eitaa logo
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
781 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
گویندچرادل‌به‌شهیدان‌دادی!؟ والله‌که‌من‌ندادم‌آنهابردند💚🌱 بگوشیم👇 https://harfeto.timefriend.net/17230456282329 کانال دوم @yaran_mehdizahra313 کپی‌رگباری‌؟حلالت‌رفیق 「ٺــــوَڶُــــــڌ۲۶آݕـــإݩ¹⁴۰¹❥︎」 「 اِݩقضا!؟تـﺄخداچہ‌بخـۈاهـد」
مشاهده در ایتا
دانلود
_شهادت . . غنچه‌ایه که به روی هرکسی نمیخنده!
_کهتسکینمیدهدعشقت؛ تماماضطرابمرا ( : [-آقای‌امام‌رضا"ع"]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و کودک فلسطینی گریه کنان گفت.... "وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا"
هدایت شده از حسین مختاری
مگه ما کالاییم؟.mp3
7.79M
〰〰〰〰〰〰〰〰〰 اگر مادر و خواهر آقا پسر برن دیدن دخترخانم خیلی بده...؟! نکته اول👇 بیایید تکرار کننده نباشیم! 〰〰〰〰〰〰〰〰 کانال 👇 @hsn_mokhtari
هدایت شده از حسین مختاری
پیش فرض های ممنوعه.mp3
6.54M
〰〰〰〰〰〰〰〰〰 اگر مادر و خواهر آقا پسر برن دیدن دخترخانم خیلی بده...؟! نکته دوم👇 پیش فرض ها را کنار بذاریم! 〰〰〰〰〰〰〰〰 کانال 👇 @hsn_mokhtari
هدایت شده از حسین مختاری
!تفاوت های جنسیتی.mp3
7.8M
〰〰〰〰〰〰〰〰〰 اگر مادر و خواهر آقا پسر برن دیدن دخترخانم خیلی بده...؟! نکته سوم👇 تفاوت های جنسیتی را جدی بگیریم! 〰〰〰〰〰〰〰〰 کانال 👇 @hsn_mokhtari
هدایت شده از حسین مختاری
رسول خدا اینگونه عمل میکردند.mp3
10.68M
〰〰〰〰〰〰〰〰〰 اگر مادر و خواهر آقا پسر برن دیدن دخترخانم خیلی بده...؟! نکته چهارم👇 رسول خدا اینگونه عمل میکردند! 〰〰〰〰〰〰〰〰 کانال 👇 @hsn_mokhtari
هدایت شده از حسین مختاری
مجوز برداشتن حجاب.mp3
8.43M
〰〰〰〰〰〰〰〰〰 اگر مادر و خواهر آقا پسر برن دیدن دخترخانم خیلی بده...؟! نکته پنجم👇 مجوز برداشتن حجاب! 〰〰〰〰〰〰〰〰 کانال 👇 @hsn_mokhtari
هدایت شده از حسین مختاری
حرف آخر به دخترها و پسرها.mp3
6.18M
〰〰〰〰〰〰〰〰〰 اگر مادر و خواهر آقا پسر برن دیدن دخترخانم خیلی بده...؟! نکته ششم👇 حرف آخر به دخترها و پسرها! 〰〰〰〰〰〰〰〰 کانال 👇 @hsn_mokhtari
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
تلنگر شهید قسمت8 مامان نشست رو یه صندلی و منم روی یکی دیگه... سمانه اومد سر وقت من و خاله هم ماما
تلنگر شهید قسمت9 وقتی تو توی عروسی یا مهمونی لباس باز میپوشی یه مرد هوس باز نگاهش میوفته روی تو و تحریک میشه در اون صورت ویژگی های زن خودش براش کم رنگ میشه و زندگیشون دچار اختلال میشه. حتی تو رابطه ش باهمسرش تو رو جای همسر خودش تو ذهنش تصور کنه... تو خودت دوست داری مردت با دیدن کس دیگه ای تحریک بشه؟ زیبا هایی زن دیگه تو ذهن و تصورش باشه... رفتم تو فکر... تا حاال از این زاویه به قضیه نگاه نکردم... ادامه داد... -با حفظ حجاب تو غرور خودت رو حفظ میکنی.