eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌼🌸🌼🍃 ✍همرزم شهید : 🔷یک روز در چادر نشسته بودیم بعد از نماز #قرآن می خواندم و داشتم #سوره_واقعه میخواندم #حسن داشت ظرف می شست کمی صدام بلند بود که یک آیه رو اشتباه خواندم و حسن صدایش را بلند کرد گفت : این آیه درستش اینه و شروع به خواندن کرد... همیشه قرآن میخواند و به زبان #عربی هم مسلط بود .👌 ــــ♡♦️♡♦️♡♦️♡ــــ ⇩ســــردارشهیــــــد⇩ #شهیدحسن_سلطانی🌹🍃 💔سالــــــروزشــھــــادتــــــ🌷 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
👇 🌼 پنجم تیر ۱۳۴۶، در روستای کلیشم از توابع شهر رودبار به دنیا آمد. پدرش نصرت، رنگ‌فروش بود و مادرش صفورا نام داشت. دانش‌آموز چهارم متوسطه در رشته ریاضی بود. از سوی در جبهه حضور یافت. سوم دی ۱۳۶۵، با سمت در ام‌الرصاص عراق بر اثر اصابت گلوله به گردن، شد. مزا او در گلزار شهدای شهر واقع است.🍃🌸 💔🍃 ✨ســــالروز شهادتــــــــ🌹 🍃🌸↬ @shahidane1 ↖️
🕊✨🕊✨🕊 💠#ڪلام_شهید : اگر یڪ روز فڪر #شهـادت از ذهنت دور شد و آن را فراموش ڪردی ... حتما فردای آن روز را #روزه بگیر ...💚 #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷🍃 #اللهــــم‌ارزقنــــاشهــــادتـــــ💔🕊 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌺⚡️🌺⚡️🌺⚡️🌺 👆👆چه ساده مرگ⚰ را به بازی می گرفتند...!!!؟ اینان خسته از دنیا نبودند❤️ بلکه دلباخته دنیا نیز نبودند❤️ #شادے_روحشان_صلواتــــــــ🌼  ✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ✨ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــــان_مــدافــــع_عشــــق💞 #قسمتــ_ســــےم ۳۰ 🔻 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌼 پد
❤️ و یکم ۳۱ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پدر ریحانه هم از طرف اداره اش جا رزرو می کند تا همگی با خانواده علی اکبر به مشهد بروند. ریحانه بسیار خوشحال می شود.😍😁 روی صندلی خشک و سرد راه آهن🚉 جا به جا می شوم و غرولند می کنم😖. مادرم گوشه چشمی👁 برایم نازک می کند و میگوید: چته؟ از وقتی نشستی هی غر می زنی❗️ پدرم که درحال بازی با گوشی داغون و قدیمی اش📱 است با خنده می گوید: خُب غرغر از دوری شوهره دیگه خانوم.😁 خجالت زده نگاهم را از هر دویشان می دزدم😑 و به ورودی ایستگاه نگاه می کنم. دلشوره به جانم افتاده “نکند نرسند و ما تنها برویم!” از استرس گوشه ی روسری صورتی رنگم را به دور انگشتم می پیچم و باز می کنم. شوق عجیبی دارم😍، از این که اولین سفرمان است. طاقت نمی آورم از جایم بلند می شوم که مادرم سریع می پرسد: کجا❓ – میرم آب بخورم. – وا آب که داریم. توی کیف منه❗️ – می دونم. گرم شده. شما می خورین بیارم❓ – نه مادر🙏 پدرم زیر لب😌 می گوید: واسه من یه لیوان بیار دخترم. آهسته “چشم” می گویم و به سمت آبسردکن می روم اما نگاهم👀 می چرخد. در فکر این که هر لحظه ممکن است برسید، به آب سردکن می رسم. یک لیوان یکبارمصرف را پر از آب خنک می کنم و برمی گردم. حواسم نیست و سرم به اطراف می گردد که یک دفعه به چیزی می خورم و لیوان ازدستم می افتد.😱 – هوی خانوم، حواست کجاست⁉️ روبه رو را نگاه می کنم😐. مردی قد بلند و چهارشانه با پیراهن جذب که لیوان آب دستم، تماماً خیسش کرده بود. بلیط هایی که در دست چپ داشت هم خیس شده بودند. گوشه چادرم را روی صورتم می کشم. خم می شوم و همان طور که لیوان را از روی زمین برمی دارم می گویم: شرمنده. ندیدمتون.