❁﷽❁
پنجشنبه ڪه مے آید
باز دلتنگ #شهیدان مےشویم
بی قرارِ یـاد #یاران مےشویم
یاد #جانبازان میدان جنون
آشنایان غبارو خاڪ و #خون
یادآنانےڪه #مجنون بودهاند
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلواتــ
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم💐
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از
امام زادگان عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانات ارزشمند آیت ا... مجتهدی (ره) دربحث اموات _ پنجشنبه است نثار همه اموات فاتحه مع الصلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از
امام زادگان عشق
#همسران_صبور_شهدا
قرار هر پنجشنبه ی دلم ،
گوشه ای از شهر ،
که آسمانش تو را در بر گرفته است...
هدیه به روح مطهر #شهداء#امام_شهداء#اموات
#صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#زیارت_اهل_قبور
طبق روایاتی که از حضرات معصومین (ع ) وارد شده است زیارت اهل قبور مومنین در روزهای دوشنبه و پنج شنبه و جمعه مستحب موکد است و سنت پیامبر و سیره اهل بیت (ع ) نیز چنین بوده است و فعل معصوم نیز برای ما حجت است و در روایتی از رسول خدا(ص ) آمده است که حضرت فرمود: »هدیه بفرستید برای مردگان خود« پس سوال شد چیست هدیه مرده ها؟ فرمود: صدقه و دعا.
و فرمود ارواح مومنین هر جمعه به آسمان دنیا مقابل خانه ها و منزل های خود فریاد می کنند هر یک از ایشان به آواز حزین با گریه ای اهل من و اولاد من ای پدر من و مادر من و خویشان من مهربانی کنید بر ما...«.
۱- مفاتیح الجنان , مرحوم حاج شیخ عباس قمی , ص ۱۰۱۴
۲- اصول کافی , ج ۳, باب ۱۳ از ابواب المزار
۳- کامل الزیارات , ابن قولویه , ص ۳۲۰
۴- وسائل الشیعه , ج ۳, باب ۵۵, ص ۲۲۳
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
❌ سیلی به صورت خواهر #شهید_کاوه
روز گذشته خواهر شهید محمود کاوه، در مترو مشهد، شهر شهید کاوه، از زنی معلون الحال، در حین امر به معروف و نهی از منکر که کشف حجاب و بدحجابی داشت سیلی خورد.
این سیلی به صورت خواهر فرماندهی ما تاوان سکوت و بی کفایتی متولیان امری است که متاسفانه در برابر این حرام شرعی بی تفاوت شده اند و داد و مطالبهی دغدغه مندان را هم تندروی خواندند.
مسولین غیرتمند، نیروهای انقلابی، وقت آن نرسیده که............!!!
جدایی بحرین از ایران
22 اردیبهشت 1349
در روز 22 اردیبهشت ۱۳۵۰ جزیره بحرین، استان چهاردهم ایران در پی جدایی از سرزمین مادری، اعلام استقلال کرد.
جداییخواهی در بحرین زمانی پدیدار شد که این منطقه از ۱۸۹۲ میلادی تحت سلطه کامل بریتانیا درآمد. پیش از این بریتانیا از طریق انعقاد قراردادهای گوناگون کوشیده بود تا این سرزمین را تحت حاکمیت خود درآورد. نخستین قیام عمومی بحرین در مارس ۱۸۹۵ در مخالفت با شیخ عیسی بن علی نخستین حاکم از سلسله آلخلیفه شکل گرفت. این قیام با دخالت سرهنگ آرنولد ویلسون، نماینده دولت بریتانیا در خلیج فارس سرکوب شد و بازداشت و تبعید ناراضیان به «زباره» در شمال شبه جزیره قطر را در پی داشت و درگیریهای شدیدی را میان قطر و بحرین بوجود آورد. این موضوع باعث شد قطر با انعقاد قراردادی خود را تحتالحمایه بریتانیا کند. این رویداد نقطه آغاز بیش از یک قرن کشمکش سیاسی و نظامی میان بحرین و قطر بود.