نشون میدی هر کسی لیاقت دیدن ظرافت های خدادادی تو رو نداره... جز همسرت نه مردان هوس باز... راست میگفت... ولی من چه جوری انقد تغییر کنم؟ پسره خودش جوابم رو داد انگار ذهنم رو میخوند -قطره قطره،آروم آروم شروع کن حرفش که تموم شد از خواب پریدام... هنوز نرسیده بودیم... بدون حرف خیره شدم به بیرون. صحنه های خواب دیشب جلو چشمم رژه میرفت. کسایی که توی آتیش بودند همه پشیمون بودند و میخواستن برگردن به گذشته و کاراشون رو جبران کنند. ولی راه برگشتی نبود... من نمیخوام مثل اونا پشیمون بشم... ولی از کجا معلوم این خوابا راست باشه؟ شاید توهم باشه... اگه درست نبود چطور ممکنه چند بار پشت سر هم من اون خواب هارو ببینم؟ بهتره برم خونه تحقیق کنم... دیگه دارم گیج میشم...آ ره این بهترین راه ولی عروسی رو چیکار کنم؟ به اطراف نگاه کردم..نزدیکای خونه بودیم. -مامان برو خونه -چی؟ دیر میشه دیوونه -شما برید... بگو دنیا کار داشت نتونست واسه عقد بیاد. -ناراحت میشن... -اشکال نداره.
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
تلنگر شهید قسمت9 وقتی تو توی عروسی یا مهمونی لباس باز میپوشی یه مرد هوس باز نگاهش میوفته روی تو و ت
  تلنگر شهید قسمت10 -یعنی کارت از عروسی دوستت مهم تره؟ -بله مهم تره... پوفی کشید گفت : از دست تو چکار کنم رفت طرف خونه.... سریع از ماشین پیاده شدم و یه خداحافظی کردم. رفتم تو خونه... نشستم روی صندلی و لب تاب رو روشن کردم... مطلب مورد نظرم رو سرچ کردم و شروع به خوندن. تموم حرفای پسره داشت برام روشن میشد ولی خیلی سوال برام پیش اومد... سرم داشت منفجر میشد. فضای اتاق تاریک شده بود بلند شدم جلو آینه ایستادم... نگاهی به سرتا پام انداختم... لباسم مثل همیشه باز بود... یعنی میتونم به حرف های اون اطمینان کنم؟ یه بار که ضرر نداره از توی کمد یه لباس پوشیده تر برداشتم و لباس شب مشکی رنگی که تنم بود رو انداختم روی تخت. به آرایشم نگاه کردم... به نظر خودم که مشکلی نداشت... خوب به هر حال تا همینجا هم زیاد تغییر داشتم تو تیپم. رفتم توی پارکینگ و ماشین خودم رو برداشتم... توی راه همش فکرم مشغول بود... چرا خدا که میگن انقدر مهربونه باید انسان هارو تنبیه کنه؟ چرا خدایی که مهربانی باید بندگانش تو آتش بندازه... اصلا خدا چرا جهنم رو ساخت؟ از ماشین پیاده شدم... تالار شلوغ بود... بعد در آوردن مانتوم رفتم طرف مهسا و آرمین که کنار هم ایستاده بودند. -سلام عروس و دوماد خوشبخت بشین .... مهسا نگاه خشمگینانه ای بهم انداخت و گفت الان وقت اومدنه؟ بزنم اینجا نصفت کنم.... با آرمین دست دادم و گونه مهسا رو بوسیدم -کار داشتم روانی حاال ببینم بچه ها کجان؟
43.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و دوباره بی احترامی ها به اسلام 🥲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