eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_نــود_و_هفتــم۹۷ 👈این داستان⇦《 دنیای من 》 ـــــــــــــــ
🔻 ۹۸ 👈این داستان⇦《 خفه ‌شو روانی 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎زمان ثبت نام مدارس بود ... و اون سال تحصیلی به یکی از خاص‌ترین سال‌های عمرم تبدیل شد ...😍 🔻من، سوم دبیرستان ... سعید، اول ... اما حاضر نشد اسمش رو توی دبیرستانی که من می‌رفتم بنویسن ... برام چندان هم عجیب نبود ... پا گذاشته بود جای پای پدر ... و اون هم حسابی تشویقش می‌کرد و بهش پر و بال می‌داد ... تا جایی که حاضر نشد به من برای رفتن به کلاس زبان پول بده... اما سعید رو توی یه دوره خصوصی ثبت نام کرد ... اون زمان ... ترم ۳ ماهه ... ۴۰۰ هزار تومن ... با سعید، فقط ۶ نفر سر کلاس بودن ...✨ 🔸یه دبیرستان غیرانتفاعی ... با شهریه‌ی چند میلیونی اسمت رو توی لیست بنویسم ... - تو رو خدا اذیت نکنید ... خواهشا درش بیارید ... من، نه وقتش رو دارم ... نه روحیه‌ام به این کارها می‌خوره ... از من اصرار ... از مدرسه قبول نکردن ... فایده نداشت ... از دفتر اومدم بیرون و رفتم توی حیاط ... رای گیری اول صبح بود...🔆 بیخیال مهران ... آخه کی به تو رای میده❓ ... بقیه بچه‌ها کلی واسه خودشون تبلیغ کردن ... اما دقیقا همه چیز بر خلاف چیزی که فکر می‌کردم پیش رفت ... مدیر از بلندگو ... شروع کرد به خوندن اسامی بچه‌هایی رو که رای آورده بودن ... نفر اول، آقای مهران فضلی با ۲۶۵ رای ... نفر دوم، آقای ...😱😳 🔻اسامی خونده شده بیان دفتر ... ✨برق از سرم پرید ... و بچه‌های کلاس ریختن سرم ... از افراد توی لیست ... من، اولین نفری بودم که وارد دفتر شدم ... تا چشم مدیر بهم افتاد با حالت خاصی بهم نگاه کرد ...😳 🔹فکر می کردم رای بیاری ... اما نه اینطوری ... جز پیش‌ها که صبحگاه ندارن ... هر کی سر صف بوده بهت رای داده ... جز یه نفر ... خودت بودی❓😁 ... 🔸... همه همکلاسی‌هاش بچه های پولداری بودن که تفریحشون اسکی کردن🏂 بود ... و با کوچک‌ترین تعطیلات چند روزه ای ... پرواز مستقیم اروپا ...✈️ 🔸سعی می‌کرد پا به پای اونها خرج کنه ... تا از ژست و کلاس اونها کم نیاره ... اما شدید احساس تحقیر و کمبود می‌کرد ... هر بار که برمی‌گشت ...سعی می‌کرد به هر طریقی که شده ... فشار روحی ای رو که روش بود رو تخلیه کنه ... الهام که جرات نزدیک شدن بهش رو نداشت ... و من... همچنان هم اتاقیش بودم ...😐 💠شاید مطالعاتم توی زمینه های روانشناسی و علوم اجتماعی ... تخصصی و حرفه‌ای نبود ... اما تشخیص حس خلأ و فشار درونی ای رو که تحمل می‌کرد ... و داشت تبدیل به عقده می‌شد ... چیزی نبود که فهمیدنش سخت باشه ... بیشتر از اینکه رفتارهاش ... و خالی کردن فشار روحیش سر من ... اذیتم کنه و ناراحت بشم ... دلم از این می‌سوخت که کاری از دستم براش بر نمی‌اومد ...😔😔 هر چند پدرم حاضر نشده بود ... من رو کلاس زبان ثبت نام کنه ... اما من، آدمی نبودم که شرایط سخت ... مانع از رسیدنم به هدف بشه ...✌️ این بار که دایی ازم پرسید کتاب چی می‌خوای؟ ... یه لیست کتاب انگلیسی در آوردم📕 ... با یه دیکشنری ... و از معلم زبان مون هم خواستم خوندن تلفظ ها رو از توی دیکشنری بهم یاد بده ... کتاب ها زودتر از چیزی که فکر می‌کردم تموم شد ... اما منتظر تماس بعدی دایی نشدم ... رفتم یه روزنامه به زبان انگلیسی خریدم ... 🔹از هر جمله ۱۰ کلمه‌ایش ... شیش‌تاش رو بلد نبودم ... پر از لغات سخت ... با جمله بندی‌های سخت‌تر از اون ... پیدا کردن تک تک کلمات ... خوندن و فهمیدن یک صفحه‌اش ... یک ماه و نیم طول کشید ... پوستم کنده شده بود ... ناخودآگاه از شدت خوشحالی پریدم بالا و داد زدم ...😲 جانم ... بالاخره تموم شد ...👌 خوشحالی‌ای که حتی با شنیدن ... خفه شو روانی ... هم خراب نشد ...😍😂 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🍂﷽🍂 #برگـــے_از_خاطراٺ ♻️ خواب دیدم تو هیأتمونم یکی اومد منو صدا زد گفت دم در هیأت سه نفر نشستن کارت دارن... اومدم دم در باهاشون دست دادم یه دفعه چشمم به سجاد افتاد بین اون سه نفر نشسته بود مثل همیشه... یه لباس سفید راه راه هم تنش بود. ▫️یه دفعه جا خوردم تو خواب می‌دونستم سجاد شهید شده دیگه سفت بغلش کردم بعد ازش گلگی کردم بهم لبخند زد و گونه ام رو بوسید قشنگ حس کردم بوسیدنش رو بهم همین جمله رو دقیقا گفت...⇩⇩⇩ 🔻همین راه من رو ادامه بده...🔻 ▫️از خواب که بیدار شدم اذان مغرب داشت می‌گفت من مونده بودم یه حس قشنگ از سجاد... راوی 👈 همرزم شهید ▒ مدافـــع حــــرم ▒ #شهیـــد_سجـــــاد_عفتـــــی 🌺 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
