این ها دلیل های خلقت انسان تو این دنیاست ..
پس باید تلاش کرد و شکرگذاری خداوند رو کنیم و مورد آزمایشات مختلف قرار بگیریم تا به وجود خدا پی ببریم و اگر هم رنج این دنیا رو نکشی اون دنیا ارزشی نخواد داشت ..
پس هر کسی برای رضای خداوند زندگی کرد جایگاهش بهشت مث انسان های خوب و شهدا هر کسی هم غرق دنیا شد و راهی جز راه خدا رو پیش گرفت جایگاهش جایی هست که لیاقتش رو داره ..
انتخاب با خودتون !؟
بهشت یا جهنم !!
البته نیت نباید این باشه که ترس از جهنم باشه که خوب باشی نیت باید بندگی خداوند باشه 🌸
مث دانش آموزی برای ترس از معلم تکلیف رو انجام میده یه دانش آموز هم برای یادگیری و دریافت علم ✨
إن شاء الله که قدره خودتون رو بدونید و انسان خوب خدا باشید 🌸
ببخشید تایپ کردن یکم سخته چون باید واضح باشه برای خواننده اگه کمی کسری بود حلال کنید 💞
این اتفاق رخ میداد دیر یا زود چون انسان دنبال هوس های خودش هست و شیطان هم این وسط نقش زیادی داره . و اگه این دنیا نبود انسان مغرور میشد و به انکار خداوند روی میاورد . برای هدایت ۱۲۴ هزار پیامبر اومد دیگه و گرنه انسان خیلی لجبازتر از اینچیزاست . با این همه پیامبر هنوز خیلی ها بی دین هستن مث این خانم های بی حجاب دیگه دین ندارن 😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظلمی که با علی و اولاد شد هیجا نشد ..
امام علی فرمود من با ضربته ابن ملجم نمردم من روزی مردم که فاطمم رو پشت در با لگد به دیوار کوبیدن ..💔
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
ظلمی که با علی و اولاد شد هیجا نشد .. امام علی فرمود من با ضربته ابن ملجم نمردم من روزی مردم که فاطم
چون امروز دوشنبه هست مختص به امام حسن مجتبی علیه السلام هست این کلیپ رو فرستادم ..
چون امام حسن مجتبی ناظر دیدن سیلی خوردن مادرش بود و محکوم به سکوت که مبادا پدر بفهمه مادر سیلی خورده ..
روضه مادر روضه ای هست که زمان جنگ خیلی خونده میشد مخصوصا از زبان#شهید_ابراهیم_هادی
https://harfeto.timefriend.net/16655684367115
لینک ناشناسمونه🌾🍂#
جایی برای حرفاتون♥️):
استخاره برای وقت هایی هست که دیگه راهی نیست و موندی چیکار کنی به قرآن رجوع میکنی و همه ی تحقیق و مشورت ها رو گرفتی اونوقت استخاره انجام میدن ..
۱ . وجود خدا خب قرآن دیگه ۱۴۰۰ سال پیش نازل شده ولی تا امروز قدیمی نشده آیات قرآن رو بخونید متوجه میشید . وجود خدا اگه بخوای فقط میتونی حسش کنی نه اینکه هیچ حس نداشته باشی و منتظر باشی دیگران برات اثبات کنن دین اسلام دین تحقیقی هست
۲ . سلام ..
بسلامتی إن شاء الله که موفق باشید من که نصیحت نمیکنم هیچوقت چون در حدش نیستم ..
فقط حرفم اینه خوش برخورد باشید و التماس فرج امام زمان عج رو از مردم داشته باشید
دیر وقت هست دیگه إن شاء الله رمان و روزگار ابراهیم رو میزارم 🌸
🍎 #رمان_طعم_سیب
🌸 #قسمت_۲
تلوزیون رو روشن کردم.برفک تموم صفحه رو گرفته بود...منم از خدا خواسته برای این که بحثو عوض کنم گفتم:
-مامان جون تلویزیون خراب شده!!!
مادربزرگ با خونسردی گفت:
-چیزی نیست مادر.عمرش داره تموم میشه.هر وقتی که اینطوری میشه پسر مهناز خانم میاد اینجا و درستش میکنه.الانم زنگ میزنم بیاد تا ببینم چش شده باز!!!
