eitaa logo
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
776 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
گویندچرادل‌به‌شهیدان‌دادی!؟ والله‌که‌من‌ندادم‌آنهابردند💚🌱 بگوشیم👇 https://harfeto.timefriend.net/17230456282329 کانال دوم @yaran_mehdizahra313 کپی‌رگباری‌؟حلالت‌رفیق 「ٺــــوَڶُــــــڌ۲۶آݕـــإݩ¹⁴۰¹❥︎」 「 اِݩقضا!؟تـﺄخداچہ‌بخـۈاهـد」
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ادېٺ دخٺࢪان زېنبے‌🖤🏴
.: وخدا عاشقانش را بھ قیمت بالا میخرد(: _شهادت
✅ فوائد افطار با آب فاتر ۱-پاک کننده کبد ۲- پاک کننده معده ۳- درمان غلبه بلغم ۴- درمان غلبه سودا ۵- درمان غلبه صفرا ۶-خاموش کننده حرارت معده ۷- خوشبو کننده دهان ۸- خوشبو کننده بدن ۹- تقویت چشم و بینایی ۱۰-تقویت‌و محکم کننده دندان ها ۱۱- درمان و پیشگیری از بیماریهای ژنتیکی ۱۲- پاک کننده گناهان قلب ۱۳-درمان سردرد ۱۴-اعتدال مزاج ۱۵-پاکسازی بدن ۱۶-بدون عوارض آب فاتر= آب جوشیده ولرم ✨رمضان _ ماه میهمانی _ خدا ✨ツ ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
21.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو،تو خط امام زمانت باش....! 🙂✋ 💕✨ ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
••• ⚠️🍃 گفتـم اگـر در ڪـــربلا بـودم تـا پـای جــان بـرای حسیـن تلاش میڪـردم گـف یڪ حسیـن زنده داریـم نـامش است تاحـالا بـرایش چـه ڪـرده ایی سڪـوت ڪـردم...!!! اللھم‌عجل‌ݪوݪیڪ‌اݪفࢪج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ (سلام‌الله‌علیها) ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•~🌿✨~• یک سری جگر گوشه های کم سن و سالشان را به میدان جنگ میفرستند،اکنون یک سری منافق شعار آزادی می‌دهند برای برداشتن رو سری هایشان،همان روسری و چادر هایی که شهیدان برای حفظشان جانشان را کف دستانشان گذاشتند و رفتند.. آزادی هایشان بوی تعفن می دهند! برای مادری که آرزوهاش همون استخون های پوسیدست💔 ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
•~🌿✨~• شھید‌مرتضۍزار؏ : پدرشون،خوابشون‌رو میبینھ میگہ پسرم ! بعداینڪه‌تیر‌خوردۍ‌و به زمین خوردۍ آیا‌ دردێ ࢪوحس‌ڪردی‌یانه' ؟! گفٺ‌بابادردچیه؟😳 صحبٺ‌ازچےمیڪنی ! گفٺ‌چرا؟ گفٺ‌اصن تیرخوردم‌بھ زمین‌نخوردم🙂 چششموبازڪردم‌دیدم‌آقاسرموبہ‌دامن‌گرفت :)♥️ ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
چند‌‌شب‌پیش یه‌چی‌یه‌جا‌خوندم ... هنوزم‌پریشونم🚶🏻‍♂️- نوشته‌بود روح‌ الله‌ ! یه‌شب‌خواب‌شهیدرومیبینھ🌱 بهش‌میگه: +روح‌الله‌ازاونورچه‌خبر !؟ شهید‌میگھ _خبرای‌خوب... تاسال‌ ۱۴۰۰ انقدر‌نزدیک‌میشه‌کھ دیگه‌نمیگین‌آقا‌کدوم‌ میاد ؟! میگین‌آقا‌چند‌ساعت‌دیگه‌میاد (:🖐🏽 ! خلاصه‌کھ اگه‌مجازی‌نمیذاره‌خودسازی‌کنی ؛ یه‌مدت‌نباش‌اصلا ... هرچیزی‌که‌تورو‌از‌مولات‌دور‌میکنه‌، بریز‌دور ؛ واݪسلام ↻ ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
