🍃🌹
♻️ #خاطرات_شهدا
━━━━━💠🌸💠━━━━━
▫️من و سعید ۴ سال هم اتاقی بودیم در این ۴ سال بارز ترین ویژگیاش صداقتش بود و در هیچ شرایطی #دروغ نمی گفت.
▫️بسیار به #نماز_اول_وقت اهمیت می داد.
▫️هیچ وقت #غیبت نمی کرد و در جمعی اگر غیبت می شد بلا فاصله آن جمع را ترک می کرد.
▫️در نزدیکی خانه سعید کوچه بازاری بود و خانم هایی با پوشش نامناسب رفت و آمد می کردند و برای اینکه چشمش به آنها نیفید هیچ وقت از آن کوچه رد نمیشد، و از کوچه پشتی منزل که مسیر دورتری داشت رفت و آمد میکرد.
▫️صبح ها که من دنبال سعید می رفتم تا به سر کار برویم می دیدم پاهایش گلی است و می پرسیدم «چرا پاهات گلی است؟»
▫️می گفت «به خاطر اینکه در این کوچه زن های بدحجاب در رفت آمد هستند از کوچه پشتی آمدم و دوست ندارم چشمم به آنها بیفتد».
#مدافـع_حـرم
#شهید_سعیـد_ڪمالـی🌹🍃
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 ♻️ #پرواز_تا_خدا 👈 #راه_اولیه_برای_رفاقت_باشهدا « شما + دوست شهید شما + خدا » ═══✼🍃🌹🍃✼═══ ⬅️
🍃🌹
♻️ #پرواز_تا_خدا
👈 #راه_اولیه_برای_رفاقت_باشهدا
« شما + دوست شهید شما + خدا »
═══✼🍃🌹🍃✼═══
⬅️ #گام_ششم
🌹 عدم گناه در حضور رفیق🌹
▫️آیا در حضور دوستی معنوی به این با صفایی میتوان گناه گرد ؟
▫️نگاهامون ، رابطه هامون با همکلاسی های نامحرم ، چت با نامحرم ، غیبت ، دروغ ، کاهل نمازی ، کم فروشی ، کم کاری در شغل ، بد اخلاقی در منزل ، فیلم و کلیپ نامناسب در موبایل ، ....
▫️مطمئنا با شیرینی ای که چشیده اید از این مسیر خارج نخواهید شد .... ان شاء الله
═══✼🍃🌹🍃✼═══
#رفیق_آسمانی
#رفاقت_با_شهدا
#پرواز_تا_خدا
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 ⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید ﷽ ━━━━━✨🌹✨━━━━━ ✍ خدایا ما را به خاطر همه قصورات و کوتاهی هایی که در
🍃🌹
⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید
﷽
━━━━━✨🌹✨━━━━━
✍ همواره گوشتان تیز و شنوا و چشمان بصیر به امر ولی فقیه باشد و اگر این چنین شد هرگز گمراه نخواهید شد.
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌹🍃
#یـادشون_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#شهیدانه
👈 چه معامله ی پرسودی است
#شهـــــــادت🌹
▫️فانی می دهی⇦و باقی می گیری
▫️جسم می دهی⇦و جان می گیری
▫️جان می دهی⇦و جانان می گیری
✅ آه.............چه لذتی دارد
نظر کردن به " وَجْهُ الله "
🔴 #شهـــــادت لیاقت می خواهد
کاش لایق بودیم
یا ایها الشهـــداء
⇦دست ما و دامان پر مهر شما❤️
#از_شهدا_بیاموزیم
#شهدا_همیشه_نگاهی
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید
﷽
━━━━━✨🌹✨━━━━━
✍ ای مردم بدانید که انسان دارای دو بعد مادی و معنوی می باشد
▫️بعد مادی او همان جسم و قوای شهوانی و غرائز حیوانی می باشد و اگر آدمی بیشتر در رفع نیازمندیهای این بعد کوشش کند، بیشتر از خداوند دوی می شود و ارزش انسانی خود که همانا رسیدن به کمال و لقاالله می باشد از دست میدهد و بعد معنوی او که روح و قلب او می باشد.
#شهید_سید_محمد_شمس🌹🍃
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
#یـادشون_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 ⬅️ #شهیدی که بعد از ۱۶سال پیکرش سالم مانده #شهید_محمدرضا_شفیعی #تولد : ۱۳۴۶/۸/۴ - قم #شهادت: ۱۳
🍃🌹
⬅️ #شهیدی که بعد از ۱۶سال پیکرش سالم مانده
━━━━━💠🌸💠━━━━━
💠 #عملیات_کربلای۴، محمدرضا، تخریب چی گروهان ایثار بود؛ دوست و همرزم محمدرضا که با او اسیر و بعدها آزاد شد، نقل میکند:
▫️"محمدرضا ترکش به شکمش خورده بود و هر دو، زخمی داخل کانال افتاده بودیم عراقیها رسیدند و ما را اسیر کردند و به اردوگاه شهر موصل بردند؛ در روزهای اول خواستند به نظام و انقلاب توهین کند، ولی محمدرضا در مقابل همه درجه داران و افسران عراقی صدام را لعن کرده بود، زدند توی دهنش که یکی از دندانهایش شکست...