❣﷽❣ #دݪنوشتـــــہ 🕊پرنده دعاکن که طاقت ندارم🕊 🕊برای پریـــــدن شهامت ندارم🕊 🕊برای پریـــــدن لیاقـــت ندارم🕊 🕊چگونه بگویم برایـت بــــرادر🕊 🕊مجالی برای شهـــــادت ندارم🕊 ✨"اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک"✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🍃﷽🍃 #تݪنگـــــر 🔴 همه جور آمدنی رفتن دارد، الا #شهادت !!🌹 🔻شهادت تنها آمدن بدون بازگشت است 🔻شهید که شدی می‌مانی 🔻یعنی خدا نگهت می‌دارد، تا ابد....🍃✨ ✨"اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک"✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 من شوهرش هستم 》 🖇ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد ... صورت سرخ با چشم‌های پف کرده ... از نگاهش خون می‌بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می‌بره و میزاره کف دست علی ...😖😖 ⭕️بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش ... 🔸- تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ ... به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی❓ ... از نعره های پدرم🗣، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ... بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ... علی همیشه بهم سفارش می‌کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... نازدونه علی بدجور ترسیده بود ...👧😭 🔹علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می‌کنی با زینب بری توی اتاق❓ ... قلبـــ❤️ــم توی دهنم می‌زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ... آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ... ⚡️⚡️ 🔸علی همون‌طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم ... دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی‌داشت و عربده می‌کشید ...🗣🗣 - این سوال مسخره چیه❓ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده ... - می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟...💛 همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد😡 ... - و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک‌مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ...✨✨ 🔹از شدت عصبانیت😖، رگ پیشونی پدرم می‌پرید ... چشم‌هاش داشت از حدقه بیرون می‌زد ... لابد بعدش هم می‌خوای بفرستیش دانشگاه❓ ... ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🔰 👉 @MODAFEH14 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🌷﷽🌷 #سیـــــره_شهیـــــد 💠 وجدانش بيدار و ضميرش آگاه بود و هيچگاه محدود نمی‌انديشيد، سخت كوش و شجاع بود و عشق به خدا در كل بدنش نهفته بود، مبارزى خشمگين براى اسلام بود، ميلی به دنيا نداشت و جبهه را بهترين جاى عبادت می‌دانست. 🔹عباداتش در كنار مبارزاتش پيوسته روحش را شفاف و شفافتر مى‌نمود، با نزديك شدن غروب دنياى او طلوع زندگى نوينش ملموس بود. #شهیــد_رضـــــا_حـــــداد 🌺 《ســالـــروزشهـــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #شهیـــــدانــہ ●❥|حدیــــــــݑ ●❥|چشݥ تـــــۅ ●❥|گفتــــــــــݥ ●❥|دلـــــ♥ـــــم رفت ... #شهید_محمدابراهیم_همت 🌺 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
akharin-roozhaye-zemestan_ghorbaani_m_113960_010319150440.mp3
3.03M
🌺 از خون جوانان وطن لاله دمیده 🌺 #راهیــــــان‌نــــــور #یاد_شهدا #صلواتــــــــ‌‌💔 🎤⇦ علیرضا قربانــــے ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. #دعــاےفرج به نیابت از 👈سردار‌ مــدافـــع حـــرم🔻 #شهیــد_احمـــــد_مجـــــدی 🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #عاقبتتان_شهدایی💔🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅 #کلام_نور 🌺 يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ 🍃 ای مردم! وعده خداوند حقّ است؛ مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد، و مبادا شیطان شما را فریب دهد و به (کرم) خدا مغرور سازد! #سوره_فاطر_آیه_۵ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #سلام_امام_زمانم 💗 🌼صداے پای تو 🍃ضربان قلب من را 🌼سر جا مے‌آورد 🍃این تپش هاے ناهماهنگ را 🌼بہ آواز آمدنٺ آرام ڪن! ✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ 🔆شما آفتابـید هر صبـــــح می‌تابید بر پنجره‌ی خیالم و نور می‌پاشید روی سایه‌ی تنهایی‌ام امروز را عاشقـــــانه بتابید ...🌹🍃 #ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1