💔⚡️💔
👈《شهیدی که لبخندزنان به ديدار مولايش شتافت》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹هنگام #شهادت لبخند بسيار زيبايی بر چهره داشت. قبل از شهادت به همرزمانش گفته بود: از پنج نفری كه با هم هستيم يكیمان خمس اين راه میشويم ولی آن كسی كه به شهادت میرسد وقتی سرش در دامان امام حسين(ع) قرار گرفت لبخند بزند.🌸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شهیدمصطفی_عارفــــی❤️🍃
📚نشربمناسبت⇦《سالروزولادت》
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
#رهبــــر_انقــلاب.....⇩
"شهید منصور ستّارى" حقیقتاً یک #نخبه بود؛ هم از لحاظ فکرى، ذهنى، علمى و عملیّاتى، هم از لحاظ انگیزه و ایمان و حضور در عرصههاى دشوار. خداوند انشاءالله شهید ستّارى عزیزمان را با اولیائش محشور کند.🌹
#شهیــدمنصــورستــارے🍃🌸
🌹《ســــالــــروز شهــــادت》🌹
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
____🍃🌸🍃____
👈 #تو_رو_خدا_گوش_کنید
🔸رفقا ، اگر چشمانمون و ببندیم و به تصویر بهروز و کیفیت فیلم نگاه نکنیم و این سخنرانی رو گوش کنیم قشنگ حس میکنیم همین امروز این حرف ها گفته شد ...
🔹چقدر اینروزها جات خالیه آقا بهروز !!! دل همه ی بچه حزب اللهی ها پره !!!😔
🔸۱ دی ماه ۱۳۳۵ تو خرمشهر بدنیا اومد... اسمش بهروز بود #بهروز_مرادی.
فرماندهی گروهی از مدافعان خرمشهر در مقاومت ۴۵ روزه را برعهده داشت.
▫️دشمن آمده است که بماند. این را روی دیوارهای شهر خرمشهر نوشته بودن : «ما آمدهایم بمانیم» بعد از آزادی بهروز نوشت « آمدیم نبودید »!! ✌️
♦️ بهروز در سال ۶۷ در منطقه شلمچه بشهادت رسید و به برادر شهیدش پیوست.🌷🕊
#شهید_بهروز_مرادی🌹🍃
#روحش_شاد
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃ــــــ🍃🌹🍃ــــــ🍃
👈صدام حسین برای تحقیر خلبانان ارتش ایران در تلویزیون عراق گفت:
به هر #جوجه_کلاغ_ایرانی که بتواند به ۵۰ مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود حقوق 💵یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد تنها ۱۵۰ دقیقه پس از مصاحبه صدام #شهیدعلیرضا_یاسینی به همراه #شهید_عباس_دوران و #سرهنگ_کیومرث_حیدریان نیروگاه بصره را بمباران کردند ...!👌
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شهیدعلیــرضــایــاسینــــی🌹🍃
#ســــالــروزشهــادتــــ💔🍃ــــــ
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
┄✿❀🌹❀✿┄
💢 #کلام_شهید
👈 بدانید
▫️امروز هم پیام شهیدان اگر به گوش ما برسد
از ما خوف را و حزن را برطرف خواهد کرد
▫️آنهایی که دچار خوفند، آنهایی که دچار حزنند
این پیام را نمی گیرند، نمیشنوند
▫️وَالّا اگر صدای شهیدان را بشنویم
خوف و حزن ما هم محو خواهد شد
💠 به برکت صدای شهیدان
این حزن و خوفِ ما را از بین خواهد برد
و بهجت و شجاعت و اِقدام را برای ما به ارمغان خواهد آورد.🌺🌿
〰〰〰〰〰〰〰〰
⬅️ #شهیدِ_دفاع_مقدس
⬅️ #شهیدِ_مدافع_حرم
🔻#شهید_حمید_کیهانی🌹🍃
🔻#شهید_سید_مصطفی_صادقی🌹🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
رمــــــان_مدافــــع_عشق💞 #قسمتــــ_چهل و دوم ۴۲ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🖇حسین آقا
رمــــــان_مدافــــع_عشق💞
#قسمتــــ_چهل و سوم ۴۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎بی اختیار نیم خیز می شوم به سمتت و به صورتت فوت می کنم. چند تار مو روی پیشانی ات تکان می خورد. می خندی و تو هم به سمت صورتم فوت می کنی. نفست را دوست دارم.💖
خنده ات ناگهان محو می شود و غم به چهره ات می نشیند.😔
– ریحانه… حلال کن منو❗️
جا می خورم. عقب می روم و می پرسم: چی شد یهو⁉️
همان طورکه با انگشتانت بازی می کنی، جواب می دهی: تو دلت پره. حقم داری. ولی تا وقتی که این تو… (دستت را روی سینه ات می گذاری. درست روی قلبت)❤️ این تو سنگینه… منم پام بسته است. اگر تو دلت رو خالی کنی، شک ندارم اول تو ثواب #شهادت رو می بری. از بس که اذیت شدی.😔
تبسم تلخی می کنم و دستم را روی زانوات می گذارم.
– من خیلی وقته توی دلمو خالی کردم. خیلی وقته.
