eitaa logo
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
781 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
گویندچرادل‌به‌شهیدان‌دادی!؟ والله‌که‌من‌ندادم‌آنهابردند💚🌱 بگوشیم👇 https://harfeto.timefriend.net/17230456282329 کانال دوم @yaran_mehdizahra313 کپی‌رگباری‌؟حلالت‌رفیق 「ٺــــوَڶُــــــڌ۲۶آݕـــإݩ¹⁴۰¹❥︎」 「 اِݩقضا!؟تـﺄخداچہ‌بخـۈاهـد」
مشاهده در ایتا
دانلود
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂 🍂 #رهایی_از_شب #ف_مقیمی #پارت_چهل_و_یکم 🌈 فاطمه خودش را بهم رسوند
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂 🍂 🌈 تلفنم زنگ خورد. کاش میشد جواب نداد. کاش میشد تمام پلهای ارتباطیم با سایه های شوم زندگیم ویران میشد.. خیلی دلم میخواست بدونم اگر فاطمه میدانست چه دردسرهایی پشت خط انتظارم رو میکشند باز هم بهم تذکر میداد گوشیم رو جواب بدم؟؟ از زیر چادرم با دستان عرق کرده گوشی رو نگاه کردم. نسیم بود. می‌دانستم چرا زنگ زده و اینجا بین این دونفر واقعا نمیشد با او بحث کرد.گوشیم رو در حالت بی صدا گذاشتم . نگاه معنی داری بین من وفاطمه رد وبدل شد.دیگه غذا از گلوم پایین نمیرفت.گوشیم لرزش کوتاهی کرد.قاشقم رو روی بشقابم انداختم و پیامک نسیم رو از لای چادرم باز کردم.نوشته بود: *گوشی رو جواب بده..داری چه غلطی میکنی؟ * نمیدانم چرا اینقدر میترسیدم. اصلا تمرکز حواس نداشتم.قلبم طبق معمول محکم به قفسه ی سینه ام میکوبید و تنفسم رو مختل کرده بود.حاج مهدوی کاملا مشخص بود که فهمیده مشکلی هست.فاطمه هم با نگرانی نگاهم میکرد. حاج مهدوی در حالیکه سالادش رو چنگال میزد با لحنی خاص پرسید: - ببخشید مشکلی پیش اومده؟ من سرم رو بالا گرفتم ونگاهی کوتاه به صورت محجوب و مغرور او انداختم و مثل نجوا گفتم:نه... صدای ویبره گوشیم کلافه ام کرد با عصبانیت گوشی رو در دستم فشار دادم و خواستم خاموشش کنم که حاج مهدوی دوباره با حالتی خاص گفت: گوشیتون رو جواب نمیدید!!! این یعنی مشکلی هست!! در یک لحظه فکر کردم وتصمیم نهاییم رو گرفتم. صندلیم رو عقب کشیدم وبا حرکتی سریع بلندشدم -عذر میخوام.اگر اجازه بدید من جواب تلفنم رو بدم وبرگردم. حاج مهدوی با نگاهی خاص و سوال برانگیز گفت: اختیار دارید.راحت باشید. و من در حالیکه گوشی رو کنار گوشم می‌گذاشتم به سمت بیرون رفتم و با نفسی عمیق سعی کردم عادی صحبت کنم. _بله نسیم بدون سلام احوالپرسی با عصبانیت بهم حمله کرد: _حالا دیگه گوشی رو جواب نمیدی؟؟ معنی این کارها چیه؟! چیشده؟ نمیگی ما نگرانت میشیم؟ ! هه!! فکر کن منم باور شه که تو نگرانمی!! با لحنی سرد وناراحت گفتم: _چیشده حالا یک دفعه دلتنگ من شدی؟! تو هیچ وقت اینقدر پشت هم زنگ نمیزدی! _خیلی بی انصافی! ! من تا حالا بهت زنگ نمیزدم؟! _نگفتم زنگ نمیزدی.!!! گفتم پشت هم میس نمینداختی.حتما اتفاق مهمی افتاده که اینقدر مسر بودی باهام حرف بزنی! او نفس عمیقی کشید و گفت: _اول بگو الان کجایی؟ ! _مسافرت!!! سوال بعدی؟؟ او با تعجب سوالم رو تکرار کرد. _مسافرت؟؟؟؟ تو که جایی نداشتی بری؟! کس وکاری نداشتی!! کجا رفتی؟ دروغ گفتم: _اومدم قشم!! و فرداصبح برمیگردم _تو درقشم چیکار میکنی؟ چرا تنها رفتی؟!