11 Booye Sib.mp3
زمان:
حجم:
14.82M
🎼 #آهنگــــبــوےسیبــــ🍎
🔻 #تابــوتـاے_یــہانــــدازه🔻
🎤 فریدون آسرایی
خشایار اعتمادی👌
#پیشنهاد_ویژه_دانلود💯
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🎼 #آهنگــــبــوےسیبــــ🍎 🔻 #تابــوتـاے_یــہانــــدازه🔻 🎤 فریدون آسرایی خشایار اعتمادی👌 #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
126.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹
#سلام_امام_زمانم💗
سلام آرزوترین بهار ، #مهدی_جان
❣هر روز به تو سلام می دهم و جانم غرق شکوفه می شود
❣دستانم جوانه می زنند و قلبم پر از بوی نرگس می گردد
⁉بگذار زمستان جلوه گری کند، مرا چه غم وقتی چون تو بهاری را دارم؟
✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
🔆 غبـارِ صبــح تـماشاسـت !
هر چـه بـادابـاد!
تـو هم بخنـــــد
جـهانِ خـراب میخنـدد!
#ســــــلامــ ...
#صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃🌹
#پروفایل
#شهیدانه
|~ اگر #شهیــــ🌹ـــدانه زندگی کنی
|~ #شهادت خودشپیدات میکنه👌
|~ لازم نیستدنبالشبگردی!!!😍
|~مراقبکارهاییکهمیکنیمباشیم!!
#شھیــداحمــدمشݪبــــــــ♡
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃🌹
#کلام_شهیـــــد
💠 یکی از مهمترین مشکلات جامعه ی فعلی ما، وضعیت بی حجابی و بد حجابی است.
🔹امر معروف و نهی از منکر کم رنگ شده است. باید چاره ای اندیشید.
🔹شهدا همواره در وصیت نامه هایشان دیگران را توصیه به حفظ حجاب و حیا می کردند و می گفتند: حجاب خواهران از خون ما رنگین تر است. امیدوارم با کمک مردم و مسئولین این مشکلات ریشه کن شود.
#مدافـــع_حــــرم
#شهیـــد_مصطفی_زاهدی_بیدگلی🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هفتاد_و_پنجم۷۵ 👈این داستان⇦《 مرد 》 ـــــــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هفتاد_و_ششم۷۶
👈این داستان⇦《 شب آخر 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎سفر فوق العاده ما ... تازه از دو کوهه شروع شد ... صبح، بعد از روشن شدن هوا🌄 حرکت کردیم ...
🌹شلمچه ... چزابه ... طلائیه ....کوشک و ... هر قدمش ... و هر منطقه با جای قبل فرق داشت ... فقط توفیق فکه نصیب مون نشد 😔... هر چی آقا مهدی اصرار کرد ... اجازه ندادن بریم جلو ... جاده بسته بود و به خاطر شرایط خاص پیش آمده ... اجازه نداشتیم جلوتر بریم ...🚷
🌙شب آخر ... پادگان حمید ...
خوابم نمی برد ... بلند شدم و اومدم بیرون ... سکوت شب و صدای جیرجیرک ها ... دلم برای دو کوهه تنگ شده بود ... خاک دو کوهه از من دل برده بود ... توی حال و هوای خودم بودم ... غرق دلتنگی کردن برای خدا 💔... که آقا مهدی نشست کنارم ...
- تو هم خوابت نمی بره ؟ ... بقیه تخت خوابیدن ...💤💤
با دل شکسته💔 و خسته به اطراف نگاه کردم ...
این خاک، آدم رو نمک گیر می کنه ... مگه میشه ازش دل کند؟ ... هنوز نرفته، دلم برای دو کوهه تنگ شده ...😔💔
با محبت عمیقی بهم نگاه کرد ...😍
پدربزرگت هم عاشق دوکوهه بود ... در عوض، منم عاشق این حال و هوای توئم ...❤️
خندید 😁... و سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ...
🔻آقا مهدی؟ ... راسته که شما جنازه پدربزرگم رو برگردوندید؟...
چشم هاش گر گرفت و سرش چرخید ... به زحمت نیم رخش رو می دیدم ...😔
- دلم می خواست محل شهادت🌹 پدربزرگم رو ببینم ... سفر فوق العاده ای بود و دارم دست پر می گردم ... اما دله دیگه... چشم انتظار دیدن اون خاک بود ... حالا هم که فکر برگشت ...
دیگه زبونم به ادامه دادن نچرخید ...😶😞
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🌷 🌷 🌷
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1