eitaa logo
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
786 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
گویندچرادل‌به‌شهیدان‌دادی!؟ والله‌که‌من‌ندادم‌آنهابردند💚🌱 بگوشیم👇 https://harfeto.timefriend.net/17230456282329 کانال دوم @yaran_mehdizahra313 کپی‌رگباری‌؟حلالت‌رفیق 「ٺــــوَڶُــــــڌ۲۶آݕـــإݩ¹⁴۰¹❥︎」 「 اِݩقضا!؟تـﺄخداچہ‌بخـۈاهـد」
مشاهده در ایتا
دانلود
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
من اگه مُردم نکنه نیای...💔
امام حسین "ع" خیلی ها از تاریکی میترسن... امام حسین"ع" تورا قسمت میدم به سه سالتون... که از تاریکی میترسید... به داد ما برس... 🥀 به داد عزیزانمان برس...
_چیکار کنم غصه نخورم..؟
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍 پیرمرد شجاع زنده است سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران: علی اکبر ابوطالب اصفهانی و فرزندش که مدتی پیش برای زیارت عتبات عالیات به سوریه سفر کرده بودند و به دلیل تحولات امنیتی در سوریه قادر به خروج از کشور نبودند، امروز سوریه را ترک کردند و به زودی به کشور بازخواهند گشت •|قطعا سننتصر ➳ ♥️ [ @gordan_sarallah2 ]
【 ݥڪٺݕ‌ۮࢪس‌شۿۮݳ🇵🇸 】
تلنگر شهید قسمت2 رژ صورتی رنگم رو برداشتم و کشیدم روی لبم...ریمل و رژگونه هم زدم... مانتو قرمز و شل
تلنگر شهید  قسمت3 هه... بعد اون گندی که زده توقع داره ببخشمش؟ خیلی پرو دختره... همین موقع چراغ سبز شد و راه افتادم... گوشیمو هم گذاشتم تو جیبم... کلا از کیف خوشم نمیومد... بالاخره رسیدم دانشگاه ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم... فرید جلو در منتظرم بود. پسره اکبیری... ببین به خاطرش چه شایعه ای ساخته شد. بدون توجه به او رفتم تو... اومد دنبالم... -دنیا خواهش میکنم به حرفام گوش کن - من هیچ حرفی با تو ندارم.. -خوب تقصیر من چیه؟ از کجا میدونستم... اون دختره میخواد بیاد تو دانشگاه بگه برگشتم طرفش و با لحن طلبکاری گفتم مثل اینکه تو باورت شده باهات دوستم؟ -نه ولی این شایعه جا افتاده باید با هم درستش کنیم -منم میخوام درستش کنم بعد کلاس... بعد زدن این حرف رفتم توی کلاس نشستم صندلی کنار نرگس... -سلام دنیا بانو چه عجب ما شما رو دیدیم -این دیگه مشکل شماست عزیزم که من به این گندگی رو نمیبینی -لوس نشو یالا بگو ببینم قضیه این حرفایی که بچه ها میگن چیه؟ -دو هفته پیش فرید اومد پیش من و واسه تولدش دعوتم کرد رستوران منم که بیکار بودم از خدا خواسته قبول کردم... رفتم دیدم فرید تنها نشسته... رفتم پیشش گفتم چرا بقیه نیومدن؟ گفت یه مهمونی دو نفره گرفته و فقط خودم و خودشیم خلاصه شام خوردیم و کادوش رو دادم نگو حالاسمانه ما رو دیده و اومده به همه گفته ما با هم دوستیم... من تا حالا با خیلیا دوست بودم و اصلا با این قضیه مخالف نیستم ولی خوش ندارم کسی حرف دروغی درباره ام بزنه... ورود استاد به کلاس فرصت حرف رو از هر دومون گرفت... صاف نشستم سرجام و به سخنان گوهر بار استاد جعفری گوش کردم.
