شـھیـــــــدانــــــہ
🚨 #خبر_فوری 🔴 پیکر #شهید_مجید_قربانخانی به وطن بازمیگردد ☑️ از جاماندگان معرکهی خانطومان.. خوش
🍃🌷🍃
🔴 پیکر مطهر
#شهید_مدافع_حرم_مجید_قربانخانی پس از ۳ سال کشف و شناسایی شد.
▫️جوان علیاکبری که هم زمان با سالـروز ولادت حضرت علیاکبر این بار خود را به دامان خانوادهاش رسانده و چه عیدی مبارکیست برای مردم شهر...
▫️چه روزها و شـبهایی که مـادر چشم انتظار دردانهاش، مجید دلبند و نازنینش نشست و چه دردهایی را که با جان و دل خرید اما صبوری کرد ...
▫️روزهایی که دلتنگیهایش را با شهدای بهشت زهرا و سنگ مزاری خالی در میان گذاشت و در دل مخفی کرد آنچه را که آتش برجگر سوختهاش میگذاشت..
▫️بهانه ها و دلتنگیهایت را فقط مادر میداند و بس...
🌷 مراسم وداع برابر هماهنگی به عمل آمده با خانواده محترم شهید، پنجشنبه (۵ اردیبهشت) ساعت ۱۵ در معراج شهدا انجام خواهد گرفت.
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#نابغـــــه_کوچـــــک
🔷 در سوریه هر وسیلهای خراب میشد، مصطفی درست میکرد تا جایی که اسم نابغه کوچک روی او گذاشته بودند.
🔹او به دوستانش گفته بود دعا کنید تا محرم تمام نشده، من هم شهید شوم و پیش شهید باقری بروم که روز آخر محرم، او هم شهید شد.
راوی 👈 همرزم شهید
🔘➼┅═🌹═┅┅───┄
#ڪلام_شهیـــــد
💠علاقه خاصی به حضرت آقا (امام خامنهای) داشتند و هر وقت ایشان سخنرانی داشتند، آن را بارها از هر شبکهای که پخش میشد نگاه میکرد و میگفت: “میخواهم تمام کلمات حضرت آقا ملکه ذهنم شود.”
🔸تیپ فاطمیون🔸
▫️ مدافـــع حــــرم ▫️
#شهیــد_سیدمصطفی_موسوی🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#ڪلام_شهیـــــد
🍀حسین خودش را عاشق و سرباز آقا و کشورش میدانست. چند وقت قبل از رفتنش که طی یک مصاحبه از او خواسته بودند از انگیزههای رفتنش بگوید، گفته بود سرباز ولایت است و به فرمان او حاضر است در هر جای دنیا وارد عمل شود.
🍃 وقتی که فتنه ۸۸ صورت گرفت و حضرت آقا یک بار سخنرانی خاصی داشتند و گویا طی آن سخنرانی گریه هم کردند، حسین بغض کرده بود و اگر غرورش اجازه میداد میزد زیر گریه..
راوی 👈 برادر شهید
▫️ مدافـــع حــــرم ▫️
#شهیــد_حسیـــــن_همتـــــی🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوسیودو 👈این داستان⇦《 و قسم به عصر 》 ـــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوسیوسه
👈این داستان⇦《ابراهیم》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎سعید توی روز ثبت نام با چند نفرشون آشنا شده بود ... گرم و گیرا با هم سلام و احوال پرسی کردن ... نه فقط با سعید... هر کدوم که به هم میرسیدن ...
🔹گروه دخترها و پسرها با هم قاطی شدن ... چنان با هم احوال پرسی میکردن ... و دست میدادن و ...
🔸مثل ماست وا رفته بودم ... حالا دیگه سعید هم جلوی من راحتتر از قبل بود ... اونم خیلی راحت با دخترها دست میداد ... گیج و مبهوت ... و با درد به سعید نگاه میکردم ... یکیشون اومد سمتم ... دستش رو بلند کرد ...
سلام ... من یلدام ...
🔻با گیجی تمام، نگاهم برگشت ... سرم رو انداختم پایین ... و با لبخند فوق تلخی ...