دستمو مشت کردم محکم فشار دادم که ناخونام فرو رفت توی دستم.مادر بزرگ از جاش بلند شد تا زنگ بزنه به مهناز خانم.
سریع از جام بلند شدم و گفتم:
-آخ مادر جون!!!من باید میرفتم جایی اصلا حواسم نبود...
مادر بزرگ برگشت سمتم گفت:
-کجا مادر!!؟؟؟بمون مهمون میاد زشته!
چشمامو تنگ کردم و گفتم:
-زود برمیگردم مادرجون.دیرم شده!!
مادر بزرگ نفسی کشیدو گفت:
-باشه مادر برو! ولی...
-ولی چی مادر جون؟؟
-داری میری تو راه برو همین روبه رو دم خونه ی مهناز خانم به پسرش بگو بیاد که من دیگه زنگ نزم.
چشمامو محکم بستم و بازکردم گفتم:
-نه مادر جون واقعا دیرم شده!!!
-از دست تو دختر باشه برو خودم زنگ میزنم.
آماده شدم چادرمو سرم کردم و سریع از خونه رفتم بیرون.
از در که رفتم بیرون یه نگاهی به در خونه ی علی انداختم و سریع راهمو کج کردم و رفتم.
سر خیابون مادر بزرگ یه پارک نسبتا بزرگ بود حدودای ده دقیقه تا یک ربع تا اونجا راه بود.
پیاده رفتم تا رسیدم.
داخل پارک شدم.راه اندکی رو قدم زدم تا رسیدم به یه نیمکت و همونجا نشستم.
با خودم فکر کردم که شاید اگر می موندم و علی می اومد بهتر بود!!
ولی بعد باخودم گفتم که نه بهتر شد که اومدم بیرون وگرنه از خجالت آب میشدم.شایدم دست و پامو گم میکردم.
از مادربزرگم که بعید نیست هر حرفیو بزنه و اون بنده خدا رو هم به خجالت بندازه!!دیگه میشد قوز بالا قوز!!!
حالا هم که اومدم بیرون و نمیدونم علی کی میره خونه ی مادربزرگ و کی برمیگرده!
تصمیم گرفتم نیم ساعتی توی پارک بشینم...
توی همین فکر بودم که یک دفعه متوجه ترمز یه موتور جلوی پام شدم.قلبم ریخت.خودمو سریع جمع و جور کردم.
موتور دو ترک بود.ترک پشت موتور با یه لحن نکبت باری گفت:
-به به خانم خوشگله!اینجا چی کار میکنی.
قلبم شروع کرد به تپش!از جام بلند شدم سریع راهم رو کج کردم و رفتم سمت دیگه ای ولی متوجه شدم دارن میان دنبالم!!
اومدن طرفم و یکیشون گفت:
-منتظر کی بودی؟!حالا کجا با این عجله؟!برسونمت!
حرصم گرفته بود و از طرفی پاهام از ترس توان خودشو از دست داده بود!!! یه لحظه دورو بر پارک رو نگاه کردم و زدم توی سر خودم.هیچکس توی پارک نبود!
انگار به بن بست خوردم.هیچ راه فراری نداشتم.همینطور که ایستاده بودم و دنبال راه فرار میگشتم...
یکی از اون پسرای ولگرد چادرمو از سرم کشید...
دیگه هیچ چیزی نفهمیدم.
پام پیچ خوردو افتادم روی زمین شروع کردم به جیغ کشیدن و بلند بلند گریه کردن...
گوشیم پخش زمین شد...
غیر از صدای خنده ی اونا چیزی نمی شنیدم...
#ادامہ_دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند روزگار ابراهیم ..
#شهیدمصطفیصدرزاده
قسمت دوم ✨
- صبحم بھ طلوعِ
- دوستت دارم توست˘˘!
- ˼#ایهاالعزیزقلبم♥️˹
ــــ ـ بِھنٰامَت یا ارحم الراحمین🌸
۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
زیارت عاشورا🌸
به نیابت از شهید احمد کاظمی💞
#حدیث
خودتان را به خوش اخلاقی
تمرین و ریاضت دهید
زیرا که بندهی مسلمان با
خوش اخلاقیِ خود، به درجه
روزهگیرِ شب زندهدار میرسد.
-امامعلیعلیهالسلام-