#بانوی_حرم
دختری که زیر سایه #چادر مشکی اش
هر روز طعم حیای #فاطمی را مزه مزه
کرده.....
می رسد روزی که روزی اش می شود یک غیرت ناب #علوی
ان شاءلله
اگر #حجابت را یک پیام بدانی، و یا یک #اسلحه در محیط کفر هم بروی از خودت #دورش نمی کنی، اما اگر ندانی چرا #حجاب داری و یا #چادر می پوشی هر از گاهی در مقابل جوانی که می ایستی سعی می کنی در برابر باد باشی تا کمکی باشد برای کنار رفتن #چادرت، همان #چادری که ندانستی چرا پوشیدی.
بله خواهرم #حجاب تو می تواند یک #عادت باشد، یک #تظاهر باشد، و یا یک #اجبار باشد ...
اما بیا کاری کن که #حجاب تو یک انتخاب #عاقلانه و حافظ #پاکی_و_عصمت تو باشد
#حجابت نمایی از بندگیت باشد.
#حجاب_خونبهای_شهیدان
شادی روح #امام_راحل و #شهداء#اموات
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#قسمت_آخر
وقتی #حسین چشمانش را #باز کرد همه چیز #تیره_و_تار بود.
به زحمت می دید که سربازان #مسلح عراقی به صورت #نیم_دایره او را #محاصره کرده اند.
دست ها را بالابرد تا دشمن بفهمد که #اسلحه ندارد و #تسلیم است.
ستوانی به او نزدیک شد و #دستش را گرفت و کمک کرد تا #چتر_و_جی_سوت را از خودش #جدا کند. (جی سوت، لباس مخصوصی است که نوسانات فشار هوا را برای خلبان کنترل می کند).
دود #غلیظی همراه #شعله از پشت تپه #هوا بلند بود و #لاشه_هواپیما دقیقاً روی #هدف افتاده بود و با #بنزین زیادی که داشت #منطقه_وسیعی را به #آتش کشیده بود.
این #تجهیزات عراقی ها بود که در #آتش_خاکستر می شد.
#لشکری با نگاه به این صحنه #لبخند رضایتی به #لب آورد و به #آسمان خیره شد. گویی از #خدای خود برای این #پیروزی تشکر می کرد.
#عراقی_ها اولین #اسیرشان را گرفته بودند و با #تیراندازی هوایی و #هلهله ابراز شادی می کردند.
سربازان #عراقی چشمان #حسین را بسته و سوار خودروی نظامی کردند.
کم کم #بدنش_سرد می شد و درد ناشی از پریدن از #هواپیما آشکار می شد.
بند چتر در حال #بیهوشی پوست گردن او را کنده بود.
باز #بیهوش شد.
وقتی #چشم باز کرد، یک دکتر #عراقی را در بیمارستان دید .
به #انگلیسی به او می گوید: تو سالم هستی، ما با #اشعه_ایکس بدنت را آزمایش کردیم، فقط #کوفتگی دارید که آن هم خوب می شود.
#سالروز_شهادت
#روحش_شاد
#یادش_گرامی با ذکر#صلوات