eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
328 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
... ... ... طلبه های جوان👳آمده بودند برای 👀 از جبهه 0⃣3⃣نفری بودند. که خوابیده 😴بودیم دوسه نفربیدارم کردند😧 وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜 مثلا میگفتند: چه رنگیه برادر؟!😐 شده بودم😤. گقتند: بابابی خیال!😏 توکه بیدارشدی نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️ خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉 حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇 قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه کنند!😃😄 فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا و گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد! گذاشتیمش روی 🚿بچه ها و راه افتادیم👞 •| و زاری!😭😢 یکی میگفت: ممدرضا ! نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩 یکی میگفت: تو قرار نبود شهید شی! دیگری داد میزد: دیگ چی میگی؟ مگه توجبهه نمرده! یکی میکشید😫 یکی می کرد😑 در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق را بردیم داخل اتاق این بندگان خدا که فکر میکردند جدیه رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم : برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک نیشگون محکم بگیر☺️😂 رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت: محمد رضا این قرارمون نبود😩 منم میخوام باهات بیااااام😭 بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند! ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅 .....خلاصه آن شب با اینکه 👊سختی شدیم ولی حسابی خندیدیم ⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات صلوات ⚘
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 نداشته باشید نکنید بگذارید باشد بگذارید میخواهد بلند کند نگاهش نکنید چه دارد ؟ است دیگر خیلی برای تنگ میشود اینجا معنایِ ، با جاهای دیگر فرق دارد این ، در لغت نامه دهخدا نشده این را فقط میتواند کند .. ⚘نثار ارواح طیبه شهداء_امام شهداء و اموات⚘ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 نداشته باشید نکنید بگذارید باشد بگذارید میخواهد بلند کند نگاهش نکنید چه دارد ؟ است دیگر خیلی برای تنگ میشود اینجا معنایِ ، با جاهای دیگر فرق دارد این ، در لغت نامه دهخدا نشده این را فقط میتواند کند .. 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق_محله زینبیه مسجدحضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🍃🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 16ساله بود یه نوار روضه زیر و روش کرد . بلند شد اومد ... یه روز به فرماندمون گفت : من از بچگی نرفتم، می ترسم بشم و رو نبینم ... یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم زیارت کنم و برگردم ... اجازه گرفت و رفت ، دو ساعت توی زیارت کرد و برگشت ... توی اش نوشته بود : در راه برگشت از توی ماشین خواب رو دیدم ... بهم فرمودند : اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت ... یه برای خودش اطراف پادگان کنده بود ... نیمه شبها تا می خوابید داخل قبر می کرد و می گفت : یا منتظر وعده ام ... چشم به راهم نذار ... توی ساعت ، روز و مکان رو هم نوشته بود ... که شد ، دیدیم حرفاش درست بوده ، دقیقا توی روز ، ساعت و مکانی شد که تو نوشته بود ! -با-ذکر- 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 بود یه نوار روضه زیر و روش کرد. بلند شد اومد ... یه روز به فرماندمون گفت: من از بچگی نرفتم، می ترسم بشم و رو نبینم... یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم زیارت کنم و برگردم... اجازه گرفت و رفت دو ساعت توی زیارت کرد و برگشت ... توی اش نوشته بود: در راه برگشت از توی ماشین خواب رو دیدم... بهم فرمود: اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت... یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود... نیمه شبا تا می خوابید داخل قبر می کرد و میگفت:یا منتظر وعده ام... چشم به راهم نذار... توی ساعت ، روز و مکان رو هم نوشته بود... که شد، دیدیم حرفاش درست بوده دقیقا توی روز،ساعت و مکانی شد که تو اش نوشته بود! با ذکر 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
▪️🇮🇷▪️🇮🇷▪️🇮🇷▪️ سال ۱۳۶۴ بود که از جبهه مرخصی اومد قم. بهم گفت: بابا! خیلی وقته حرم نرفتم ، دلم خیلی برای تنگ شده. گفتم: حالا که اومدی مرخصی برو، گفت: نه، حضرت که نایب است ، فرموده : جوان ها جبهه ها را پر کنند. زیارت برام مستحبه اما اطاعت امر نایب لازم و واجبه. من باید برگردم جبهه؛ نمی توانم؛ ولو یک نفر، ولو یک روز و دو روز! امر زمین می مونه. گفتم: خوب برو جبهه؛ و او رفت. عملیات والفجر هشت با رمز یا فاطمة الزهرا (سلام الله علیها) شروع شد و توی عملیات به رسید. به ما خبر دادندکه پسرتون اومده معراج اهواز ولی قابل شناسایی نیست. خودتون بیایید و شناسایی کنید. رفتیم معراج و دو روز تمام گشتیم اما پیدا نشد.نشستم و شروع به کردن کردم که یکی زد روی شونه ام و گفت: حاج آقای ترابیان عذرخواهی می کنم، ببخشید؛ پیکر اشتباهی رفته دور ضریح طواف کرده و داره برمی گرده. گفتم: اشتباهی نرفته او عاشق بود. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
یک سالی از مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، خانه شان گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان ) همراه و دختر چهل روزه مان رفتیم از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست . خانم ها و آقایان نشسته بودند و خوش و بش می کردند از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم ، ولی نتوانستیم آن را تحمل کنیم . خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون پیاده راه سمت خانه ناراحت بود . بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد قدم هایش را بلند بر می داشت که تر برسد به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن رفته کمی که آرام شد، گرفت سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم می خواند و اشک می ریخت آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند . برای شان مهم نبود که شاید راضی نباشد . ولی همیشه یک بود ، حتی در مبارزه با راوی : با ذکر 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
بود . داشتیم وسایل را برای فردا می بردیم . تا صدای را از توی یک شنید راهش را کج کرد. پرسیدم کجا؟ گفت : بیا بریم ، اگه وسایل رو بذاریم ، تموم می شه. رفتیم توی . مداح عربی می خواند و جمعیت هم می زدند و می کردند. چیزی نگذشت که شانه های شروع کرد به خوردن . اسم که می آمد این طوری می شد. وقتی آمدیم بیرون گفتم : مگه تو حرف های مداح رو می فهمیدی ؟ گفت : نه ، خب داشت از می خوند. اسم کافیه تا یه ، همه ی مصیبت های رو به یاد بیاره و مظلومیت رو حس کنه . شادی روح و 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