در سالهای بعد به تدریج افکار عمومی در بحرین به ایران متمایل شد. انقراض سلسله قاجار در ایران و طرح ادعاهای ارضی پهلوی اول این تمایل را در میان مردم بحرین افزایش داد و از جانب دیگر بر حساسیت انگلیسیها در منطقه افزود و آنان را به تحکیم پایههای نفوذ و سلطه خود در بحرین سوق داد. این رخداد باعث شد انگلیسیها در ۱۹۲۳ میلادی شیخ عیسی بن علی را برکنار و یکی از کارگزاران خود چارلز بلگریو را در ۱۹۲۶ به عنوان مشاور امیر بحرین روانه این سرزمین کنند. اقدامات این مشاور که تصمیمگیرنده اصلی در بحرین بود افزایش نفرت عمومی نسبت به سیاستهای استعماری بریتانیا در منطقه را در پی داشت، اعتراضات مردمی آغاز شد و بلگریو در مواجهه با اولین اعتراضآمیز بحرینیها از این سرزمین خارج شد.
در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، با گسترش تظاهرات، مخالفتهای مردمی به جنبش عمومی ضداستعماری تبدیل شد. بریتانیا میدانست که کاهش کنترل بر بحرین، به از دست رفتن سراسر خلیج فارس خواهد انجامید؛ میخواست به هر بهایی قیام مردم بحرین را سرکوب کند و در این راه دامن زدن به اختلافات مذهبی را پیشه کرد. میان شیعه و سنی تفرقه ایجاد کرد و زمینههای برخورد این دو را بوجود آورد. بدین ترتیب در دهه ۵۰ میلادی بحرین چند بار تا آستانه جنگهای خونین داخلی پیش رفت.
از طرفی جنگ کانال سوئز و هجوم نظامیان انگلیسی به مصر، سبب افزایش تنفر اعراب خلیج فارس و به ویژه مردم بحرین نسبت به انگلیس و همچنین ترویج احساسات ناسیونالیستی عربی در این کشور شد، اما این احساسات غالباً توسط پلیس غیربومی بحرین سرکوب میشد.
از اواسط قرن بیستم ادعاهای تاریخی ایران در مورد حاکمیت بر بحرین جدی شد. مجلس شورای ملی در آبان ۱۳۳۶ لایحهای را تصویب کرد که به موجب آن بحرین استان چهاردهم ایران اعلام شد و دو کرسی خالی برای نمایندگان «استان چهاردهم» در نظر گرفته شد. این اقدام و تهدید ایران در مورد تحریم هر سازمان و مجمع بینالمللی که بحرین را به رسمیت بشناسد، موضوع را پیچیده کرد. اما فشار بریتانیا به شاه به دست کشیدن ایران از ادعاهای ارضیاش نسبت به بحرین انجامید.
در ۱۳۴۷ شاه طی دیدارش از هند گفت: «اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند هرگز به زور متوسل نخواهیم شد و هر کاری که بتواند اراده مردم بحرین را به نحوی که نزد همه جهانیان به رسمیت شناخته شود، نشان دهد خوب است.» شاه استقلال بحرین را منوط به نظر مردم بحرین کرد و این عمل در تاریخ ایران سابقه نداشت. همان زمان اسدالله علم نیز به سفیر انگلیس در مورد این راه حل اعتراض میکند. او در کتاب خاطراتش در روز ۲۱ مرداد ۱۳۴۸ خود آورده است: «به سفیر انگلیس گفتم ما هیچگاه نمیتوانیم چنین پیشنهادی را تصویب و در برابر ملت ایران توجیه کنیم.»
ایران سعی داشت تا سرنوشت بحرین در یک همهپرسی تعیین شود، در حالی که دولتهای بحرین و بریتانیا با آن مخالفت کردند. در نتیجه ایران و بریتانیا توافق کردند تا به جای برگزاری همهپرسی، از سازمان ملل متحد خواسته شود سرنوشت سیاسی این سرزمین را از طریق یک نظرسنجی از میان گروهها و طبقات مختلف تعیین کند. حکومت بحرین که تحت نفوذ بریتانیا بود برای تأثیرگذاری بر نتیجه نظرخواهی مصمم شد تا ساختار جمعیتی این سرزمین را با اکثریت دادن به عربها دگرگون کند. در این راستا هزاران فلسطینی و نیروی کار عرب از کشورهای منطقه به بحرین هجوم آوردند.
