری‌گزارش‌كنید گزارش‌رانگهداریدبرای‌قیامت‌ اگركاربرای‌خداست‌گفتنش‌برای‌چه؟🌿 @shahidanbabak_mostafa🕊
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
با‌هیچـکسم‌میـل‌سخن‌نیست... ولیـکن، تو‌خارج‌از‌ایـن‌ قاعـده‌وفلسفہ‌ھایۍ... :)🦋 #شهید_بابک_نوری @s
مادرشهید:موقع‌عروسی‌دوستش‌‌ رفته‌بودبهشت‌زهراعکس‌گرفته‌بود.😅 گفتم‌دوستت‌عروسی‌کرده‌ چرارفتی‌مزار‌عکس‌گرفتی؟ گفت‌دوستم‌گفته‌آدم‌نبایدتوخوشی‌ مُردن‌روفراموش‌کنه..😇 @shahidanbabak_mostafa
این عکس رو تهران گرفتم از کودک کار که از خستگی چه قشنگ خوابش برده..💔 این خواب واقعا قشنگه که بعد خستگی و تلاش هست 🌿❤️
هیئت‌تمام‌شد... همہ‌رفتند؛وتوهنوز‌یڪ‌گوشہ‌ نشستہ‌ای‌وگریہ‌میڪنی...💔 🌿 @shahidanbabak_mostafa🕊
بارالها! از هر لذّتى جز ياد تو از هر آسايشى جز همدمى تو از هر شادمانى‌اى جز نزديكى به تو و از هر كارى جز فرمانبرى‌ات به درگاه تو آمرزش مى‌خواهم .. 📿 @shahidanbabak_mostafa🕊
‏[سلامٌ علىٰ مَن كان في عيني كلُّ البشر،و لم أَطلُب مِنَ الله يوماً سواه...] ‏ سلام بر کسی که در چشمانم تمام دنیاست و هیچ‌گاه غیر از او را از خدا نخواستم..♥️! @shahidanbabak_mostafa🕊
یکی از اصحاب امام سجاد علیه السلام فرمودند .. وقتی کاروان یزید به شهر رسیدن رفتم سلام عرض کردم خدمت امام سجاد و سری به احترام خم کردم .. امام تعجب کرد و گفت شما کی هستین چون از اول شهر همه به ما سنگ زدند و دشنام دادند فرمودم که من از شیعیان امام علی پدر بزرگ شما هستم .. آیا کاری هست برایتان انجام بدم ..
فرمود آیا پارچه ای همراهت داری گفتم بله آقا برا چه میخواهی فرمود بنداز زیر زنجیر که به گردنم بسته شده آخه این آفتاب میزنه و گردنم بد میسوزه.. 💔
اصحاب پیامبر در بازار شام به اسارت میچرخوند ها .. ناموس پیامبر حضرت زینب که سایه اش رو هم کسی ندیده بود عبدالله همسر حضرت زینب وقتی به خواستگاری رفت فرمود قسم میخورم اولین بار بود که چهره حضرت زینب رو میدیدم 💔
وقایع کربلا قابل گفتن نیست .. فقط شما تصور کنید که چه کردند با عزیز دل پیامبر و اصحابش این کوفیان دنیا پرست .. عده ای مست به میدان نبرد میرفتند..💔!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ارتش اسرائیل: پهپادی که از یمن به سوی تل‌آویو شلیک شد، ساخت ایران است. خسته نباشید واقعا از کجا فهمیدید 😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگن: عشقی که به گریه رسیده باشه هرگز دروغ نبوده؛ امام حسین ِ عزیزم! من برات خیلی گریه کردم، خیــــلی!!😭💔 @shahidanbabak_mostafa🕊
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
میگن: عشقی که به گریه رسیده باشه هرگز دروغ نبوده؛ امام حسین ِ عزیزم! من برات خیلی گریه کردم، خیــ
داشتند‌به‌‌سوی‌‌جهنم‌‌میبردنش! قطع‌‌امید‌کرده‌‌بود‌.. ناگهان‌‌به‌‌دلش‌‌افتاد‌‌که‌‌او‌یک‌بار‌برای‌‌حسین گریه‌‌کرده‌‌بود‌..! ‌ناخودآگاه‌‌به‌‌زبان‌‌آورد‌"یااباعبدالله" دست‌‌هایش‌‌راول‌‌کردند‌مات‌‌ماند‌وگفت! -کسی‌‌جوابم‌‌را‌نداد‌چرا‌رفتید؟؟ +اگر‌بخشیده‌‌نشده‌‌بودی‌‌نمیتوانستی‌‌ بگویی‌اباعبدالله..❤️‍🩹🥺 @shahidanbabak_mostafa🕊
سلام دوستان ما خودسازی داریم و چهله زیارت عاشورا داریم تا اربعین خیلی خوب هست و این چهل روز رو فقط برای خدا باید باشیم هر کی میخواد شرکت کنه و انجام بده به کانال خودسازی اضافه بشه 🌿
بسم‌رب‌النور...✨ سلام رفیق!✋🏻حال و احوالت چطوره؟🌿 همین که اینجایی بدون انتخاب شده ی خدا و شهدا هستی که همچین توفیق عظیمی نصیبت شده😍... این کانال زیر نظر کانال رسمی شهیدان مصطفی بابک قلبها هست.♥️ خیلی‌خوش‌آمدید‌یاران‌امام‌زمان(عج) 🕊 https://eitaa.com/khodsaziiiiii