eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
5.9هزار دنبال‌کننده
24.8هزار عکس
10.1هزار ویدیو
49 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khadem_87 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ ‌. سلام .. خب میتونید درس رو بخونید و اولویت هم این باشه در هر حالی باشی فکرت و دلت امام زمانی باشه شهدا هم در هر حالی که بودن با امام زمان عج رابطه نزدیکی داشتن و به وقتش در راه خدا جهاد کردن یعنی جوری که همچی رو ول کردن و رفتن برای جهاد در راه خدا ۲ . سلام .. خب هر کاری میکنی هدیه بده به امام زمان عج یا اینکه بگو خدا اگه تو نمیخواستی من نمیتونستم قدم بردارم همش از برکت وجود توهه . و زیاد هم برای کارهای خوبت مغرور نشو ۳ .سلام بله میتونید هم عربی هم فارسی
نه اشکال نداره سبحان الله خودش ذکر رکوع هست سه بار میتونید بگید یا خوده ذکره رکوع
۱ . افسردگی وجود نداره اصلا . وقتی انسان از خدا دور میشه و این دنیا رو درک نمیکنه و نمیدونه دلیل زندگی کردن چیه بی مصرف میشه و فکر میکنه افسردگی گرفته . زندگی فانی افسردگی نداره .. ۲ . اینو جواب دادم خب اون روز . عرض کردم گذشته دیگه گذشته حالا یا اشتباه کردی یا هر کاری دیگه تموم شده الان باید به آینده فکر کنی و درس بگیری که چجور باشی با روحیه و محکم بلند شو و به خودت و خدا فقط تکیه کن و زندگیت رو بساز انسان ها یکی یکی میان و میرن اونی که میتونه خداست و خودت برای خودت . موفقیت به این هست که همیشه اینقد به خودت علاقه داشته باشی که هر کی ضربه ای بهت زد راحت بگذری و به خودت فکر کنی برای خودت فقط زندگی کن چون هیچکس نمیتونه تو دله شما باشه و فکرهای شخصی تو رو بخونه یا بفهمه .. پس بی جهت دلگیر نباش دلیل برای شادی همیشه خیلی بیشتره تا غم
۱ . سلام .. فعلا که نمیتونیم و همه هم همکاری نمیکنن اگه همه باشند خیلی بیشتر میشه کمک کرد ولی خب همینم خدا رو شکر . حالا ماه بعد إن شاء الله ۲ . سلام .. خب شما بگید با چادر احساس امنیت میکنم و من بخاطر شوهرم چادر میکنم تا از نگاه نامحرم دور باشم تمام من اینجوری برای شوهرم هست وگرنه میتونم بی حجاب باشم همه منو ببینن و اینجوری میشه کسی که از دیدنش لذت میبرن .. بهشون بگو حجاب من برای خدا و بعد برای شوهرم هست چون من میخوام فقط شوهرم منو ببینه . بعد شوهر شما نباید بزاره کسی به شما حرفی بزنه مگه باهاش راحت نیستین ؟؟ با شوهرت صحبت کن وقتی تنها بودین و حرفا دلتو بهش بزن و بگو حجابم برای توهه که تمامم برای تو باشه
۱ . رفیق اگه رفیق باشه تنهات نمیزاره پس اشتباه متوجه رفیق شدی ۲ . خیر ۵۷ قسمت هست
۱ . از بس محرم راز همه شدم فکر کنم . چون من همیشه راز نگهدار بودم همه باهام حرف میزدن و راهنمایی میکردم و اینکه به همچی من فکر میکنم کلا خیلی فکر میکنم ۲ . سلام ممنون از لطفتون سلامت باشید و عاقبت بخیر بشید ۳ . خب چرا فحش میدین ؟؟ مگه چیزی هم با فحش بهتون میرسه آداب صحبت کردن خیلی مهمه و باید تمرین کنید و فحش رو بزارید کنار فحش باعث بد بویی دهان در آخرت بشه .. همیشه سعی کن کسی باشی که بقیه ازت تقلید کنن و همه جذب اخلاقت شن این خودش یه کار آموزنده هست که ثواب هم داره
۱ . سلام .. خستگی چی چرا اینجوری شدی ؟؟ باید بدونم به چه دلیل هست ۲ . گل محمدی ۳ . فکره انگشتان من هم باشید 😅 ۴ . همکار میکنم . سره کار . مسجد . هیت . کمک به دیگران و هر چی که توان داشته باشم😅 ۵ . متوجه نشدم منظورتون
چون خیلی پیام گذاشتین لینک باز نمیشه لینک پر شده حالا دوباره امتحان کنم ..
