eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4هزار ویدیو
331 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 🌸 وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى‏ حَيَوةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِه مِنَ العَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ‏ 🍀 ترجمه:(اى پیامبر) آنها (یهود) را حریص‏ترین مردم، حتّى (حریص‏تر) از مشركان،بر زندگى خواهى یافت ، هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند، در حالى كه (اگر) این عمر طولانى به آنان داده شود، آنان را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بیناست. 🔴 موضوع این آیه در ادامه موضوع آیات قبلی درباره یهود است و یهود حریص ترین مردم نسبت به دنیا هستند. 🔹 پیام های آیه 96 سوره بقره 🔹 ✅ عمر طولانى مهم نیست، قرب به خداوند و بركت عمر ونجات از آتش، ارزش دارد. ✅ ، حریص‏ ترین و دنیاگراترین مردم دنیا هستند. ✅ مى‏ خواهند زنده بمانند گرچه به هر نحو زندگى پست باشد. ✅ ، كم حافظه است. یهودیان از یک سو بهشت را مخصوص خود مى ‏دانند، «لكم الدار الاخرة خالصة» واز سوى دیگر مى‏ خواهند همیشه در دنیا زنده بمانند. «یعمّر الف سنة»
معناے عشــق را اشتباه به ما فهماندن عشق را که نفهمیم زندگے را هم اشتباهے خواهیم کرد عشــق همانےاسـت که شــهید به شوقش سر داد و آسمانےشـد سلام ✋ 🌸 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
10.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میلاد حضرت عبدالعظیم حسنی مبارک. رسانه فرهنگی مسجد حضرت زینب علیهاالسلام @ahlolmasjed
او ویژگی های خاصی داشت : همیشه دائم الوضو بود. مداحی می کرد. اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت. مداومت داشت بر خواندن زیارت عاشورا مانند الگوی خودش از کمک به نیازمندان غافل نمی شد. روحیه جهادی و انقلابی داشت و در این راه شخصیت کاذب برای خودش نساخته بود. عاشق، حامی، تابع و مدافع بود. اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد. وقتی شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
در عملیات رمضان، بچه‌ها پشت خاکریز زمین‌گیر شده بودند . پنجاه ، شصت نفر در انتهای سمت راست خاکریز نمی‌توانستند سرشان را بالا بیاورند . با ماشین رفتم جلو تا آخر خاکریز ، یک نفر که بغل دستم بود گفت « دیگه تکون نخور، اگه ماشین رو تکون بدی ، سوراخ سوراخش می‌کنن .» روبه‌رو را نگاه کردم . چند تانک عراقی داشتند به خاکریزمان نزدیک می‌شدند . فاصله‌شان هر لحظه کمتر می‌شد ، اولین تانک به سی ، چهل متریمان رسیده بود ، نفسم بند آمده بود ، احساس می‌کردیم چند دقیقه‌ دیگر اسیرمان می‌کنند . بدنم سُست شده بود ، با رنگ پریده منتظر رسیدن عراقی‌ها بودم . با نا امیدی سرم را به طرف انتهای خاکریز چرخاندم . یک مرتبه دیدم یک نفر ، سوار بر یک موتور تریل قرمز رنگ با سرعت زیاد ، گرد و خاک‌ کنان به طرف‌مان می‌آيد بود . از موتور پایین پرید و آرپی‌جی را از دست آرپی‌جی‌زن گرفت و رفت آن‌طرف خاکریز ، روبه‌روی تانک‌ها نشانه رفت ، چند ثانیه بعد گلوله آرپی‌جی روی برجک ، اولین تانک در حال حرکت نشست . تانک در دم آتش گرفت و دودش پیچید توی آسمان منطقه . بعد با فریادهای بلند به نیروها گفت که شروع کنند . بچه‌ها شروع کردند . سوار موتور شد و رفت تا بقیه جاها را سامان بدهد . شادی روح و 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