جالب اینکه شاه نیز متوجه خطر نظرخواهی در مورد استقلال بحرین شد و به علم گفت: «به سفیر تکرار کن که اگر من پیشنهادش را بپذیرم مرتکب خودکشی شدهام. اگر این خودکشی در راه حفظ منافع ملت ایران بود، چندان اهمیتی به آن نمیدادم ولی به عقیده من این طرح خیانت به منافع ملی است، بدین جهت نمیتوانم آن را بپذیرم.»
با این حال نظرخواهی از روز ۱۰ فروردین ۱۳۴۹ آغاز شد و ویتوریو وینتسپیر گیچیاردی، دیپلمات ایتالیایی و مدیر دفتر سازمان ملل در ژن
و از سوی اوتانت، دبیرکل وقت سازمان ملل مأمور انجام این کار شد. وی پس از پایان مأموریت دو هفتهای خود در بحرین گزارش برداشتهای خود از صحبت با مردم و گروههای بحرین را که به ادعای وی از علاقه آنان به استقلال حکایت میکرد تسلیم دبیرکل نمود.
با اعطای این گزارش، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۲۷۸ خود را در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۹ صادر کرد که در آن خواسته مردم بحرین مورد تایید قرار گرفته بود. این قطعنامه به دولتهای ایران و بریتانیا ابلاغ شد. آن دوره در فضای سیاسی ایران موافقان و مخالفانی دراین باره وجود داشت؛ البته مخالفین جدایی بحرین در بین سیاسیون بسیار اندک و بیشتر محدود به اعضای حزب پانایرانیست بود. فراکسیون پارلمانی این حزب که در دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی دارای ۵ نماینده بود با محوریت محسن پزشکپور رهبر این تشکل پس از طرح قصد دولت برای موافقت با جدایی بحرین، دولت امیرعباس هویدا را به استیضاح کشاند.
در سال ۱۳۴۹ دولت هویدا گزارشی را مبنی بر جدایی مجموعه جزایر بحرین از ایران به مجلس شورای ملی آورد که مورد مخالفت شدید پانایرانیستها قرار گرفت. از آن جمله پزشکپور بود که در مخالفت با این گزارش، سخنرانی مشهوری ایراد کرد و با «خیانت» نامیدن تصمیم دولت هویدا، وی را به چالش کشید. هرچند این نطق و گریه پزشکپور هنگام ایراد آن همان زمان سر و صدای بسیاری به پا کرد اما بعدها ناصر انقطاع در کتاب «پنجاه سال تاریخ با پانایرانیستها» مدعی شد این مخالفتها صوری و نمایشی و از سوی دولت دیکته شده بود.
به هر ترتیب چه مخالفتها با طرح جدایی بحرین صوری بود و چه از روی دلسوزی، به جایی نرسید و در بهار سال ۱۳۵۰ شمسی تهران و منامه مرزهای دریایی میان خود را تعیین و تصویب کردند و روابط دوجانبه را در همه زمینهها آغاز نمودند. اینچنین بود که جزیره بحرین در روز ۲۳ مرداد ۱۳۵۰ رسما استقلال خود را از سرزمین مادری اعلام کرد و ایران نخستین کشوری بود که یک ساعت پس از اعلام استقلال، آن کشور را به رسمیت شناخت. در ۲۵ آذر ۱۳۵۰ بحرین رسماً عضو سازمان ملل متحد شد و به عنوان یکصد و بیست و نهمین عضو آن درآمد. از آن پس تاریخ ۱۶ دسامبر برابر با ۲۵ آذر به عنوان روز ملی بحرین شناخته میشود.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
سعید کاظمی آشتیانی
(۱ فروردین ۱۳۴۰ – ۱۴ دی ۱۳۸۴) رئیس سابق پژوهشگاه رویان و جهاد دانشگاهی دانشگاه علوم پزشکی ایران بود. وی دانشآموخته دکتری ژنتیک از دانشگاه تربیت مدرس بود، که پس از تشکیل پژوهشکده رویان، در رشد طب تولید مثل، فناوری سلولهای بنیادی و همانند سازی در ایران نقش بسزایی داشت. کاظمی در سال ۱۳۸۳ به عنوان چهرههای ماندگار تقدیر شد.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#سالنمای_امروز_۲۲اردیبهشت
🔷سالنمای دفاع مقدس: شهادت شهید محسن حاجی بابا فرمانده عملیات سپاه غرب کشور
🔷 (۱۳۶۱) انفجار بمب در خیابان ناصر خسرو تهران و شهادت عابران بی گناه توسط منافقین
🔷 (۱۳۶۴) شهادت سردار شهید حاج محمد ناظری، فرمانده یگان تکاوری اباعبدالله(ع)ندسا(۱۳۹۵)
✅سالنمای انقلاب اسلامی ایران:
تصویب قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی > جدایی بحرین از ایران »
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ جبهههای دفاعمقدس یکی از بزرگترین فرماندهان خود را از دست داد. #شهید_محسن_حاجی_بابا، فرمانده سپاه در منطقه غرب بود که با وجود مسئولیتهای خطیر و سوابق ارزشمندش در انقلاب و دفاعمقدس، چه در طول حیات کوتاه زمینی و چه سالها پس از شهادت، همواره گمنام و مهجور بود.