😔 ابروهای پهن و پیوسته اش را درهم می کشد😖 و در حالی که گوشه پیراهنش را تکان می دهد تاخشک شود، جواب می دهد: همینه دیگه، گند می زنید، بعد می گید ببخشید.😡 در دلم می گویم: “خب چیزی نیست که… خشک میشه.”😏 اما فقط می گویم: باز هم ببخشید.😰 نگاهم به خانوم کناری اش می افتد که آرایش روی صورتش ماسیده و موهای زرد رنگش💅 حس بدی را منتقل می کند. خب پس همینه. دلش از جای دیگر پر است.⚡️ سرم را پایین می اندازم که از کنارش رد شوم که دوباره می گوید: چادری هستین دیگه. جز این انتظاری نیست. یه ببخشید و سرتونو می ندازید پایین و هِری❗️ عصبی می شوم اما خونسرد فقط برای بار آخر نگاهش می کنم و می گویم: در حد خودتون صحبت نکنید آقا.😐 صورتش را جمع می کند و زیر لب آرام می گوید: برو بابا دهاتی❕ از پشت، همان لحظه دستی روی شانه اش می نشیند. برمی گردد و با چرخشش فضای پشتش را می بینم. تو! با لبخند و نگاهی آرام، تن صدایت را به حداقل می رسانی. – یه چند لحظه. مرد شانه اش را کنار می کشد و با لحن بدی می گوید: چند لحظه چی؟ حتماً صاحبشی⁉️ – مگه اسباب بازیه؟ نه آقای عزیز بذارید تو ادبیات کمکتون کنم. خانومم هستن.☺️ – برو آقا. برو به حد کافی اسباب بازیِ گونی پیچت، گند زد به اعصابم. ببین بلیط ها رو چی کار کرد. نگرانی به جانم می افتد که الآن دعوا می شود.😞 اما تو سرد و تلخ نگاهت را به چهره مرد می دوزی. دست راستت را بالا می آوری سمت دگمه آخر پیراهن مرد، نزدیک گردنش و در یک چشم👁 بهم زدن انگشتت را در فضای خالی بین دو دگمه می بری و با فشار انگشتت دو دگمه اول را می کَنی. مرد شوکه نگاهت😳 می کند. با حفظ خونسردی ات سمت من می آیی و با لبخند😏 معناداری می گویی: خواستم بگم این دو تا دگمه رو ما دهاتیا می بندیم. بهش می گن یقه آخوندی👌. این جوری خوش تیپ تری. این کمترین جواب بود برای اون کلمه ی گونی پیچت. یاعلی❗️ بازوی مرا می گیری و به دنبال خودت می کشی. مرد عصبی داد می زند: وایسا ببینم!😡 سمت مان می آید. با ترس آستینت را می کشم. – علی الآن می کشتت.😮 اخم می کنی و بلند جوابش را می دهی: بهتره نیای و گرنه باید خودت جوابشون رو بدی. به حراست اشاره می کنی. مرد می ایستد و با حرص داد می زند: آره اونا هم از خودتونن.❗️ می خندی😁 و می گویی: آره. همه دهاتی هستیم. پشتت را به او می کنی و دست مرا محکم می گیری. با تعجب نگاهت می کنم😳. زیر چشمی😶 نگاهم می کنی. – اولاً سلام. دوماً چیه داری قورتم می دی با چشات⁉️ – نترسیدی؟ از این که… – از این که بزنه ترشیم کنه؟ – ترشی؟ – آره دیگه. مگه منظورت له نیست؟ می خندم.😃 – آره. ترشی. – نه. اینا فقط ادا و صدا دارن.  – کارت زشت نبود؟ این که دگمه شو پاره کردی.  – زشت بود. اما اگر خودمو کنترل نکرده بودم…😖 لا اله الا الله… می زدم. فقط به خاطر یه کلمه اش. در دلم قند آب شد. چقدر روی من حساسی❗️ با ذوق نگاهت😃 می کنم. می فهمی و بحث را عوض می کنی. ـ ـ ✨🍃✨ 🍃🌸↬ @shahidane1
🍃 …•°°*🌺 *°°•…🍃 #هــم‌قــــدِ اسلحه..؛😍🔫 #مأنــــوس با اسلحه..؛👌 راستےتعریف تو از #امنیتــــ چیست..⁉️ #یــــمن💔 #ڪــودڪــان😭 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌀راز عجیب شهید که یک عمر همه مسخره اش کردند و محلش نذاشتند😭😭 🌹 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
