❣﷽❣
#فرازی از #وصیتنامـــــہ
✍ هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند.
🔻اين وصيت بعيد بود اجرا شود؛ چرا كه عراقیها شهدای خود را فقط به یکی از حرمين میبرند و بعد دفن میكنند.
💢 اما در مورد هادی شرایط تغییر کرد، ابتدا پيكر او را به #سامرا و بعد به #کاظمین بردند. سپس در #کربلا و بین الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به #نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.
#هادی_دلهـــــا
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌹🍃
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
4_5931478281067954497.mp3
زمان:
حجم:
9.09M
🌸🍃
#نوحــــهشــــور⇧
《ثارالله اباعبدالله》
🎤سیدرضا نریــــمانــــے
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
💚﷽💚
#سیــــــــرهشــھیــــــد🔻
✍ 《کمال هر شب فرزندانمان را به مسجد میبرد و در منزل نیز دستکم یک صفحه از قرآن را همراه هم میخواندیم. تمام اوقات فراغت کمال با گوش دادن به قرآن کریم پر میشد و با اینکه صوت زیبایی داشت، حسرت میخورد که چرا در زمره قاریان بینالمللی قرار ندارد...》
راوے⇦همسرشهید
ـ…………………………………
مدافــــــعحــــــرمـ🔻
#شهیـــدڪمــالشیـــرخــانــــے❤️🍃
⇦ســالروزولادتــــــــــــ♡
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#پیـــــام_شهیـــــد
💢 همیشه میگفت: چرا بچهها سکوت کردن؟ چرا هیچی نمیگن ؟ کجان پس؟ این همه آدما میان تشییع پیکر شهدای گمنام … اونوقت موقع عمل، همه ساکتن!
چرا در برابر این همه فساد، این همه بیحجابی ، این همه بیعدالتی … هیچی نمیگن؟!
🔹میگفت: فقط نذارید خون بچهها پایمال بشه … (دوستان شهیدش رو میگفت … خودش هم وقتی ۱۴ ساله بود در عملیات والفجر ۸ شرکت کرد و درصدی هم شیمیایی شد …)
🔸خودش هر وقت بیرون میرفت، تذکر میداد … مهربان و نرم … همیشه هم تاثیر داشت …
━━━━━💠🌸💠━━━━━
🔻جانبـــــاز و شهیـــــد
امر به معروف و نهی از منکر🔻
#شهیـد_مسعــــود_مددخانی🌹🍃
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#شهیـــــدانہ
💢 شھادت ذره ذره رقم مےخورد
●آن زمان که دلت برای هموطنت
مےتپـــ💓ــد
●آن هنگـام که نتوانستی رنج آنہا را ببینی و سڪوت کنی
●آن وقتی که خود را به آب و آتش مےزنی و خودت مےشوی سـپر..
●مےشوی طبیب آلام
●مےشوی مرهم...
👈آن وقت تو هم #شھیدی...🌷
🔻و مگـر نه اینست که باید #شھیـــــدانه زندگے کرد تا #لایق شهادت شد؟!!
🔹 جاویدالاثـــــر 🔹
#شهید_محمـــــد_بلباســـــی🌹🍃 #امدادرسانی_سیل_و_زلزله
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوبیستویک 👈این داستان⇦《 ژست یک قهرمان 》 ــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوبیستودو
👈این داستان⇦《 جاده کربلا 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎مسجد ... با بچهها مشغول بودیم که گوشیم زنگ زد📱 ... ابالفضل بود ...
مهران میخوایم اردوی راهیان ... کاروان ببریم غرب ... پایهای بیای؟ ...
🍀منم از خدا خواسته ...
- چرا که نه ... با سر میام ... هزینهاش چقدر میشه؟ ...
- ای بابا ... هزینه رو مهمون ما باش ...
🔻جان ما اذیت نکن ... من بار اولمه میرم غرب ... بزار توی حال و هوای خودم باشم ...
خندید ...😁
- از خدات هم باشه اسمت رو واسه نوکری شهـــ🌹ــدا نوشتیم ...
🔹ناخودآگاه خندیدم ... حرف حق، جواب نداره ... شدم مسئول فرهنگی و هماهنگی اتوبوسها ... و چند روز بعد، کاروان حرکت کرد ...
🔸تمام راه مشغول و درگیر ... ناهار ... شام ... هماهنگ کردن اتوبوسها ... به موقع رسیدن به نقاط توقف و نماز ...
▫️اتوبوس شماره فلان عقب افتاد ... اینجا یه مورد پیش اومده ... توی اتوبوس شماره ۲ ... حال یکی بهم خورده ... و ...🤕🤒
🔹مشهد تا ایلام ... هیچی از مسیر نفهمیدم ... بقیه پای صحبت راوی ... توی حال خودشون یا ...
🍃من تا فرصت استراحت پیدا میکردم ... یا گوشیم زنگ میزد📱 ... یا یکی دیگه صدام میکرد ... اونقدر که هر دفعه میخواستم بخوابم ... علی خندهاش میگرفت ...
جون ما نخواب ... الان دوباره یه اتفاقی میافته ...
🔹حرکت سمت مهران بود و راوی مشغول صحبت ... و من بالاخره در آرامش ... غرق خواب ... که اتوبوس ایستاد ... کمی هشیار شدم ... اما دلم نمیخواست چشمم رو باز کنم ... که یهو علی تکانم داد ...
- مهران پاشو ... جاده کربلاست ...🍃✨
💢 پ.ن: علت انتخاب نام مستعار مهران، برای شخصیت اول داستان ... براساس حضور در منطقه عملیاتی مهران ... و وقایع پس از آن است ...
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1