تلنگر شهید  قسمت4 کلاس که تموم شد نزاشتم بچه ها از کلاس خارج بشن... ایستادم وسط کلاس و با صدای بلندی گفتم -دوستان این حرفی که چند وقته همتون دارید میزنید اشتباه من اون شب به درخواست فرید رفتم تولدش و کادوش رو دادم سمانه اشتباه برداشت کرده الان م اگه باز شک دارید میتونین از خود سمانه بپرسید.بای سریع با نرگس از کلاس خارج شدم ➖ ➖ ➖ -مامان من میرم بخوابم شب بخیر -شب بخیر عزیزم... رفتم تو اتاقم و نشستم روی تخت گوشیمو از رو برداشتم... دراز کشیدم و مشغول چک کردن تلگرام شدم... کسی که نبود باهاش حرف بزنم بیحوصله گوشی رو انداختم کنار و سعی کردم بخوابم. دوباره همونجای دیشب بودم دوباره همون صداها...جیغ و داد افراد... همونجور که اشکام میریخت راه میرفتم و بهشون نگاه میکردم... اینا چرا اینجورین؟ دختر بودن... یکی از موهاش آویزون بود... یکی از زبونش آویزون بود و یه چیزی مثل آب میریختن توی دهنش... یکی گوشت های بدنشو با قیچی هایی که از آتیش بودند ریز ریز میکردن. هوا تاریک بود و نوری که از آتیش ها خارج میشد فضا رو قرمز رنگ کرده بود. بدجور میترسیدم... رسیدم به یه زن،سرش مثل خوک بود و بدنش مثل الاغ نتونستم حرکت کنم.. دوباره همون صدای دیشبی بلند شد... -عاقبت سخن چینی و درغگویی و تهمت همینه... اگر این زن در دنیا سرش به کار خودش بود و دروغ نمیگفت به کسی تهمت نمیزد و رابطه بین دو نفر رو خراب نمیکرد الان اینجا نبود. درست پشت سرم بود برگشتم طرفش. یعنی چی؟ تو کی هستی؟ حالا من اینجا چیکار میکنم؟ چرا اینا دارن میسوزن؟
تلنگر شهید باهمون لبخند پر آرامش نشست گوشه لبش منم یکی بندگان خدام .... تو اینجایی تا نجات پیدا کنی... اینا دارن سزای کارایی که توی دنیا انجام دادن رو میبینن... با صورت خیس و صدای لرزونی گفتم: -مگه اینا چیکار کردن؟ -دنبالم بیا تا بهت بگم راه افتاد و منم دنبالش... رسیدیم به دختری که از موهاش آویزون بود -تو دنیا خیلی راحت بود. محرم یا نامحرم اصلا براش معانی نداشت... توی خیابونا خیلی راحت می گشت و با جنس مخالف رابطه داشت... رفت طرف کسی که از زبونش آویزون بود -هر جور که تونست شوهرش رو اذیت کرد. .با نیش و کنایه سرکوفت زدن و...هر وقت شوهرش از سرکار میومد به جای پذیرایی از او مینشست از شوهرای دوستاش و این و اون صحبت کردن..خالصه اینکه تو دنیا خوبی ای به همسرش نکرد و آزارش داده بود... -اونا چین میریزن تو دهنش؟ -آب داغ جهنم رفت طرف یکی دیگه -صورت پر از آرایش لباس های جذب و بدن نما،انواع زیور آلات و... به هر نحوی که میتونست خودشو برای دیگران به نمایش گذاشت و از اینکار لذت میبرد ... -خوب این کارا که گفتی چه ایرادی داشت؟ دوست داره خودش به نمایش بزاره بدن خودش... -مگه شما مسلمون نیستید؟ -خوب آره -مسلمونید... و از هیچ یک از دستور های خدا آگاه نیستید.
 تلنگر شهید قسمت6 یه نفس عمیق کشید و همونجور که راه میرفت گفت خدا فرموده: به مؤمنان بگو چشمهاى خود را )از نگاه به نامحرمان فروگیرند، و عفاف خود را حفظ کنند این براى آنان پاکیزه تر است خداوند از آنچه انجام مى دهید آگاه است... چندین آیه دیگه درباره حجاب هست.... نه تنها در قران بلکه در احادیث تمامی امامان معصوم بر حجاب تاکید شده... شما چه جور مسلمونی هستی که اینا رو نمیدونید؟ یعنی حتی یک بار هم نشده قرآن رو دست بگیرید و بخونی؟ بعضی از انسان ها هم هستند که با آگاهی از این موضوع باز هم به کار خود ادامه میدند و حرف خدا رو نادیده میگیرند.... با حرص گفتم: یعنی ما چادر بزاریم و محجبه بشیم همه چیز جهان درست میشه؟ -نه من همچین حرفی نزدم... حجاب باعث میشه از خطرات راه در امان باشیم اما دخترای بی حجاب بیشتر از دختران باحجاب در خطرند. -خوب اگه حجاب خوبه چرا خدا به مردا نگفته با حجاب باشن؟ چرا ما باید این همه پارچه به خودمون ببندیم و اونا راحت بگردن راحت باشن؟ اتفاقا مرد ها هم حجاب دارن... شما معنی حجاب رو درست نفهمیدید. حجاب یعنی دلت خالی از هر چیز بدی باشه. یعنی چشمت دنبال حرام نباشه. خیلی از دختران و زنان هستند که خودشون رو پشت چادر قایم میکنند و همه کار های خلاف رو انجام میدند... نمیفهمند دارن حرمت چادر حرمت یادگار مادرمون فاطمه(س) رو زیر سوال میبرن.... نمیخوان باور کنند این چادر فقط یه تیکه پارچه نیست بلکه عشقه... خوب تو با این حرف ها میخوای به کجا برسی؟
۲ قسمت بیشتر ارسال شد.
https://harfeto.timefriend.net/17230456282329 تاقسمت ششم، منتظر نظرات هستیم.