خوش وقتم ... و رفتم سمت دیگه میدون ... دستش روی هوا خشک شد...
💢نشستم لبه جدول و سرم رو گرفتم توی دستم ... گیج بودم و هنوز باور نمیکردم ... خدا، من رو اینجا فرستاده باشه ... بقیه منتظر رسیدن اتوبوس و مسئول گروه ... من، کیش و مات ... بین زمین و آسمون ...
🍃✨خدایا ... واقعا استخاره کردنم درست بود؟ ... یا ...
💢عقلم از کار افتاده بود ... شیطان از روی اعصابم پیاده نمیشد ... و آشفتهتر از همیشه ... عقلم هیچ دلیلی برای بودنم توی اون جمع پیدا نمیکرد ...
🔹اگر اون خواب صادقانه بود؟ ... اگر خواست خدا این بود؟ ... بودن من چه دلیل و حکمتی میتونست داشته باشه؟ ...🤔
🔸به حدی با جمع احساس غریبی میکردم ... که انگار مسافری از فضا بودم ... و اگر اون خواب و نشانهها حقیقی نبود؟ ...
▫️سرم رو وسط دستهام مخفی کرده بودم ... غرق فکر ... که اتوبوس رسید ... مسئول گروه پیاده شد و بعد از احوال پرسی ... شروع به خوندن اسامی و سرشماری کرد ... افراد یکی یکی سوار میشدن ... و من هنوز همون طور نشسته ... وسط برزخ گیر کرده بودم ...
فکر کن رفتی خارج ... یا یه مسلمونی وسط L.A ...😳
💠سرم رو آوردم بالا و به سعید نگاه کردم ... اگه نمیخوای بیای ... کوله رو بده من برم ... من میخوام باهاشون برم ...
💢دست انداختم و کوله رو از روی دوشم برداشتم ... درست یا غلط ... رفتن انتخاب من نبود ... کوله رو دادم دستش ... و صدای اون حس ... توی وجودم پیچید ...
🍃✨اعتمادت به خدا همین قدر بود؟ ... به خدایی که ابراهیم رو وسط آتش نگه داشت ...😳😔
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه اعلام خبر شناسایی پيكر مطهر شهيد مجيد قربانخانی به مادر بزرگوارشان..
مادر نازنینم چشمـت روشـــــن....
مبارک باشد بازگشت دردانهات...
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#جنگ_تنبهتن_با_تکفیریها
💢صادق قبل از شهادت غریب به ۴۰ تکفیری را در جنگ تنبهتن به هلاکت رسانده بود.
🔺شهامت شهید شکیب در منطقه عملیاتی آنقدر بالا بود که تا نزدیکی چند قدمی تانکهای دشمن پیش میرفت و با تاکتیکها و شجاعت خاص خودش، آنها را منهدم میکرد.
🔻صادق در ماموریت خود در سوریه آنقدر ورزیده و شجاع بود که بسیاری از نیروهای خود را نجات داد و به عنوان یک فرمانده لایق ماموریتها را اجرا میکرد.
راوی 👈 همرزم شهید
▫️ مدافـــع حــــرم ▫️
#شهیــد_صـــــادق_شکیـــــب🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#ڪلام_شهیـــــد
💢 از توصیه های زبانی حاج آقا به ما این بود که پیرو ولایت فقیه باشیم، سعی کنیم اعمالمان طوری باشد که دل امام زمان (عج) شاد بشود و سعی کنیم با اعمالمان به امام عصر (عج) خدمت کنیم.
🔻در مورد رعایت حجاب خیلی به ما توصیه میکردند و میگفتند که مراقب باشیم دچار غفلت از نفس خودمان نشویم زیرا شیطان از غفلت ما استفاده میکند و مسیر ما را دچار انحراف خواهد کرد.
