eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.2هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
7.5هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه ها قصد داریم که امروز تا فردا 313 تا حدیث شریف کسا بخونیم و هدیه کنیم به حضرت زهرا(س)🖤! به نیت سلامتی و ظهور آقا صاحب الزمان (عج) و سلامتی رهبر عزیزمون و حاجت رواییتون🥀! هر کس تمایل به همکاری بود تعداد حدیث کسایی رو که میخواد بخونه به بنده بگه تا ثبت کنم!🕊 آیدی من : @Khodayman313 اجرتون با خودِ حضرت زهرا (س)🌱 التماس دعا):-^
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
بچه ها قصد داریم که امروز تا فردا 313 تا حدیث شریف کسا بخونیم و هدیه کنیم به حضرت زهرا(س)🖤! به نیت
اجر همگی با حضرت زهرا (س)🌱 پایان حدیث کسا!🖤 ان شاالله به مراد دلتون برسید و بهترین ها نصیب همتون بشه ! خیلی ممنون از بچه هایی که بنر رو پخش کردن تا تعداد افراد بیشتری بتونن شرکت کنند!🌸 تعداد حدیث کسا بیشتر از اون چیزی شد که میخواستیم الحمدالله... ما رو از دعای خیرتون بی نصیب نکنید ! قطعا همه ی شماهایی که شرکت کردید و حدیث کسا رو خوندید انتخاب شده ی حضرت زهرا (س) هستید و قطعا خانوم حضرت زهرا بهتون نگاه ویژه داشتن پس ما رو هم دعا کنید🕊 اجرکم عندالله....🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ گفتم: محمد! چرا توی این عکس اینقدر خوشحالی؟ تعریف کرد: توی اردوی پیشکسوتان لشکر ثارالله، حاج قاسم اومد کنارم و گفت یکی بیاد از ما عکس دو نفره بگیره، آخرش حاج محمد شهید میشه و من یه عکس باهاش ندارم. خندید و ادامه داد: تا حالا حاجی به هر کی گفته شهید میشی، طرف شهید شده، این خوشحالی نداره‌‌..؟😍 راوی: همسر شهید مدافع حرم محمد_جمالی...🌷. @shahidanbabak_mostafa🕊
مـامـوریت‌ما‌ایسـتادن‌تمـام‌قد‌پـایِ‌ انقـلاب‌است. +حاج مـهدی رسولـی @shahidanbabak_mostafa🕊
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
🕊🍀-")'
امام زمـانت را یارۍ کن'! و خـودت را بہ گونـہ‌اۍ آماده کن کہ یارۍ کنـنده امام زمانت باشۍ🌿✨ 🌷 @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹قسـمـت شـصـت و چـهـارم چند روز گذشت و منم درگیر درسام بودم که محدثه اومد خونمون و به هوای دردودل اومد پیشم تو اتاق. _چیشده آجی؟ بغض کرده بود. این حالتشو خوب میشناختم. یکی ناراحتش کرده بود و اونم نتونسته بود حرفی بزنه. _محدثه؟خوبی؟ اشکهاش آروم آروم سرازیر شدند. _چه خوبی خواهر من؟این زندگی نکبتی چیه که من دارم؟از اولشم میدونستم اشتباه کردم که ازدواج کردم. میدونستم بچه دار شدنمم اشتباهه اما مامان نذاشت بندازمش‌. _بندازی؟این چه حرفیه محدثه؟میدونی این کار گناهه؟ _گناه چیه بابا؟من خیلی تو زندگیم ثواب و کار خوب انجام دادم که گناه نکنم؟ _خیلی خب درست و اروم بگو چیشده که انقدر بهم ریختی؟ دستاشو گرفتم و محدثه هم گفت:آجی کارن عوض شده. دیگه اون مرد همیشگی نیست. چند مدتیه بهم بی توجه شده. اونم درست تو زمان بارداریم که باید خیلی بهم توجه بشه. زهرا کارن ازم دوری میکنه. شبا دیر میاد خونه و دور ازم میخوابه. صبحا هم بدون خبر میره. همش شرکته اما میدونم دروغ میگه ساعت کاریش تا عصره. خونه هم که میاد پای میز کارشه و منو آدم حساب نمیکنه. چند باری دیدم که باخودش حرف میزنه و هی میگه چه اشتباهی کردم!این زندگی مال من نیست! زهرا دارم دیوونه میشم. بخدا تو این شرایط بدترین کار بی توجهی شوهره. فکر میکردم بچه بیاد زندگی شیرین تر میشه اما تلخ تر شد. اشک هاش رو پاک کردم و سعی کردم آرومش کنم. _آبجی گلم اینهمه خودتو اذیت نکن تروخدا. اون بچه تو شکمت مادر میخواد. با این اذیت کردنا میخوای سالم به دنیا بیاد؟ _نیاد به درک میزارمش پرورشگاه راحت میشم. _محدثه زبونتو گاز بگیر. ببین اصلا میتونی اینکارو بکنی بعد انقدر راحت به زبون بیار. تو مادری مگه میتونی ناخوشی جگر گوشتو ببینی؟ کارن هم یک اشتباهی کرده حالا خودش متوجه میشه. همیشه احتمالای خوب بده. شاید کار داره و یک مشکلی تو کارش پیش اومده که انقدر پریشونه. مطمئن باش اون الان از تو داغون تره. همونطور که تو الان بهش احتیاج داری اون صدبرابر به تو و آرامشت احتیاج داره. برو پیشش،باهاش حرف بزن،ببین مشکلش چیه!؟ شاید اونموقع به تو هم توجه کرد. خیلی شیرین و با ارامش توقعاتو بهش بگو‌. بگو من تو این زمان دوست دارم بیشتر کنارم باشی،درکم کنی و بهم توجه کنی. بهش بگو نی نیمون دوست داره باباجونش کنارش باشه و به مامانش توجه کنه. باور کن جواب میده آجی. اشکاشو پاک کرد و نفس عمیقی کشید. _ممنون که مثل همیشه آرومم کردی زهراجان. باشه انجام میدم امیدوارم این اوضاع درست بشه. با خنده و خوش رویی بدرقه اش کردم. محدثه الان تو وضعیت بدی بود باید درک میشد. باید با کارن حرف بزنم. نباید بزارم خواهرمو اینطوری عذاب بده. فوری بهش زنگ زدم. ادامه دارد...