💠 نصف بیشترشان شهید شده اند.
آن پشت نوشته: اشجع الناس، من غلب هواه!
شجاع ترین مردم، کسی است که به هوای نفسش غلبه کند.
محور عملیات اخیر دشمن هم ترویج و توسعه هوای نفس است؛ کوچ جامعه از خدا محوری به نفس محوری!
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#کتاب_آرام_جان
#خاطراتی_از_شهید
#محمد_حسین_حدادیان
#به_روایت_مادر
#نویسنده: محمد علی جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
#قسمت_پانزدهم
کسی را نداشتم جلویش سینه سبک
کنم دوروبری هایم شوخ و شنگی
روزم را میدیدند. کجا بودند ببینند
شب تا صبح یکریز اشک میریزم نگاه سنگین مردم از نبود مهدی سخت تر بود هر کجا پا می گذاشتم
زنها به هول و ولا میافتادند من را شبیه عقابی میدیدند که از غیب رسیده تا زندگیشان را چنگ بزند و
ببرد. کسی که با هم دوست صمیمی
بودیم با مهدی بارها رفته بودیم
خانه شان او با شوهرش آمده بود
خانه مان جلوی عالم و آدم سکه یک
پولم کرد به جرم اینکه وقتی آمدند کنار قبر مهدی ، با شوهرش
سلام علیک کرده ام
دیگر با هیچ کس حرف نمیزدم به چه کسی میگفتم مجتبی توی خیابان مدام برمیگردد و زل میزند به پدر و فرزندی که دست در دست هم راه می روند؟
به چه کسی می گفتم پسرم توی پارک مثل جوجه اردک پشت سر مردها راه میافتد و التماس میکند که پدرم
میشوید؟
یک روز مجتبی لب به غذا نزد به زور چند لقمه به خوردش دادم همه را بالا آورد تا شب تقی به توقی میخورد گریه میکرد بیحالی و کم رمقی و لبهای سفیدش آشوب مادرانه به دلم انداخت صورتش قرمز شد. یک دفعه هم دیدم پیشانیاش آتش است. پاشویه و استامینوفن افاقه نکرد هذیان می گفت با بغض تندتند پنجره ها را باز میکردم تا اکسیژن بهم برسد.
👇👇
داشتم خفه میشدم تلفن نداشتیم .
از ۱۶ آذر تا خیابان انقلاب کلی راه بود ماشین گیر نمی آمد. توی تاریکی شب چطور
یک زن جوان و تنها بچه را کول
میکشیدم؟
خواباندمش روی پا از بس تکان دادم پاهایم سر شد. به آقا امیرالمؤمنین (ع) متوسل شدم با گریه گفتم مگر شما برای یتیمان پدری نمیکنید؟ به داد بچه ام !برسید خوابش .برد رفتم ایستادم به نماز شب بعد از هر دو رکعت دست میگذاشتم روی پیشانی اش هر دفعه تبش کمتر می شد. نماز صبح را که سلام دادم تبش کامل قطع شده
بود . سجده شکر به جا آوردم با خیال
راحت خوابیدم با صدای قانوقون مجتبی بیدار شدم پا شدم دیدم دارد بازی می کند . پرسیدم تبت قطع
شد؟ وسط توپ بازی گفت: «یه
آقایی اومد بهم خوراکی داد خوردم خوب شدم» وقتی پیشانی اش را بوسیدم گفت: «مامان گفت اسمش
علی ست!»
از یک زمانی خانواده مهدی
گفتند:
یا باید با ما زندگی کنی یا با بابات اینا . مصر بودم توی خانه خودم زندگی کنم. نمیخواستم استقلال خودم را از دست بدهم
روی تربیت مجتبی حساس بودم . به
کتم نمیرفت. باب سلیقه بقیه بزرگ شود از همه مهمتر دوست نداشتم کسی به فرزند مهدی بگوید بالای چشمش ابروست قرص و محکم گفتم: نه پامو از توی خونه م بیرون
نمی ذارم.
همه دور هم جمع شدند به این نتیجه رسیدند «حالا که نمیای خونه ما پس یکی از خواهرات بیان پیش توا آن موقع دو تا خواهر خانه داشتم. آذر تازه رفته بود دبیرستان؛ منظر هم دوسه سالی از من بزرگتر بود آذر را بردم پیش خودم .اسمش را توی دبیرستان فلسطین نزدیک خانه مان نوشتم یک روز زود میآمد یک روز
دیر. جوش جوش میزدم غیرت به خرج میدادم دیدم هر روز بایدتنم بلرزد. بعد از چند ماه به مامانم گفتم من مسئولیت آذر رو قبول نمیکنم؛
ببریدش همون مدرسه ،خودش خودتونم بالای سرش باشید
.قرعه افتاد به نام منظر هم کمک
خودم بود هم
زندگی ام سروسامان گرفت دوباره
کمک مجتبی.