راوی 👈 همسر شهید
▫️ مدافـــع حــــرم ▫️
#شهیــد_روزبـــــه_هلیسایـــــی🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_پنجاهوسوم
《 حمله چند جانبه 》
🖇ماجرا بدجور بالا گرفته بود … همه چیز به بدترین شکل ممکن … دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه …
🔹دانشجوها، سرزنشم میکردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم … اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن … و هر چه قدر توضیح میدادم فایدهای نداشت … نمیدونم نمیفهمیدن یا نمیخواستن متوجه بشن … 😔
🏢دانشگاه و بیمارستان … هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازیها و تفکرات احمقانه نیست … و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم …
🔸هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه میکردم …فایدهای نداشت … چند هفته توی این شرایط گیر افتادم …شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیهاش حس زندگی وسط جهنم رو داشت …
🔻وقتی برمیگشتم خونه … تازه جنگ دیگهای شروع میشد… مثل مردهها روی تخت میافتادم … حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم …
🔻تمام فشارها و درگیریها با من وارد خونه میشد … و بدتر از همه شیطان …کوچکترین لحظهای رهام نمیکرد … در دو جبهه میجنگیدم …
🔹درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر میکرد …نبرد بر سر ایمانم و حفظ اون … سختتر و وحشتناک بود… یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سالها رو ازم میگرفت … دنیا هم با تمام جلوهاش … جلوی چشمم بالا و پایین میرفت … میسوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع میکردم …
💠حدود ساعت ۹ … باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم …
🍀پشت در ایستادم … چند لحظه چشمهام رو بستم … بسم الله الرحمن الرحیم … خدایا به فضل و امید تو …
🔻در رو باز کردم و رفتم تو … گوش تا گوش … کل سالن کنفرانس پر از آدم بود … جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط …
💠رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت …
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
Taheri babolharam.mp3
2.46M
💕💕💕
🕊💕سرود زیبا ویژۀ میلادِ گل سرسبد عالم حضرت بقیه الله العظم مهدی موعود روحی له الفدا
🕊💚🕊
⇦ به نفس ...↯↯
حاج محمدرضا #طاهری
کربلایی حسین #طاهری💕
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
💕💕💕 🕊💕سرود زیبا ویژۀ میلادِ گل سرسبد عالم حضرت بقیه الله العظم مهدی موعود روحی له الفدا 🕊💚🕊 ⇦ به نف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 وَ لاٰ تَرْكَنُوا إِلَى اَلَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ اَلنّٰارُ وَ مٰا لَكُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ أَوْلِيٰاءَ ثُمَّ لاٰ تُنْصَرُونَ
🍃 و به کسانى که ستم کردهاند متمایل مشوید که آتش [دوزخ] به شما مىرسد، و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود، و سرانجام یارى نخواهید شد.
#سوره_هود_آیه_۱۱۳
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#برگے_از_خاطراٺ
🔴《 نیمه شعبان 》
🍃عصر روز نیمه شعبان ابراهیم وارد مقر شد، همان روز بچهها دور هم جمع شدیم؛ از هر موضوعی صحبت به میان آمد تا این که یکی از ابراهیم پرسید:
بهترین فرماندهان در جبهه را چه کسانی میدانی و چرا؟!
🍃ابراهیم کمی فکر کرد و گفت: تو بچههای سپاه هیچکس را مثل محمد بروجردی نمیدانم محمد کاری کرد که تقریبا هیچ کس فکرش را نمیکرد، در کردستان با وجود آن همه مشکلات توانست گروههای پیشمرگ کرد مسلمان را راهاندازی کند و از این طریق کردستان را آرام کند.
🍃در فرماندهان ارتش هم هیچکس مثل سرگرد علی صیاد شیرازی نیست، ایشان از بچههای داوطلب سادهتر است، آقای صیاد قبل از نظامی بودن یک جوان حزباللهی و مؤمن است.
🍃از نیروهای هوانیروز، هرچه بگردی بهتر از سروان شیرودی پیدا نمیکنی، شیرودی در سرپل ذهاب با هلیکوپتر خودش جلوی چندین پاتک عراق را گرفت. با این که فرمانده پایگاه هوایی شده آنقدر ساده زندگی میکند که تعجب میکنید! ...
