eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوپنجاه 👈این داستان⇦《 آدم برفی 》 ــــــــــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 اعلان جنگ 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎صدای جیغش بلند شده بود ... که من رو بزار زمین ... اما فایده نداشت ... از در اتاق که رفتم بیرون ... مامان با تعجب به ما زل زد ... منم بلند و با خنده گفتم ...😁 ❄️🌨امروز به علت بارش برف، مدارس در همه سطوح تعطیل می‌باشد ... از مادرهای گرامی تقاضا می‌شود ... درب منزل به حیاط را باز نمایند ... اونم سریع ... تا بچه از دستم نیوفتاده... 🍃یه چند لحظه بهم نگاه کرد و در رو باز کرد ... سوز برف که به الهام خورد ... تازه جدی باور کرد می‌خوام چه بلایی سرش بیارم ... سرش رو از زیر پتو آورد بیرون و دستش رو دور گردنم حلقه کرد ... - من رو نزاری زمین ... نندازی تو برف ها ...❄️❄️ 🔸حالتش عوض شده بود ... یه حسی بهم می‌گفت عقب نشینی نکن ... آوردمش پایین شروع کرد به دست و پا زدن ... منم همون طوری با پتو، پرتش کردم وسط برف‌ها ... جیغ می‌زد و بالا و پایین می‌پرید ...😵 🔻خنده شیطنت آمیزی زدم و سریع یه مشت برف از روی زمین برداشتم ... و قبل از اینکه به خودش بیاد پرت کردم سمتش ... خورد توی سرش ... با عصبانیت داد زد ... - مهران ...😲 🔹و تا به خودش بیاد و بخواد چیز دیگه‌ای بگه ... گوله بعدی رفت سمتش ...❄️ سومی رو در حالی که همچنان جیغ می‌کشید ... جاخالی داد ... 🔸سعید با عصبانیت پنجره رو باز کرد ... دیوونه ها ... نمی گید مردم سر صبحی خوابن ...😴😴 🔻گوله بعدی رو پرت کردم سمت سعید ... هر چند، حیف ... خورد توی پنجره ... - مردم ... پاشو بیا بیرون برف بازی ... مغزت پوسید پای کتاب ...📚 💢الهام تا دید هواسم به سعید پرته ... دوید سمت در ... منم بین زمین و آسمون گرفتمش ... و دوباره انداختمش لای برف‌ها ... پتو از دستش در رفت و قل خورد اون وسط ... بلند شد و با عصبانیت یه گوله برف برداشت ... و پرت کرد سمتم ...❄️ 🔻تیرم درست خورده بود وسط هدف ... الهام وارد بازی و برنامه من شده بود ... جنگ در دو جبهه شروع شد ... تو اون حیاط کوچیک ... گوله‌های برفی مدام بین دو طرف، رد و بدل می‌شد ... تا اینکه بالاخره عضو سوم هم وارد حیاط شد ... برعکس ما دو تا ... که بدون کاپشن و دستکش و کلاه ... و حتی کفش ... وسط برف‌ها بالا و پایین می‌پریدیم ... سومین طرف جنگی، تا دندان، خودش رو پوشونده بود ...👨‍🚒 🚨از طرف عضو بزرگ تر اعلان جنگ شد ... من و الهام، یه طرف... سعید طرف دیگه ... ماموریت: تسخیر کاپشن و دستکش سعید ... و در آوردن چکمه‌هاش ...✌️ ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #خلبانی‌_که‌_با‌‌_تلاوت‌قرآن‌_به‌_نبرد‌_با‌_دشمن‌_می‌رفت 💢 وی صدای بسیار دلنشینی داشت و به سبک استاد "شحات انور" تلاوت می‌کرد. 🔻هنگام پرواز و پس از برخواستن هواپیما از باند به طرز زیبایی با صدای دلنشینش شروع به تلاوت قرآن می‌کرد و برای عملیات به سمت دشمن می‌شتافت. 🔻صدای تلاوت وی هنگام پرواز و عملیات سبب آرامش سایر همکارانش می‌شد. 🔻به عملیات می‌رفت و بعد از اتمام عملیات دوباره با صوت زیبایش شروع به تلاوت می‌کرد و همکارانش در برج مراقبت پایگاه هوایی همدان از صوت تلاوت متوجه بازگشت وی می‌شدند. ▫️سرلشکر خلبـــــان▫️ #شهیــد_خســـــرو_عبدالکریمی🌷 《ســــالروز شهــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔷🔹🔹 ●نام⇦ ناصـــــر بهداشـــــت ●تولد⇦ ۱۳۴۰/۴/۲۵ ●شهادت‌⇦ ۱۳۶۴/۲/۱۸ ●محل تولد⇦ مازندران - قائمشهر ●مزار شهیـــد⇦ گلزار قائمشهر ■فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا لشکر 25 کربلا 🔻محل شهادت: در حالی که فرماندهی محور مهران - چنگوله را به عهده داشت و براى شناسايى منطقه رفته بود به شهادت رسيد. ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦ ناصـــــر بهداشـــــت ●تولد⇦ ۱۳۴۰/۴/۲۵ ●شهادت‌⇦ ۱۳۶۴/۲/۱۸ ●محل تولد
✨﷽✨ 💠 پروردگارا! با قلبى خالى از علايق دنيا به سويت آمده‌ام. مى‌خواهم همچون عاشقانت به لقائت بپيوندم. خدايا! بار گناهانم زياد است از تو عاجزانه درخواست می‌کنم كه از سرچشمه لطف و كرم بر من ببخشايى. ببخش بر من كه در زندگانى نتوانسته‌ام آنگونه كه شايسته است تو را پرستش كنم. 🔹و اینک می‌روم که با رزم بی‌امان با کفار از ارزشهای انسانی دفاع کنم و گوش به ندای قرآن بدهم. 🔹می‌روم تا امام زنده بماند و همچنان جلودار کاروان باشد. 🔹می‌روم تا قلب خود را از عشق خدا پر کنم و با یاد او روحم را آرامش دهم. ▫️ســـــردار والامقام▫️ 🌷 《ســــالروز شهــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔶🔸🔸 #عملیــــات_بــــازےدراز⛰ #قسمتــــــ_پنجــــم↯↯↯ ـــــ♢ــــــ♢ــــــ♢ــــــ♢ــــ #شرح_عملیا
