عیکنش را که برمی داشتند، می گفت:
بچه ها چشمهایم کو؟ چشمهایم را پیدا کنید!!
چریک پراستعداد، سه بار مجروح شد تا اینکه از خان طومان برای همیشه چشمهایش باز شد ...
#شهید_علی_عابدینی 🌷
#لشکر_عملیاتی_25_کربلا
شادی روح اموات و شهدا#صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
متن پیام حضرت #امام_خمینی (رضوان الله تعالی علیه) 🌺 پس از شهادت فرزند برومندش آیت الله شهید #مصطفی_خمینی
🍃بسمه تعالی🍃
🏴انا لله و انا الیه راجعون🏴
در روز یکشنبه نهم شهر ذی القعده الحرام ۱۳۹۷ ق مصطفی خمینی، نور بصرم مهجه قلبم، دار فانی را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالی رهسپار شدـ
اللهم ارحمه و اغفر له واسکنه الجنه بحق اولیائک الطاهرین، علیهم الصلوه والسلام.
روح الموسوی خمینی
۱ آبان ۱۳۵۶
👈 این تمام واکنشی بود که حضرت امام در شهادت حاج آقا مصطفی خمینی فرزند ارشد و فقیهش ابراز داشت.
👈 اما این شهادت و روز اول آبان ۱۳۵۶ آغاز نهضتی شد که به پایان دادن به رژیم ستمشاهی پهلوی منجر شد.
#روحش شاد
#یادش گرامی با ذکر#صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#در_محضر_فرمانده
#مقام_معظم_رهبری
شگفتآور بود که #حاج_آقا_مصطفی در منزل #امام مانند یکی از #واردین این منزل و کسانی بود که به طور طبیعی در این خانه رفت و آمد میکردند، چنانکه کسی احساس نمیکرد او #فرزند امام است و حتی مراجعه او به #امام در حد دیگران بود ...
اخلاق او در رابطه با #امام و حفظ جنبه #تساوی با دیگر #مردم در آن روزها در حوزه معروف بود .
همه میگفتند که #حاج_آقا_مصطفی در منزل #امام به گونهای رفتار میکند که با هیچ یک از #مراجعین فرقی ندارد و واقعیت هم همین بود، هرگز #انتساب به #امام و یا #نام ایشان برای او وسیلهای #محسوب نمیشد .
مرحوم #حاج_آقا_مصطفی ، مطلقا #آقازادگی نداشت .
نه لباسش، نه عبایش، نه کفشش، نه زندگی خصوصیاش، نه خانهاش، #مطلقا هیچ بوی تفاخر #آقازادگی از آن نمیآمد ....
#تلنگر
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#اسمتومصطفاست
#قسمت_سی_و_چهار
همان شب با شابلون استیل دورتادورش را نقش گل رز انداختم.
رزها روی پارچه ساتن سفید و طلایی جلوه خاصی داشتند.ساعت ده شب بود که مادرت زنگ زد:((گفتن فردا آب قطع میشه،برقم!))
مامان که شنید زد توی صورتش:((وای خاک عالم،حالا چی کار کنیم سجاد؟))
سجاد و سبحان آمدند پیش تو.نیم ساعت بعد سه تایی باهم آمدید با یک تانکر.تانکر را در پارکینگ گذاشتید و بنا کردید به شستنش.تا دیر وقت شب صدای قهقهه تان شنیده میشد.
_کف تانکر پر از خزه اس.دوماد آستینا بالا،خودت زحمتش رو بکش!
تورا کرده بودند داخل تانکر و دادت بلند بود:((بابا چرا شلنگ رو گرفتین رو سرم،مظلوم گیر آوردین!))
مامان تو آشپزخانه غذا درست میکرد.زرشک پلو با مرغ و خورشت فسنجان.عطر و بوی غذا در خانه پیچیده بود.صدای جیغ و داد و گریه و خنده بچه ها بلند بود.تا نیمه شب همه بیدار بودند.دورتا دور پارچه قند سابی را با هویه گل زدم.
_بابا این تانکر سوراخه!
شلیک خنده شما از پایین می آمد.آن شب شاید دو سه ساعت بیشتر نخوابیدیم.
یازده صبح مامانت آمد دنبالم تا برویم آرایشگاه.رفتم نشستم صندلی عقب.مواظب بودم از تو آینه نگاهم به نگاهت نیفتد.وقتی از آرایشگاه برگشتیم،چادرم را روی صورتم کشیده بودم تا دیده نشوم.
مهمان ها دست زدند و کل کشیدند.
مامان کاغذی را که بالای آن بسم الله الرحمن الرحیم نوشته بود،دست به دست می چرخاند.
⬅️#ادامه_دارد....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از 🛍️فروشگاه اقتصاد مقاومتی همسایه📉
به مناسبت میلاد مسعود نبی مکرم اسلام و امام جعفر صادق علیهماالسلام
انواع شیرینی مستقیم از اردکان
با قیمت مناسب و کیفیت مرغوب
فروشگاه اقتصاد مقاومتی همسایه/مسجد حضرت زینب علیهاالسلام
سود فروش صرف هزینههای فرهنگی مسجد خواهد شد.
@hamsaye_shop