🍃همان روز صحبت به اینجا رسید که آرزوی خودمان را بگوئیم.؛ هرکسی چیزی گفت، همه منتظر آرزوی ابراهیم بودند. ابراهیم مکثی کرد و گفت: آرزوی من شهادت هست ولی حالا نه! من دوست دارم در نبرد با اسرائیل شهید شوم!
راوی 👈 جمعی از دوستان
❣هـــــادی دلهـــــا❣
#شهیــد_ابراهیـــــم_هـــــادی🌷
《ســــالــــروزولادتــــــــ》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#فرازےازوصیتـــــنامہ⇩⇩
✍به نام او و به یاد او که همه چیزم از اوست وجودم، معبودم، معشوقم و زندگیام اوست و بازگشتم نیز به سوی اوست.
🔹پروردگارا اینک احساس میکنم که قصد بخششم را داری پس آمادگی هجرت را نیز به من عطا کن، خدایا از تو میخواهم ابتدا پاکم کنی بنحوی که بخود آیم از خواب غفلت بیدار و آماده رفتن شوم آنگاه رهسپارم کنی.
🔸خدایا توفیق ده که ادامه دهنده راه شهدا باشم.
#شهیــد_حمید_ربانی_نوغانی🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#فـــــرازےازوصیتـــــنامہ⇩⇩
✍ پروردگارا!
قافله شهیدان ایران و محرومان در افق خونبار انقلاب در حرکت است، ما را بدان متصل کن..
▫️خدایا!
ما را بصیرتی ده که به هر چه مینگریم تو را ببینیم..
▫️یکی از آیات و نشانههای رحمت خداوند انقلاب عظیمالشأن اسلامی است که ما با درک انقلاب بسیاری از آیات خدا را بیشتر و بهتر درک کردیم..
▫️اگر این انقلاب نبود، ایثارها و فداکاریها و حماسه آفرینیها در جبههها شکل نمیگرفت و اگر این انقلاب نبود، ما شاهد جوانانی نبودیم که چون حضرت علیاکبر (ع) در راه امام خود جان هدیه کنند و چون حضرت قاسم (ع) شهید شوند.
●|دکتـــــر داروساز|●
#شهیــد_محمدمهدی_فقیهی🌷
《ســــالروز ولادتــــــــ》🎊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوسیوسه 👈این داستان⇦《ابراهیم》 ــــــــــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوسیوچهار
👈این داستان⇦《 والله خیر حافظا 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎اشک توی چشمم حلقه زد ...
🍃✨خدایا ... من بهت اعتماد دارم ... حتی وسط آتیش ... با این امید قدم برمیدارم ... که تمام این مسیر به خواست توئه... و تویی که من رو فرستادی ... ولی اگر تو نبودی ... به حق نیتم ... و توکلم نگهم دار و حفظم کن ... تو رو به تسبیحات فاطمه زهرا قسم ...
▫️از جا بلند شدم و رفتم سمت اتوبوس ...
🍃✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ... اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ... لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ ...
🔹و اولین قدم رو گذاشتم روی پلههای اتوبوس ... مسئول گروه ... توی در باهام سلام و احوال پرسی کرد ...
🔸داداشت گفت حالت خوب نیست ... اگه خوب نیستی برگرد ... توی کوه حالت بهم بخوره ممکنه نشه کاری برات کرد ... وسط راه میمونی ...
💢به زحمت خودم رو کنترل کردم و لبخند زدم ...
نه خوبم ... چیزی نیست ...
▫️و رفتم سمت سعید ... نشستم بغلش ...
- فکر کردم دیگه نمیای ...
- مگه تو دار دنیا چند تا داداش دارم ... که تنهاشم بزارم؟ ...
🍀تکیه دادم به پشتی صندلی ... هنوز توی وجودم غوغایی به پا بود ... غوغایی که قبل از اینکه حتی فرصت آرام شدن پیدا کنه ... به طوفان تبدیل شد ...
🔻مسئول گروه از جاش بلند شد و چند قدم اومد جلو ...
سلام به دوستان و چهرههای جدیدی که تازه به گروه ما ملحق شدن ... من فرهادم ... مسئول گروه و با دو نفر دیگه از بچه ها ... افتخار همراهی شما و سرپرستی گروه رو داریم ...✨🍀
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1