#فرازےازوصیتنـــــامہ 🌀راز عجیب شهید #ناشنوایی که یک عمر همه مسخره اش کردند و محلش نذاشتند😭😭 #شهی
🔻🔻🔻 ♨️ 🔸اومد کنارم نشست و گفت: حاج آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟ گفتم: بفرمایید... 🔹عکس یه جوون بهم نشون داد و گفت: اسمش بود. 🔸زمان جنگ توی محله‌ی ما مکانیکی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلی‌ها مسخره‌اش می‌کردند. یه روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ” ”. 🔸عبدالمطلب سر قبرش نشست و بعد با زبون کر و لالی خودش با ما حرف میزد ، ما هم میگفتیم چی میگی بابا؟؟ محلش نذاشتیم. 🔻هرچی سرو صدا کرد هیچکس محلش نذاشت.😔 وقتی دید ما نمیفهمیم کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ” ”. 🔻ما تا این کارش رو دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردن! 🔸عبدالمطلب هم وقتی دید مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم، بنده خدا هیچی نگفت! فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌اش رو پاک کرد. بعد سرش رو انداخت پائین و آروم از کنارمون پاشد و رفت… 🔹فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردند!🕊 جالب اینجا بود که دقیقا همونجایی دفن شد که با دست قبر خودش رو کشیده بود و ما مسخرش کردیم!!! 😭😭🌾 📄وصیت نامه اش خیلی سوزناک بود نوشته بود : 😭😭 ” بسم الله الرحمن الرحیم ” ➖یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدند ➖یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم و مسخره‌ام کردند… ➖یک عمر هر چی جدی گفتم شوخی گرفتند، ➖یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم❗️❗️ 💠حالا که من رفتم بدونید، هر روز با آقام امام زمان(عجل الله تعالی فرج الشریف) حرف می‌زدم … آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی.🌹🍃 جای قبرم رو هم بهم نشون داد… اینرا هم گفتم اما باور نکردید ... راوی 👈 حجت الاسلام انجوی نژاد 🌹 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
❣⚡️❣⚡️❣ #تنهاآرزوےشهید↯↯↯ 💛تنها آرزویم شرکت در جبهه حق علیه باطل و #شهادت_در_راه_خدا و پیروزی اسلام به کفر جهانی است.💛 #شهیدرضاغلامشــاهزاده🌹🍃 👈سالروزشهــــــــادتــــــ💔 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
﷽ ━━━━━💠🌸💠━━━━━ ♦️دوازده ساله بود که اردوی راهیان نور رفت⚡️ عکسی از #ابراهیم‌_همت با یک عروسک برایم آورد.😊 آن عکس تلنگری شده بود که به شهدا علاقه پیدا کنم محسن گفت این عکس رو بذار جلوی چشمت و نگاش کن💔 . از شهدا الگو بگیر واسه زندگی.👌 راوے:خـــواهرشهید #محسن_حججے🌹🍃 #شهید_ابراهیم‌_همت🌹🍃 #رفاقت‌ـــ‌با‌ـــ‌شهدا هر دو #بےســــر 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#شــــھــداےمــداح👆 #شمــــــــاره(7⃣) 💠|⇦به یاد عاشقان دلسوخته حضرت #اباعبدالله_الحسین_ع💔 " #شه
شهــــداےمــــــداح👆 شمــــــــاره(8⃣) 🌷✨🌷 #دلسوختــــه_بقیــــــع↯♥↯ 💠مداح اهل بیت {ع} #فرزندحضرت_زهرا_س " #شهیدسیــدمجتبــےعلمدار💔  ـ°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️ #وصیتنــــــامه_زیبــــاےشهید👇 حتــــمابخوانیــــــد👇