▫️به خاطر زخم عمیقی که داشت پزشکان گفته بودند به هیچ وجه، نباید آب بخورد؛ روز آخر خیلی تشنه بود فریاد میزد جگرم میسوزد؛ اخرین جمله را گفت و به #شهادت رسید
▫️به لطف خدا همان لحظه صلیب سرخ برای بازدید از اردوگاه رسید، با این صحنه مواجه شد از پیکر پاک #شهید عکس گرفتند و شماره زدند و بعد عراقیها اورا در منطقه ای بین سامرا و کاظمین به نام الکخ به خاک سپردند"
⇦راوی: همرزم #شهید
✨▫️✨▫️✨▫️✨
▫️بعد از شانزده سال جنازه ی محمدرضا را سالم از خاک در آورده بودند !!! صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود .!!
▫️پیکر پاک محمدرضا را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود ؛ ولی پیکر سالم مانده بود ؛ حتی روی پیکر آهک ریختند که خاصیتش این بود که استخوان های جسد هم از بین می رفت ، ولی باز هم پیکر سالم مانده بود .
▫️وقتی گروه تفحص پیکر محمدرضا را دریافت می کردند ، سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه می کرده و گفته : ما چه افرادی را کشتیم؟!
✨▫️✨▫️✨▫️✨
🔴 راز سالم ماندن بدن این #شهید بزرگوار در چهار چیز بود از زبان مادر ایشان :
▫️هیچ وقت #نماز_شب ایشان ترک نشد ...
▫️مداومت بر #غسل_جمعه داشت ...
▫️دائما با وضو بود ...
▫️و اینکه هر وقت #زیارت_عاشورا خوانده می شد ، ایشان با دست اشکهایش را به بدنش می مالید .
▫️و جالب اینکه جمعه وقتی آب میآوردند ، ایشان آب را نمی خورده و آن را برای غسل نگه می داشت.
#شهید_محمد_رضا_شفیعی🌹🍃
#اللهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلڪ
#شهدا_را_یاد_کنید_با_ذکر_صلوات
━━━━━💠🌸💠━━━━━
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_چهـــــــل و ششم ۴۶ 👈این داستان⇦《 آخر بازی 》 ــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_چهـــــــل و هفتم ۴۷
👈این داستان⇦《 فامیل خدا 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎خاله اومد ... مادربزرگ رو تحویل دادم و رفتم مدرسه ... توی مدرسه ... مغزم خواب بود ... چشم هام بیدار ... زنگ تفریح...🛎 برای چند لحظه سرم رو گذاشتم روی میز ... و با صدای اذان ظهر ... چشم هام رو باز کردم ... باورم نمی شد ... کل ساعت ریاضی رو خواب بودم ...😴
سرم رو بلند کردم ... دستم از کتف خواب رفته بود و صورتم قرمز شده بود ... بچه ها همه زدن زیر خنده😂 و متلک ها شروع شد ...
- ساعت خواب ...
- چی زده بودی که هر چی صدات کردیم تکان هم نمی خوردی❓ ... همیشه خمار بودی ... این دفعه کلا چسبیدی به سقف ...
و خنده ها بلندتر شد😂 ... یکی هم از ته کلاس صداش رو بلند کرد ...
- با اکبری فامیلی یا کسی سفارشت رو کرده ...❓ دو بار که بچه ها صدات کردن ... دید بیدار نشدی گفت ولش کنید بخوابه ... حالا اگه ما بودیم که همین وسط آتیش مون زده بود ...🔥
- راست میگه ... با هر کی فامیلی سفارش ما رو هم بکن...
هنوز سرم گیج بود ...😇 باور نمی کردم که اینطوری بی هوش شده باشم ... آقای اکبری با اون صدای محکم و رساش درس داده بود ... و بچه ها تمرین حل کرده بودن ... اما برای من ... فقط در حد یک پلک بر هم زدن گذشته بود ...
قانون عجیب زمان ... برای اونها یک ساعت و نیم ... برای من، کمتر از دقیقه ...🤔
رفتم برای نماز وضو بگیرم ... توی راهرو ... تا چشم مدیر بهم افتاد صدام کرد ...
- فضلی ...
برگشتم سمتش و سلام کردم ... چند لحظه ایستاد و فقط بهم نگاه😎 کرد ... حرفش رو خورد ...
- هیچی ... برو از جماعت عقب نمونی ...
ظهر که رسیدم خونه ... هنوز بدجور خسته بودم ... دیگه رمق نداشتم ... 😥 خستگی دیشب ... مدرسه و رفت و آمدش... دهن روزه و بی سحری ...
چند دقیقه همون طوری پشت در نشستم ... تمرکز کردم روی صورتم ... که خستگی چهره ام رو مخفی کنم ...😞
رفتم تو ... خاله خونه بود ... هنوز سلام نکرده ... سریع چادرش رو سرش کرد ...
- چه به موقع اومدی ... باید برم شیفتم ... برای مامان یکم سوپ🍲 آورده بودم ... یه کاسه هم برای تو گذاشتم توی یخچال ... افطار گرم کن ... می خواستم افطاری هم درست کنم ... جز تخم مرغ 🍳 هیچی تو یخچال نبود ... می سپارم جلال واست افطاری بیاره ... و ...
قدرت اینکه برم خرید رو نداشتم ... خاله که رفت ... منم لباسم رو عوض کردم ... هنوز نشسته بودم ... که مادربزرگ با شوک درد از خواب پرید ...⚡️
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🌸💫🌸
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