چرا بی خبر.؟ _توقع داشتی با کی برم؟ با کامران که کار دستم بده؟؟ یا با تو که همش تو اون شرکت لعنتیت هستی!!! خسته بودم ..احتیاج داشتم آب وهوایی عوض کنم.این کجاش اشکال داره؟ او که لحنش آرومتر ومهربانتر شده بود با نگرانی پرسید: _ببینم چیشده عزیزم؟ کسی اذیتت کرده؟ نکنه کامران حرکتی کرده؟ حدسم درست بود.زنگ زده بود تا از زیر زبانم حرف بکشد چرا کامران را دک کردم.پس کامران با مسعود تماس گرفته بود.حالا چه حرفهایی بینشون رد وبدل شده بود خدا میدانست.هرچند پیش بینی آن حرفها زیاد هم سخت نبود. گفتم:نه کامران تا حالا که یک جنتلمن کامل و بوده واز ناحیه ی او خطری تهدیدم نکرده! او با کلافکی پرسید: _پس دیگه چه مرگته؟؟ حوصله ی سین جین شدن نداشتم .با بی حوصلگی گفتم: _نسیم من واقعا حوصله ی حرف زدن ندارم.وقتی برگردم همه چیز رو توضیح میدم.. فقط الان کاری به کارم نداشته باشید. نسیم آهی کشید و با لحن دوستانه ای تهدیدم کرد: _والا من که نفهمیدم تو دقیقا چه مرگته.وحتی نفهمیدم تو چطوری تک وتنها رفتی قشم! فقط امیدوارم این تنهایی کمکت کنه تصمیم درستی بگیری و کاری نکنی که بعدها پشیمون شی. بی اعتنا به تهدیدش گفتم: _بسیارخوب ممنون که درک میکنی...فعلا .. و گوشی رو قطع کردم. رفتم سمت میزمون.حاج مهدوی اونجا نبود.فاطمه تا منو دید در حالیکه باقی مونده ی غذاها رو داخل ظرف یکبار مصرف میریخت گفت: دیرکردی چقدر!!! غذات از دهن افتاد! پرسیدم :حاج آقا کجاست؟ گفت:نمیدونم.غذاشو سریع خورد و پاشد رفت.بنده خدا معذب بود.نباید اصرارش میکردی اینجا بشینه. ادامہ‌دارد... 🍂 🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امام صادق علیه السلام: كسى كه براى ديگران ارزشى قائل نباشد، خودبين و خود رأى است. 📚 معاني الأخبار : ۲۴۴/۲. امروز جمعه ۲۶ خرداد ماه ۲۷ ذی القعده ۱۴۴۴ ۱۶ ژوئن ۲۰۲۳
هدایت شده از 
بسم الله الرحمن الرحیم معرفی شهید ابراهیم هادی زاده: ۱ اردیبهشت ۱۳۳۶ خراسان تاریخ شهادت: ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ مدفن: گمنام شادی روحشون صلوات
هدایت شده از متروکه .
داورای فصل جدیده حسینیه معلی ترکیبو فقط((((((((: @Aztabarzahra
هدایت شده از متروکه .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امنیت و آزادی ما مربوط به این آدماست...💔 رفتند تا چادر خواهرامون خاکی نشه...🚶🏿‍♂ @Aztabarzahra ‍‍‌ل‌لولی‍ک‌الفرج
هدایت شده از برای آگاهی!🇮🇷🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴با برای اولین بار از قدم زدن در خیابان لذت بردم ♦️صحبتهای جالب «رُزالی» بانوی تازه مسلمان بریتانیایی که روزگاری بازیگر مطرحی بوده است و هم اکنون علاوه بر فعالیت تبلیغی برای اسلام در شبکه های اجتماعی، به فیلمسازی برای معرفی اسلام به غیر مسلمانان می پردازد. 🆔@BarayeAgaahi
"الله‌ اکبر،‌الله‌اکبر!❤️ ‌-به‌چه‌مینگری؟برخیز‌که‌نجوای‌عاشقیست برخیز‌که‌،موسم‌دلداری‌با‌معشوق‌سر‌ رسید🌱 ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگ‌حرمتم... به‌کی‌بگم؟💔 دردامو‌،به‌تو‌نگم... به‌کی‌بگم؟💔
نوکرت رو بگیر تو بغل حسین . . . :)♥️
او سیصد و سیزده نفر میخواهد ...!
میگم‌که.. ضامنم‌میشی‌اربعین‌برم‌کربلا؟((:✨💛