❤️🌾
#یادتــــ_بخیــــــر🔻
💠⇦قبل از رفتنت به سوریه برای دفاع از حرم اهل بیت (ع)، توی حرم حضرت معصومه (س) کارت اقامتت را نشانم دادی!↻
🔶گفتم: آقاسید مصطفی، اعتبار این کارت تا 11 بهمنه و بعدش باز باید بدوی برا تمدیدش ... مکافاتی داری ها! خوب بیا ایرانی شو و شناسنامه ایرانی بگیر، خودت را راحت کن!👌
گفتی: ان شالله تمدید همیشگی رو #بیبیزینب (سلام الله علیها) می کند تا برای همیشه ساکن خاک ایران شوم.☺️
🔷وقتی 7 بهمن 1394 درقم تشییعت کردیم و برای همیشه به خاک ایران سپردیمت، تازه فهمیدم 4 روز قبل از اتمام اعتبار کارت اقامتت، بی بی زینب تمدیدش کرد تا برای همیشه ساکن قم شوی!❣
ـ♢〇♢〇♢〇♢〇♢
مــــدافــــــعحــــــرمـ🔻
#شھیــدسیــدمصطفــےموســـوے🌹🍃
#تیپــــــــــفاطمیــــــــــــون💛
《ســــالــــروزشھــــادتــــــ♡》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوهجده 👈این داستان⇦《 گم گشته 》 ـــــــــــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدونوزده
👈این داستان⇦《 مارگیر 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎شروع کردیم به گشتن ... کل خونه رو زیر و رو کردیم ... تا پیدا شد ... سعید رفت سمتش برش داره ... که کشیدمش عقب ...😳
🔹- سعید مطمئنی این زهر نداره؟ ...
علیرغم اینکه سعید اصرار داشت مارش بیخطره ... اما یه حسی بهم میگفت ... اصلا این طور نیست ... مار آرومی بود🐍 و یه گوشه دور خودش چمبره زده بود ... آروم رفتم سمتش و گرفتمش ...
کوچیک هم نیست ... این رو کجا نگهداشته بودی❓ ...
تو جعبه کفش ...👟
🔸مار آرومی بود ولی من به اون حس ... بیشتر از چیزی که میدیدم اعتماد داشتم ... به سعید گفتم سینک ظرف شویی رو پر آب کنه ... و انداختمش توی آب ... به سرعت برق از آب اومد بیرون و خزید روی کابینت ...
🔻سعید شک نکن مار آبی نیست ... اون که بهت دروغ گفته آبیه ... بعید میدونم بیزهر بودنش هم راست باشه ...
🔹چند لحظه به ماره خیره شدم ...
- خیلی آروم برو کیسه برنج رو خالی کن توی یه لگن ... و بیارش ...
🔸سعید برای اولین بار ... هر حرفی رو که میزدم سریع انجام میداد ... دو دقیقه نشده بود با کیسه برنج اومد ...
🔻خیلی آروم دوباره رفتم سمتش ... و با سلام و صلوات گرفتمش ... و انداختمش توی کیسه ... درش رو گره زدم ... رفتم لباسم رو عوض کردم ...
کجا میری❓ ...
💢میبرمش آتشنشانی ... اونها حتما میدونن این چیه... اگر زهری نبود برش میگردونم ...
صبر کن منم میام ...
و سریع حاضر شد ...✨🍃
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🌸 ﷽ 🌸
#طنـــــز_جبھـــــہ
💢 چفیـــــہ
🔷 چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن..
داد میزد:
آهای 🗣🗣
سفره، حوله، لحاف، زيرانداز، روانداز، دستمال، ماسك، ڪلاه، ڪمربند، جانماز، سايه بون، باند زخم، تور ماهیگیریم...
همه رو بردند!!!😱😂😄😂
💠 شادی روحشون ڪه دار و ندارشون همان يک چفيه بود صلوات!
#لبخندهای_خاکی
#شوخ_طبعیها
#طنز
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
May 11
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_سیوپنجم
《 برای آخرین بار 》
🖇این بار هم موقع تولد بچهها علی نبود ... زنگ زد☎️، احوالم رو پرسید ... گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده ...
💢وقتی بهش گفتم سه قلو پسره ... فقط سلامتیشون رو پرسید ...
- الحمدلله که سالمن ...✨🍃
- فقط همین ... بیذوق ... همه کلی واسشون ذوق کردن...😍
🔹- همین که سالمن کافیه ... سرباز امام زمان رو باید سالم تحویلشون داد ... مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست ... دختر و پسرش مهم نیست ...😁
🔸همین جملات رو هم به زحمت میشنیدم ... ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود ... الکی حرف میزدم که ازش حرف بکشم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود ... حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم ...
🔹زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت میکردم ... تازه به حکمت خدا پی بردم ... شاید کمک کار زیاد داشتم ... اما واقعا دختر عصای دست مادره ... این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود ... 🍃✨
🔻سه قلو پسر ... بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک ...
🔸هنوز درست چهار دست و پا نمیکردن که نفسم رو بریده بودن ...
🔻توی این فاصله، علی ... یکی دو بار برگشت ... خیلی کمک کار من بود ... اما واضح، دیگه پابند زمین نبود ... هر بار که بچهها رو بغل میکرد ... بند دلم پاره می شد ... 💔
🍀ناخودآگاه یه جوری نگاهش میکردم ... انگار آخرین باره دارم میبینمش ... نه فقط من، دوستهاش هم همین طور شده بودن ...
▫️برای دیدنش به هر بهانهای میومدن در خونه ... هی میرفتن و برمیگشتن و صورتش رو میبوسیدن ... موقع رفتن چشمهاشون پر اشک میشد😭 ... دوباره برمیگشتن بغلش میکردن ...
✨همه ... حتی پدرم فهمیده بود ... این آخرین دیدارهاست ... تا اینکه ... واقعا برای آخرین بار ... رفت ...😔🌹
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1