نفست را با صدا بیرون می دهی. از لبه پنجره بلند می شوی و چند قدم به جلو و عقب برمی داری. آخر سر به سمت من رو می کنی و نزدیکم می شوی. با تعجب😳 نگاهت می کنم. دستت را بالا می آوری و با سر انگشتانت موهای روی پیشانی ام را کمی کنار می زنی. خجالت می کشم و به پاهایت نگاه می کنم. لحن آرام صدایت دلم را می لرزاند.
– چرا خجالت می کشی❗️
چیزی نمی گویم. منی که تا چند وقت پیش به دنبال این بودم که ببوسمت حالا…
خم می شوی سمت صورتم و به چشم هایم زل می زنی. با دو دستت دو طرف صورتم را می گیری و لب هایت را روی پیشانی ام می گذاری. آهسته و عمیق. شوکه، چند لحظه بی حرکت می ایستم و بعد دست هایم را روی دستانت می گذارم. صورتت را که عقب می بری دلم را می کشی. روی محاسنت از اشک😢 برق می زند. با حالتی خاص التماس می کنی: حلال کن منو❗️
***
▫️همان طور که لقمه ام را گاز می زنم و لی لی کنان سمت خانه تان می آیم، پدرت را از انتهای کوچه می بینم که با قدم های آرام👣 می آید. در فکر فرو رفته. حتماً با خودش درگیر شده. جمله آخر من درگیرش کرده. چند قدم دیگر لی لی می کنم که صدایت را از پشت سرم می شنوم: آفرین! خانوم کوچولوی پنج ساله. خوب لی لی می کنیا❗️
برمی گردم و ازخجالت فقط لبخند می زنم.😅
– یه وقت نگی یکی می بینتتا وسط کوچه❗️
و اخمی ساختگی می کنی.😞 البته می دانم جداً دوست نداری رفتار سبک از من ببینی. از بس که غیرت داری. ولی خب در کوچه بلند و باریک شما که پرنده هم پر نمی زند چه کسی ممکن است مرا ببیند❓ با این حال چیزی جز یک ببخشید کوتاه نمی گویم.
از موتور 🏍 پیاده می شوی تا چند قدم باقی مانده را کنار من قدم بزنی. نگاهت به پدرت که می افتد می ایستی و آرام زمزمه می کنی: چقدر بابا زود داره میاد خونه❗️
متعجب بهم نگاه می کنیم.😳 دوباره راه میفتیم. به جلوی در که می رسیم منتظر می مانیم تا پدرت هم برسد. نگاهش جدی ولی غمگین است.🙁 مشخص است با دیدن ما به زور لبخند می زند و سلام می کند.
– چرا نمی رید تو❓
هر دو با هم سلام می کنیم و من در جواب سؤال پدرت پیش دستی می کنم و می گویم: گفتیم اول بزرگتر بره داخل ما هم پشت سر شما.
چیزی نمی گوید و کلید را در قفل می اندازد و در را باز می کند. فاطمه روی تخت حیاط لم داده و چیپس با ماست می خورد.💫
حسین آقا بدون توجه به دخترش فقط سلامی می کند و داخل می رود.
می خندم و می گویم: سلام بچه! چرا کلاس نرفتی⁉️
– اولاً سلام. دوماً بچه خودتی. سوماً مریضم. حالم خوب نبود، نرفتم.🤒
تو می خندی و همان طور که موتورت را گوشه ای از حیاط می گذاری می گویی: آره. مشخصه داری می میری.😏
و اشاره می کنی به چیپس و ماست. فاطمه اخم می کند و جواب می دهد: خب چیه مگه؟ حسودیت میشه که من این قدر خوب مریض میشم🙄
تو باز می خندی ولی جواب نمی دهی. کفش هایت را در می آوری و داخل می روی. من هم روی تخت کنار فاطمه می نشینم و دستم را تا آرنج در پاکت چیپس فرو می برم که صدایش درمی آید: اوووییی …چی کار می کنی⁉️
– خسیس نباش دیگه.
و یک مشت از محتویات پاکت را داخل دهانم می چپانم.😬
– الهی نمیری ریحانه! نیم ساعته دارم می خورم. اندازه اینی که الآن کردی توی دهنت نخوردم.
کاسه ماست را برمی دارم و کمی سر می کشم. پشت بندش سرم را تکان می دهم و می گویم: به به! این جوری باید بخوری. یاد بگیر.👏
پشت چشمی برایم نازک می کند😕. پاکت را از جلوی دستم دور می کند. می خندم و بند کتونی ام را باز می کنم که تو به حیاط می آیی و با چهره ای جدی صدایم می کنی.
– ریحانه!… بیا تو بابا کارمون داره.
ادامه دارد…💖💫💖
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
💠💫💠💫💠💫
👈جـــاے #شهید_همت خالے
▫️ڪه مےگفت️ :
ما پــاسدار و بسیجے
خشڪ و خالے نمےخواهیم؛
▫️پپــاسدار و بسیجے باید مڪتبے
ایدئولژے و عقــیدتے باشد..👌
#شهید_محمد_ابراهیم_همت🌹🍃
#شهــــــدا
#گـــاهےنگـــاهے💔
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