حاجیبابا در مقطعی فرماندهی جبهههای غرب را برعهده داشت که بزرگانی، چون شهیدان ابراهیم هادی، حسین همدانی، محمود شهبازی و چند چهره بنام دیگر، همگی ذیل فرماندهی او در غرب کشور فعالیت میکردند، اما حاجیبابا که گویا خود راه و منش گمنامی را برگزیده بود، هرگز آنطور که شایسته نام و حماسهآفرینیهایش بود، به نسلهای جوانتر شناسانده نشد. درحالیکه سالروز شهادت حاجی بابا را به تازگی پشت سرگذاشتهایم، در گفتگو با مهدی حاجیبابا، برادر شهید، سعی کردیم تا مروری بر زندگی این فرمانده گمنام داشته باشیم. از آنجایی که حسن حاجیبابا، دیگر برادر این خانواده نیز از شهدای دفاعمقدس است، در ادامه یادکرد این شهید والامقام را تقدیم حضورتان میکنیم.
حاج محسن متولد چه سالی بود، کمی از زندگی ایشان و خانوادهتان بگویید.
اخوی متولد سال ۱۳۳۶ و دومین فرزند خانواده بود. ما پنج برادر به همراه پدر و مادرمان در خیابان پیروزی تهران زندگی سادهای داشتیم. الان خود من حدود ۶۰ سال است که در این محله زندگی میکنم. پدرمان بازنشسته ارتش بود. نه اینکه نظامی باشد، آنجا باغبانی میکرد و در اصطلاح آن زمان ارتش، به آنها ابزارمند میگفتند. والدینمان آدمهای مذهبی بودند و ما هم تحتتربیت آنها گرایشهای مذهبی داشتیم.
خصوصاً حاج محسن که ویژگیهای خاصی داشت. نه اینکه بخواهم تعریف اضافهای بکنم، واقعاً محسن بین ما طور دیگری بود. فوقالعاده به پدر و مادرمان احترام میگذاشت و از زمانی که ایشان را شناختم، یک جوان مذهبی و انقلابی بود که آرام و بیسر و صدا به مسجد میرفت و فعالیت میکرد. یادم است یکبار که داشتیم فوتبال بازی میکردیم، محسن از کنار ما گذشت، سلامی داد و به مسجد رفت. یکی از بچه محلها گفت این برادرت چرا اینقدر «دُگم» است. چرا با ما نمیجوشد. گفتم او اخلاقش اینطور است و با مسجد و مطالعه و این چیزها صفا میکند. خلاصه که اخوی از همان نوجوانی تفاوتهای زیادی با ما داشتمحسن در جوانی تزئینات ساختمان کار میکرد و من هم وردستش مشغول بودم. کاغذ دیواری منازل، موکت و از اینطور کارها انجام میدادیم. اخوی علاوه بر کار، درسش را هم میخواند و سال ۵۶ توانست در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شود، اما به خاطر فعالیتهای انقلابی نتوانست ادامه بدهد و بعد به خدمت سربازی رفت. سال ۵۷ در بحبوحه انقلاب به دستور امام از محل خدمتش در پادگان نیروی هوایی (خیابان پیروزی) فرار کرد. شبی که میخواست از پادگان فرار کند، از من خواست کنار دیوار پادگان بیایم. من هم رفتم و ایشان با اسحلهاش از روی دیوار پایین پرید و با هم به خانه رفتیم.