خانه جدید هم بزرگ بود هم باغچه داشت،ولی با این همه ،اولین روز بعد از چیدن اثاثیه زدم زیر گریه:((نمیخوام اینجا بمونم،دلم برای مامانم اینا تنگ شده!)) کمی نگاهم کردی و گفتی:((خیلی خُب.حالا بلند شو دست و صورتت رو بشور،لباسات رو عوض کن تا بریم.)) چقدر خوب بلد بودی با من راه بیایی،نه دعوا میکردی نه اخم و تَخم.یک بار گفتی:((مرد باید خیلی بی دست و پا باشه که ندونه چطور فرمون زندگی رو توی دست بگیره!)) امشب،چه شب آرامی است!بچه ها که خواب اند انگار دنیا از حرکت می ایستد.امروز همه گل های رز صورتی را که بیشتر وقت ها برایم هدیه می اوردی و آن هارا خشک میکردم و می ریختم داخل گلدان بزرگ شیشه ای،در اوردم و به دیوار زدم.شده مثل یک باغچه پرگل، اما حیف که عطرشان پریده،درست مثل تو که نیستی. آن روزها چون شغل ثابتی نداشتی.حواسمان بود که زیاد خرج نکنیم.عزت نفس داشتی و درسته که از خیلی چیزها میزدی تا چیزی را که خیلی واجب است بخریم،اما هر ماه یکبار را حتما میرفتیم رستوران.همان رستورانی که بار اول ،موقع خرید حلقه رفتیم آنجا و شده بود پاتوقمان.هر بار هم کسی را دعوت میکردی که همراهمان بیاید. قرار بود برویم ماه عسل و بهترین جا کجا میتوانست باشد جز مشهد؟باز چشم هایت را ریز کرده و گفتی:((سمیه،بگم دوستم حمید و مامانش هم بیان؟)) _انگار قراره بریم ماه عسل ها! _این دفعه همین طوری بریم دفعه بعد بریم ماه عسل! ⬅️ ... . 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیت زیارت کنید تا ثواب زیارت نصیبتان شود. 💐 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
☑️خانواده شهید گمنام بعداز سال ها دوری مزار شهید خود را زیارت می کنند.. 🔸مراسم استقبال و تجلیل از خانواده شهید احراز هویت شده ( شهید خسرو اصلانی ) ⏰ پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۹:۳۰ صبح ⬅️ عوارضی قم - تهران ، مسجد اهل بیت (ع) ‌ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: مدافع_حرم زاده در چهارمین روز از سومین ماه پائیز1349 بدنیا آمد. غروب که پدر از سر کار به خانه برگشت،نامش را« نظر علی» نهاد.قبل از عزیمت مجدد به ایل، پدر به ثبت احوال مراجعه و شناسنامه فرزند را گرفت . اما نظر علی در شناسنامه«گودرز» ثبت شد. گودرز، مهرماه سال 1356 در یک مدرسه سیار عشایری در ایل ثبت نام کرد.شعرهای حافظ و سعدی را از بر بود و در غیاب آموزگار، خود معلم کلاس می شد. پائیز سال 57، زمزمه های نام سیدی به نام « خمینی» در همه جا پیچید. همه گوش به رادیو داشتند و اخبار انقلاب  را از رادیویی که پدر هنگام اقامت در بروجن تهیه کرده بود، پیگیر می شدند. اما اولین عکس سیاه و سفید آن سید را، گودرز، در راه مدرسه از یک فرد رهگذر خریده و به خانه آورد و در تاقچه خانه نصب نمود.انقلاب پیروز شد. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد. بک برادر زخمی در بیمارستان  و یک برادر در جبهه جنگ، غوغایی در خانواده بر پا بود و همین موضوع، حس رفتن به جبهه را در گودرز، که حالا فقط 13 سال بیشتر نداشت، برانگیخت که او نیز عازم جبهه گردد. اما با مخالفت شدید پدر مواجه شد. اما خداوند سبحان، آرزوی همراهی با نوجوانان فلسطینی و جنگ با سربازان خبیث اسرائیلی  را 30 سال بعد به درجه اجابت رساند و گودرز سال 64 با نام زیبای « محمد علی» در جنگ با تکفیریهای اسراییلی شرکت کرد. محرم سال 1410 ه.ق، مصادف با تابستان 1367 ه.ش، اکیپی از طلاب حوزه علمیه فرخشهر  به سرپرستی حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای همتیان جهت تبلیغ معارف دین به منطقه ییلاقی