باز نمیشه خب لابد خیریتی هست 😅
یه بعضیا همیشه طلبکار هستن تو زندگی همچی باید براشون فراهم باشه و هر چی هم بخوان باید خدا بهشون بده اگرم نداد ناراضی هستن و همیشه غُر میزنن ..! خب شمایی که همچی میخوای از خدا چیکار کردی چه تلاشی کردی !؟ حاجتت رو چجوری میخوای از خدا در قبال کدوم کارت .. وقتی یچیزی میخوای باید تلاش کنی و عبادت کنی تا حالا شده برای حاجت خودت نماز شب بخونی ؟؟ و جواب نگرفته باشی !! محال هست چون فقط زبونی دعا کردین سختی به خودتون ندادین .. هر چیزی از خدا میخواید که سری تر بهش برسید تو نماز شب بخواید رد خور نداره تلاش باید کرد .. اگه تلاش کردین و نشد اون وقت طلبکار باشید در محضر خداوند ولی من مطمنم تو نماز شب معجزه هایی میشه که خودتم باور نمیکنی 🌸
🍎 💠 مادربزرگ اومد داخل و همگی شروع به سلام و علیک کردن... وخلاصه همگی دور هم نشستن... بعد از چند دقیقه ای یکم سکوت شد...مادربزرگ سکوتو شکست و گفت: -وای گلوم خشک شد!!!پس این چای چی شد؟؟؟ داشتم آب میخوردم که با این جمله ی مادربزرگ پرید تو گلوم و شروع کردم به سلفه کردن!!! مادربزرگ_چی شد مادر؟؟؟ بلند شدم دستمو کشیدم روی صورتم نفس عمیقی کشیدم و بدون جواب سینی چای رو برداشتم و رفتم داخل پذیرایی... مادربزرگ_آخیش خوب شد چای رو آوردی زهرا جون... اول مادربزرگ و بعد پدر علی و بعد پدر خودم مادر علی و بعد مادر خودم بعد هم سینی رو روبه روی علی گرفتم نگاهی کرد چای رو برداشت و گفت: -ممنونم... -نوش جان... بعد هم سینی رو گرفتم روبه روی امیر حسین... یه لیوان چای آخر هم برداشتم و نشستم پیش مامان بعد از کمی صحبت بابا گفت: -خب دیگه بهتره بریم سر اصل مطلب... مادربزرگ با عینک ته استکانیش فقط تماشا می کرد... آقامجید_این علی آقای ما...خیلی وقته که خاطر دختر شمارو میخواد امشب اینجا جمع شدیم که با اجازه ی خانم بزرگ و اقامصطفی و مریم خانم و ان شاءالله خود زهرا خانم و این اقا پسر گل(امیرحسین)دست این دو گل رو بزاریم تو دست هم... بابا_ما که مخالفتی نداریم همگی راضی هستن... مادربزرگ_علف هم به دهن بزی شیرین اومده... همگی زدیم زیر خنده... مامان_پس مبارکه... همگی گفتن مبارکه... بابا_بفرمایین دهنتونو شیرین کنید... شب خوبی بود همه چیز طبق سنت پیش رفت... مهریه و... خلاصه منو علی به هم رسیدیم... قرار شد دوروز بعد نامزد کنیم و ان شاءالله عقدمون بیفته یک ماه دیگه...امیرحسین این وسط خیلی آتیش سوزوند و به علی گوش زد کرد نمیدونم چی میگفت ولی علی هی میخندید و میگفت چشم... مادربزرگ هم تا وقت رفتن خانواده علی مارو خندوند... خلاصه شب قشنگی برای همه ی ما شد...و منو علی برای هم شدیم... ...