اینایی که الان آنلاین نیستن تو راهه دهاتشونن نت ندارن حالا برگردن میگن انتالیا بودن😂😂 #خنده_حلال #
خب از اونجایی که من اومدم انتالیا شاید کمتر فعالیت داشته باشم🙂 لطفا صبور باشید و مارو ترک نکنید💔 از طرف مدیر به بر و بچ کانال😂💕 |😂😎|
بـه خودت بگیر مشتـی!🕳 🌱|@Patoghemahdaviyoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی خطرناکه...😂😎 اللهم رزقنا حرم ❤️ خیلی خطرناکه...😂😎 اللهم رزقنا حرم ❤️ ╔═.✵.═══🇮🇷═══════╗ @ya_abamoohamad_118 ╚═══════🇮🇷═══.✵.═╝
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱※ برای جذب ریزش‌های ماه رمضان، اول باید مشمول مغفرت خدا شد! ۲※ و برای جذب مغفرت، اول باید از شبکه اسم غفور خدا در عالَم، رد شد! چگونه؟ ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
[کاناݪ از خط عشق تا شھدا‌] #رمان_ضحی #قسمت_دویست_وهشتم   _ما شده مهمون رو یک ماه تو خونمون نگه داشتی
[کاناݪ از خط عشق تا شھدا‌] _نخیر بحث ناز و این حرفا نیست ولی حق نداری از من خرج کنی! چرا منو بده میکنی؟ آقا شاید من اصلا شوهر نکردم به تو چه مربوط فکر زندگی خودت باش! _بیخود‌!! شاید شوهر نکردم یعنی چی‌؟ بچه ها شما بگید وقتی صدای پیام گوشیش باعث شد کلامش رو نیمه رها کنه و پیام رو باز کنه گوشی رو گرفت جلوم و از رو چشمی خوندم: _خداخیرش بده مگه اون آدمت کنه بهش بگو خیالت راحت فردا برای بعد صفر قرارشو میذارم زدم زیر خنده:عاشقتم زن عمو! _زهرمار دسیسه چین حالا بذار دارم برات! بعد رو به کتایون و ژانت گفت: من حرف بدی میزنم؟ میگم بابا ۲۶ سال رو رد کردی مگه تا کی آدم خواستگار داره بذار تا پسره هنوز زن نگرفته کتایون فوری واکنش نشون داد: واقعا هنوز زن نگرفته؟ رضوان گیج پرسید: کی؟! چه خرابکاری بزرگی! لبم رو به دندون گرفتم و رو به کتایون ابروهام رو تا حد امکان بالا بردم که سکوت کنه و حرفی نزنه اما موضوع هیچ جوره جمع و جور نمیشد کتایون_خب خواستگارش دیگه رضوان جدی شد: مگه تو خواستگارشو میشناسی؟ آهسته سرم رو بالا فرستادم ولی کتایون گفت: فکر کنم یعنی یه چیزایی گفته بود ضحی رضوان رو به من برگشت و بازوم رو فشار داد: ا...یه دقیقه دست و پا ببینم چی میگه! کی روبهتون گفته؟ کتایون راحت گفت:گفت چند سال پیش یه خواستگار داشته که ردکرده من فکر کردم همونو میگی! رضوان فوری گفت‌: ایمان؟ پلکهام رو محکم کوبیدم به هم و دوباره باز کردم باز هم اسمش اومد! کتایون سرتکون داد:آره اسمش همین بود رضوان سری تکون داد و باصدایی که انگار از ته چاه درمی اومد جواب داد:نه منظور من اون نبود!اون که خیلی ساله پرونده ش بسته شده منظورمن برادر رفیقمونه که چندماهیه حرف خواستگاری زدن واین نمیذاره بیان خواستگاری! رو کرد به من: ضحی مگه تو؟ فوری گفتم:نه بابامن فقط داشتم درباره چند سال پیش حرف میزدم میخواستم علت خراب شدن حال باباروبگم داستانشوتعریف کردم همین کتایون که دردم رو میدونست بی موقع دهن باز کرد:همین نیست رضوان ضحی هنوزبه این پسره فکر میکنه! بخاطر همین خواستگار راه نمیده کفری برگشتم سمتش و چشم دراندم: هیچ معلوم هست چی میگی نصف شبی خل شدی؟!رضوان دلخور بهم خیره شده بود کلافه آخرین تقلام روکردم:یه چیزی میگه واسه خودش! رضوان باغیض سرتکون داد:واقعا که! خب چرابه من نگفتی ترسیدی برم بهش بگم؟ نفسم روباصدابیرون فرستادم:انقد قبر کهنه نشکافیدخجالت بکشید! لبش روبه دندون گرفت:من خنگو بگو فکر میکردم سرماجرای عمو ازش بدت اومده! _من اصلابااون کاری ندارم فقط یکمی احساس دِین میکنم همین اونم مهم نیست دیگه همه چی تموم شده رفته پی کارش شماهم جمع کنیدبساط تفحصتون روخوشم نمیاد!نگاهش درخشید و با لبخند گفت: چراتموم شد؟!گیج ومبهوت نگاهش کردم وکتایون زودتر از من باته خنده ای توی صداش پرسید:پس هنوز زن نگرفته؟!لبخندرضوان روی صورتش پهن شد:تاجایی که من خبر دارم نه! ماباخانواده اوناسرهمون گله گذاری دیگه رابطه ای نداریم ولی به هر حال همسایه ان خونه شون توی کوچه خودمونه! ماکه اینهمه سال توخونه شون عروسی ندیدیم! فوری وناباورنفی کردم تاامیدواهی توی دلم پا نگیره:چی میگی واسه خودت یه دونه پسر حمیده خانوم تا الان مجرد مونده؟! یادت نیست همون موقع چه عجله ای داشت واسه زن گرفتنش؟اینم شد دلیل؟شاید تالاری باغی چیزی گرفتن واسه عروسیش! _اونم هم سن وسال داداشای خودمونه دیگه نابغه یه دونه پسر حاج مرتضی زن نگرفته مگه آسمون به زمین اومد! خب نگرفته دیگه میگم اصلا عروسی ندیدیم و نشنیدیم تو خانواده شون برای ایمان چطور دخترش رو شوهر داد فهمیدیم؟! کتایون فوری گفت:چطور میشه مطمئن شد؟! رضوان غرق فکر جواب داد: _من سوال نکردم ولی فکر کنم رضا هنوز باهاش رابطه داره میشه ته و توش رو درآورد و مطمئن شد ترسیده گفتم:جون هرکی دوست داری آبروریزی نکن رضوان! عحب گیری افتادیم نصف شبی _من جایی اسمی ازتونمیارم باقیشم دیگه به تومربوط نیست! روکردم به کتایون باغیض:همینو میخواستی دیوونه؟!دستی بهم زدوخندید:دقیقا همینو! وقتی تو شهامتش رو نداری دنبال خواسته هات بری مجبوریم هُلت بدیم دیگه! تمام روز به حسرت زیارت میگذشت و اگر خاطرات مختلفی که رضوان و کتایون رد و بدل میکردن نبوداصلانمیگذشت! منتظر بودیم روز به شب برسه و شهر خلوت بشه تا راه زیارت پیش بگیریم دلم انگارتوی سینه بندنبود هردم پرمی‌کشید و به زورپروبالش رو زنجیرمیکردم تابازکمی تحمل کنه سرمیزشام توی رستوران پرسیدم:رضا امروز بیرون رفتید شما؟!رضالقمه توی دهنش روفروداد:آره چطور؟_میخوام ببینم شهرخلوت شده یانه؟ سری تکون داد:نگران نباش سحرمیتونیم بریم حرم‌الان بریداستراحت کنیدساعت دو میریم لبخندی از سر رضایت زدم: بہ قلمِ