شـھیـــــــدانــــــہ
#مداحــــےشــــور⇧⇧ 👈⇦به تو وابسته شدم....👌 🎙⇦ #سیدرضانریمانــــے🌷 #پیشنــــهاددانــــلود⇧ 🍃🌸↬ @
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴 🌸 🎊
🌸 🎊
🎊
🎉⇦لحظہ تــولـدت
🎉⇦ شــروع پـــرواز است
🎉⇦بـراے پـرستـوهـا و
🎉⇦خـاطرہ مـانـدنے
🎉⇦بــراے تمـام آسمــانهــا ...
🌼•••••••••♡♥♡•••••••••🌼
#تـولـدت_مبـارڪ_مـرد_آسمـانی😘
#شهیدمدافع_حرم_رسول_خلیلی🌹🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
#ڪلام_شهید
اگر انقلاب ڪردید تا جامعہای اسلامے داشتہ باشید دسٺ بہ سوے اجنبے دیڹ دراز نڪنید پس دݪ محڪم دارید و از ایڹ انقلاب دست نڪشید و نگذارید مشڪلات اجتماعے و اقتصادی شما را از انقلاب دور ڪند و بدانید ڪه ایڹ خود امتحان الهے اسٺ و در بهشت مراتبي است ڪه با عبادٺ بہ دسٺ نمےآید.
🌷شهــید هادی محــــبی🌷
#سالـــــروز_شهادٺ
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#اینفوگرافی ⇧⇧ #شهیدعلےچیت_سازیان🌹🍃 #سالروز_ولادت💐💐 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
#خـــاطرات_شهدا
🔰دمدمای غروب🌥 یک مرد کُرد با زن و بچه اش مانده بودند وسط یه کوره راه. من و علی هم با تویوت🚕ا داشتیم از منطقه برمی گشتیم به شهر.😊
🔰چشمش که به قیافه ی لرزان 😰زن و بچه ی کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت طرف اونا.😳
پرسید: «کجا می رین؟»⁉️
مرد کُرد گفت: «کرمانشاه»
– رانندگی بلدی؟‼️
– کُرد متعجب گفت: «بله بلدم!»
🔰علی دمِ گوشم گفت😐: «سعید بریم عقب.»
مرد کُرد با زن و بچه اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا🚕، توی سرمای زمستان!🌨
باد و سرما می پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم.😪
🔰لجم گرفت😡 و گفتم: «آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟»😒
🔰اون هم مثل من می لرزید😰، اما توی تاریکی خنده اش😄 را پنهان نکرد و گفت:
آره می شناسمش😉، اینا دو – سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود ❗️به تمام کاخ نشین ها شرف دارن.😇 تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس....❤️
#شهید_علے_چیت_سازیان🌷
📎 سالـــــروز ولادٺ
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🌼⇦ #رهبر_معظم_انقلاب:
« #شهیــدمحسن نماینده همه این #شهدای_مظلوم شد؛ در واقع، #سخنگوی اینها شد.
این #شهیدانی🌹 که از ایران و افغانستان و عراق و جاهای دیگر در این جبهه مبارزه با اشرار تکفیری و دستنشاندههای آمریکا و انگلیس به #شهادتــــ💔 رسیدند، در واقع همه اینها در این #جــــوان خلاصه میشوند،دیده میشوند
👈 و این جوان میشود نماینده اینها، میشود نماد #شهادت_مظلومانه»
#شهیدحججی،🌹⇩🌹
( نماد همه شهیدان مدافع حرم)
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
👈 شرح حال #شهدا را بنویسید
⚡ گاهی #شهیدی نه فرمانده بود نه معروف ولی شرح حالش دلها را منقلب میکند
🔻 👈رهبرانقلاب در دیدار اعضای کنگرهی بزرگداشت #شهدای استان خراسان جنوبی:
🔹️ تشکیل این جلسات و بزرگداشت شهیدان خیلی باارزش و خیلی بااهمّیّت است. و شما این کار را دنبال کنید؛ این کنگرهی بزرگداشت شهیدان را هرچه میتوانید، باکیفیّت برگزار کنید؛ #شرح_حال این شهدا را بنویسید.
👈 ما میبینیم که یک #شهید_گمنام، یک شهیدی که نه سردار بوده، نه فرمانده بوده، نه شخصیّت معروفی بوده، وقتی شرح حالش نوشته میشود و میآید در اختیار افکار عمومی، دلها را در موارد زیادی منقلب میکند؛ [البتّه] وقتیکه درست و با رعایت جوانب گوناگون، این شرح حالها نوشته بشود؛ این کار را بکنید. ۹۷/۸/۱۴
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته↯↯ ⇦ #قسمتــــ_دهــــم۱۰↯↯ 👈این داستان⇦ #احسان ـــــــــــــــــــــ
.
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_یــازدهــم۱۱
🌼این داستان: #دستهاےکثیف🔻
ــــــــــــــــ♤♥♤ــــــــــــــــــ
🔳سر کلاس نشسته بودیم که یهو ... بغل دستی احسان با صدای بلند داد زد ...
- دست های کثیف آشغالیت رو به وسیله های من نزن ...😱
و #هلش داد ...😩
حواس بچه ها رفت سمت اونها ... احسان زیرچشمی بهشون نگاه کرد ... معلوم بود بغض گلوش رو گرفته ...
یهو حالتش جدی شد ...
- کی گفته دست های من کثیف و آشغالیه؟ ...😡
و پیمان بی پروا ...
- تو پدرت آشغالیه 😳... صبح تا شب به آشغال ها دست میزنه... بعد هم میاد توی خونه تون😣 ... مادرم گفته ... هر چی هم دست و لباسش رو بشوره بازم آشغالیه ...😭
احسان گریه اش گرفت 😭... حمله کرد سمت پیمان و یقه اش رو گرفت😡 ...
- پدر من آشغالی نیست ... خیلیم تمییزه ...😢
هنوز بچه ها توی شوک بودن ... که اونها با هم گلاویز شدن... رفتم سمت شون و از پشت یقه پیمان رو گرفتم و کشیدمش عقب ... احسان دوباره حمله کرد سمتش ... رفتم وسط شون ...😣
پشتم رو کردم به احسان ... و پیمان رو هل دادم عقب تر ... خیلی محکم توی چشم هاش زل زدم ...😠
- کثیف و آشغالی ... کلماتی بود که از دهن تو در اومد ... مشکل داری برو بشین جای من ... من، جام رو باهات عوض می کنم ...😠
بی معطلی رفتم سمت میز خودم ...
همه می دونستن من اهل #دعوا نیستم و با کسی درگیر نمیشم ... شوک برخورد من هم ... به شوک حرف های پیمان اضافه شد ...🙁
بی توجه به همه شون ... خیلی سریع وسایلم رو ریختم توی کیفم و برگشتم سمت میز احسان ...😊
#احسان قدش از من کوتاه تر بود ... پشتم رو کردم به پیمان...
- تو بشین سر میز ... من بشینم پشت سری ها تخته رو نمی بینن ...
پیمان که تازه به خودش اومده بود ... یهو از پشت سر، یقه ام رو کشید ...😠
- لازم نکرده تو بشینی اینجا ...😟
.
ــــــــــــــ♤♥♤ــــــــــــــ
#ادامــــــہ_دارد...🌾🍁
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