ایشان به یک مسجد که در چهارراه کوکاکولا (پیروزی) و امام جماعتش آیتالله امامی کاشانی بود، رفتوآمد میکرد و با ایشان (امامی کاشانی) مراودات زیادی داشت. حاج محسن بین انقلابیها چهره شناخته شدهای بود. در خدمت سربازیاش به خاطر فعالیتهای انقلابی و انتقال کتابهای شهیدمطهری به داخل پادگان چندبار توسط ضداطلاعات ارتش دستگیر و زندانی شد. بعد از انقلاب هم از همان اولین دوره تشکیل سپاه به عضویت آن درآمد و در پادگان امام حسین (ع) دورههای فرماندهی را پشت سرگذاشت.زمان شهادتشان من هم در منطقه بودم. در توپخانه بودیم و ایشان بهعنوان فرمانده کارهای خودش را انجام میداد. یک روز به ما اعلام شد نقاط تثبیت را درهم بکوبیم. نقاط تثبیت به مناطق حساسی گفته میشود که معمولاً توپخانهها گرای آنجا را میگیرند تا در شرایط حساس، گلوله توپ را درست به همان جا بکوبند. آن روز ما هر چه گلوله داشتیم به این نقاط استراتژیک دشمن شلیک کردیم.
در تعجب بودم با وجود اینکه عملیاتی نیست، چرا توپخانه اینطور عمل میکند. بعد از چند لحظه سردار صادقی که فرماندهی توپخانه سپاه را برعهده داشت و همدورهای شهید تهرانیمقدم بود، پیش ما آمد و از من خواست همراهش بروم. تعجب کردم ایشان با من که نیروی سادهای بودم چه کار دارد. سوار ماشین شدیم و حین راه دیدم آقای صادقی حالش بد است. گریه میکند و قرآن میخواند. پرسیدم چه شده است؟ گفت: برادرت مجروح شده. کمی که جلوتر رفتیم گفت ایشان به شهادت رسیده است. نگو وقتی اخوی شهید میشود، تنها دو ساعت بعد از رادیو عراق اعلام میشود که «محسن حاجی بابا، فرمانده ایرانی در جبهههای غرب را کشتهایم» این خبر را دوستان شنیده بودند، اما به من نمیگفتند تا اینکه خود آقای صادقی سراغم آمد. بعدها، یعنی تا چند روز پشت سر هم رادیو عراق خبر شهادت اخوی را با مارش نظامی و با کلی آب و تاب در اخبارش اعلام میکرد.
⬅️ چرا از محسن حاجی بابا بهعنوان شهیدی با دو مزار یاد میشود، قضیه مزار دوم ایشان چیست؟
بعد از شهادت اخوی، من به همراه باقیمانده پیکرشان که کوچکتر از یک کودک دوساله بود، به تهران برگشتیم و ایشان را در قطعه ۲۶ بهشت زهرا (س) دفن کردیم، اما چند روز بعد که آقای خدابخش، مسئول پشتیبانی میرود تا ماشین سوخته آنها را بیاورد، متوجه میشود قطعههایی از پیکر یک شهید زیر صندلی ماشین جامانده است. از روی انگشتر برادرم متوجه میشوند که باقیمانده پیکر متعلق به اوست. این انگشتر متعلق به مادرمان بود که پیوند عاطفی زیادی بین ایشان و حاج محسن برقرار بود. آن موقع مادرمان به تازگی مرحوم شده بود و اخوی هم به خاطر علاقه زیادی که به مادر داشت، انگشترش را همیشه به دست داشت. خلاصه بعد از شناسایی باقیمانده پیکر اخوی، ایشان را همان جا بر جاده (حد فاصل کل داوود و پادگان ابوذر) دفن میکنند. الان آنجا یک یادمان درست کردهاند و هر سال راهیاننور به زیارت مزار ایشان میروند.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