کمی
رفتم سر کلاس طلبگی مدرسه
مروی، چهارراه گلوبندک هنوز
دست خط رضایت نامه مهدی را
داشتم که برای ثبت نام حوزه نوشته
بود.
دوستی داشتم به اسم مولود میرفت دانشگاه تهران خانه ما نزدیک بود به .دانشگاه گاهی می آمد دیدنم بدش
نمی آمد که بعضی از شبها هم پیشم
بخوابد. یک روز دعوتم کرد مهمانی
خانه خاله اش مجتبی رفته بود کلاس سوم امتحانش را بهانه کردم وقتی رفت مجتبی پایش را کرد توی یک کفش که ما هم باید برویم پیش خاله مولود گفتم: امتحان داری!» رفت توی اتاق تندتند درسهایش را خواند آمد. که حالا زنگ بزن بگو ما هم میآییم.
رفتم سر خیابان کیوسک زرد تلفن سکه انداختم . بوق نخورد سکه ام را خورد .
چند تا مشت حواله کردم به سینه استنلس استیلش بی فایده بود ته کیفم سکه دیگری پیدا کردم تا کسی آن طرف
خط جواب دهد، سیم مارپیچ سیاه گوشی را دور انگشتم تابیدم وقتی صدای تق سکه آمد تلفن وصل شد. خود مولود گوشی را برداشت گفتم: «من نازی آباد رو بلد نیستم!» راهنمایی کرد.
گفت: «پسرخاله ام رو میفرستم ایستگاه اتوبوس دنبالت. پیاده شدیم این طرف آن طرف را نگاه می کردم با خنده به مجتبی گفتم:
نکنه خاله یادش رفته نکنه ما
رو
اینجا کاشته. بالاخره پیدایش شد.
تیپ و قیافه اش شبیه بسیجی ها بود. از هم کلامی با هم طفره رفتیم. از برچسب دیگران میترسیدم...
⬅️ ادامه دارد ....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
ا ❀✿🌺❀✿🌺❀✿
ا 🌺❀✿🌺❀✿
ا ❀✿🌺❀✿
ا 🌺❀✿
ا ❀✿
ا 🌺
#زیارت_روز_شنبه
🍃زیارت حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم)در روز شنبه🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
🌷أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ اِلّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُهُ وَ أَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّکَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ اللهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَدَّیْتَ الَّذِی عَلَیْکَ مِنَ الْحَقِّ وَ أَنَّکَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْکَافِرِینَ وَ عَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصا حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَبَلَغَ اللهُ بِکَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِینَ الْحَمْدُ للهِ الَّذِی اسْتَنْقَذَنَا بِکَ مِنَ الشِّرْکِ وَ الضَّلالِ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ صَلَوَاتِکَ وَ صَلَوَاتِ مَلائِکَتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ وَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ أَمِینِکَ وَ نَجِیبِکَ وَ حَبِیبِکَ وَ صَفِیِّکَ وَ صِفْوَتِکَ وَ خَاصَّتِکَ وَ خَالِصَتِکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ أَعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضِیلَةَ وَ الْوَسِیلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفِیعَةَ وَ ابْعَثْهُ مَقَاما مَحْمُودا یَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ اللهُمَّ إِنَّکَ قُلْتَ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّابا رَحِیما إِلَهِی فَقَدْ أَتَیْتُ نَبِیَّکَ مُسْتَغْفِرا تَائِبا مِنْ ذُنُوبِی، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهَا لِی یَا سَیِّدَنَا أَتَوَجَّهُ بِکَ وَ بِأَهْلِ بَیْتِکَ إِلَى اللهِ تَعَالَى رَبِّکَ وَ رَبِّی لِیَغْفِرَ لِی،
آنگاه سه بار بگو
إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
سپس بگو:
أُصِبْنَا بِکَ یَا حَبِیبَ قُلُوبِنَا فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِیبَةَ بِکَ حَیْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْیُ وَ حَیْثُ فَقَدْنَاکَ فَإِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ یَا سَیِّدَنَا یَا رَسُولَ اللهِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ الطَّاهِرِینَ هَذَا یَوْمُ السَّبْتِ وَ هُوَ یَوْمُکَ وَ أَنَا فِیهِ ضَیْفُکَ وَ جَارُکَ فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی فَإِنَّکَ کَرِیمٌ تُحِبُّ الضِّیَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِی وَ أَحْسِنْ ضِیَافَتِی وَ أَجِرْنَا وَ أَحْسِنْ إِجَارَتَنَا بِمَنْزِلَةِ اللهِ عِنْدَکَ وَ عِنْدَ آلِ بَیْتِکَ وَ بِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَهُ وَ بِمَا اسْتَوْدَعَکُمْ مِنْ عِلْمِهِ فَإِنَّهُ أَکْرَمُ الْأَکْرَمِینَ🌷
🌺
❀✿
🌺❀✿
❀✿🌺❀✿
🌺❀✿🌺❀✿
❀✿🌺❀✿🌺❀✿