🔶🔹🔸 #عملیــــات_بــازےدراز⛰ قسمتــــ_ششــــم↯♢↯ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ #شرح‌عملیات۲ ⇩⇩ ▓‌《در این عملیات که یکی از اولین تجربه های بزرگ #همکاری‌مشترک‌سپاه‌و‌ارتش در سایه بی اعتمادی روزافزون به شخص بنی صدر بود ، نیروهای عمل کننده از شمال و جنوب دشت ذهاب به ارتفاعات بازی دراز یورش بردند . عکس العمل عراق برای حفظ ارتفاعات منجر به یک نبرد شدید چند روزه گردید و عاقبت نیروهای ایران موفق به آزادسازی قله های جنوبی ارتفاعات شدند اما قله های شمالی همچنان در دست دشمن باقی ماند . ضمن اینکه عدم آزادسازی پخش شمالی بازی دراز باعث شد تا نیروهای ایران برای کاهش تلفات از بخشی از غرب دشت ذهاب عقب‌نشینی کنند .》▓ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 غریب آشنا 》 🖇بعد از چند سال به ایران برگشتم … سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسین 7 ماهه داشت … حنانه دختر مریم، قد کشیده بود … کلاس دوم ابتدایی … اما وقار و شخصیتش عین مریم بود … 🔹از همه بیشتر … دلم برای دیدن چهره مادرم تنگ شده بود… 🔸توی فرودگاه … همه‌شون اومده بودن … همین که چشمم بهشون افتاد … اشک، تمام تصویر رو محو کرد … خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم … شادی چهره همه، طعم اشک به خودش گرفت …😭 🔻با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می‌زدن … هر کدوم از یک جا و یک چیز می‌گفت … حنانه که از ۴ سالگی، من رو ندیده بود … باهام غریبی می‌کرد و خجالت می‌کشید… 💠محمدحسین که اصلا نمی‌گذاشت بهش دست بزنم …خونه بوی غربت می‌داد … حس می‌کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می‌شدم … اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن … اما من … فقط گاهی … اگر وقت و فرصتی بود … اگر از شدت خستگی روی مبل … ایستاده یا نشسته خوابم نمی‌برد … از پشت تلفن همه چیز رو می‌شنیدم … غم عجیبی تمام وجودم رو پر کرده بود …😔😔 🍀فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می‌کردم … کمی آروم می‌شدم … چشمم همه جا دنبالش می‌چرخید … 🔻شب … همه رفتن … و منم از شدت خستگی بیهوش … 🍃برای نماز صبح که بلند شدم … پای سجاده … داشت قرآن می‌خوند … رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش … یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم … با اولین حرکت نوازش دستش … بی اختیار … اشک از چشمم فرو ریخت … 🔹مامان … شاید باورت نشه … اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود … ▫️و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد … ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🔰 👉 @MODAFEH14 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🍃 #پیشنهادویژه‌دانلــــود⇧⇧⇧ 👆 #شوخــے‌باهواپیــماےروسیــــہ😃 #شهیدمصطفی‌صدرزاده🌹👌 😂عالیــــــه👌👌 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔶🔸🔸 #بــــرگــےازخــاطراتــــــ🍃 《« #فرمانده_دلاور و دوست داشتنی گردان حمزه شهید حاج اسدالله پازوکی رو همه دوست داشتند. آخرین بار وقتی شب بیست و چهارم بهمن سال ۶۴ برای عملیات تو جاده ام القصر میرفتیم دیدمش. نور مهتاب به صورتش میخورد و #چهره_باصلابتش مثل ماه میدرخشید. لباس فرم سپاه به تنش بود و مثل همیشه آستین دست چپش رو که قطع شده بود بالا زده بود. روحش شاد»》 🔶راوی⇦محسن امامی ســـرداروالامقـام‌ودوست‌داشتنی😘 #شهیداسدالله‌پازوڪــے🌸🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. #دعــاےفرج به نیابت از 👈ســرداررشیــــــداســلام🔻 #شهیــد_اسماعیـــــل_فرجوانی🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #عاقبتتان_شهدایی💔🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
6285541_661.mp3
8.4M
🍃✨🍃✨🍃 💿 #تحدیر_قرآن_کریم ⇧⇧ 《تندخوانی》 ◀️ #جزء_سوم 🎙 استاد #معتز_آقایی ✨التماس‌ دعا✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅 #کلام_نور 🌺 وَ مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ 🍃 هر مصیبتی به شما رسد بخاطر اعمالی است که انجام داده‌اید، و بسیاری را نیز عفو می‌کند! #سوره_شوری_آیه_۳۰ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #اول_هر_سپیده #سلام_امام_زمانم💗 🌺 مولا جانم.... بند دل ما صبح‌ها به دست نسیم سپرده می‌شود تا سلام ما را به آستان مقدس شما ابلاغ کند صبحی که با سلام بر شما شروع شود، تمام روزش پر برکت است.🍃✨ ✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1