eitaa logo
امام زادگان عشق
93 دنبال‌کننده
15هزار عکس
4هزار ویدیو
333 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز پنج شنبه ۱۴۰۰/۳/۱۳ هشتمین هفته ویزیت خانواده های معزز شهداء ، ایثارگران و خانواده های تحت پوشش مسجد توسط خانم دکتر عاشوری (پزشک و حکیم طب سنتی) در مهد کودک بهشت فیروزه مسجد حضرت زینب علیها السلام به استحضار می رساند ؛ خانواده های معزز شهداء ، ایثارگران و خانواده های تحت پوشش مسجد میتوانند جهت ثبت نام ویزیت خانم دکتر شماره تماس خود را به شماره همراه 09125533018 پیامک نمایند و یا با مراجعه به مسجد حضرت زینب علیها السلام بعد از نماز عشاء ثبت نام حضوری داشته باشند. 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
۴۰ اسمش امیر است و فوق دیپلم فیزیک دارد. اعزامی ‌تهران است و شجاع و باجرئت نشان می‌دهد. می‌گویم: «‌بفرما در خدمتیم!» منطقه را می‌شناسم و مسائل امنیتی را فوت آبم. نمی‌خواهم اسلحه همراهمان ببریم. اسلحه شجاعت می‌آورد ولی امنیت نمی‌آورد. هر کس ما را مسلح ببیند شاخ شده و برایمان دردسر درست می‌کند. در نتیجه سعی دارم به عنوان رهگذر و نیروی بومی‌ دنبال توپ کوره بگردم. به منزل می‌رویم و تا غروب صبر کرده و برنامه‌ریزی می‌کنیم. لباس محلی می‌پوشیم و عصر به طرف عراق راه می‌افتیم. یک دستگاه دوربین شکاری دارم که با خودم می‌برم تا خودمان را شکارچی معرفی کنیم. درّه و صخره و کوره‌راه‌ها‌ را پشت سر گذاشته و در سکوت مطلق شب از راه‌ها‌ی باریک مالرو می‌گذریم. حدود چهل و پنج کیلومتر راه می‌رویم تا نزدیک صبح به روستای «بِنگرد» عراق می‌رسیم. با دوربین از دور روستا را دید زده و می‌بینم زنی میانسال مشغول کار است و هیزم برداشته و دارد تنورش را روشن می‌کند. خانه‌اش آخر روستاست و دیوار گلی کوتاهی دارد. یواش‌یواش به طرفش می‌روم و به زبان کردی خاله صدایش می‌کنم و می‌گویم: «‌سلام پوره.» ـ علیک سلام. جواب می‌دهد و همچنان مشغول کارش می‌شود. می‌گویم: «‌پوره خیلی گشنه‌ایم، یه کم نان می‌دی بخوریم؟» ـ مال کجایین؟ ـ کرد عراقی، پیشمرگ مام جلال طالبانی ! محل نمی‌گذارد و هیزم‌ها‌ را جابه‌جا می‌کند. می‌گویم: «‌مال بارزانی هستیم!» سکوت می‌کند و جواب نمی‌دهد. می‌گویم: «‌عضو خباتیم !» اعتنایی نمی‌کند و کنار تنور می‌رود و هیزم را داخل تنور می‌چیند. می‌گویم: «‌رزگاری، دموکرات، کومله !» هیچ جوابی نمی‌دهد و بی محلی می‌کند. اسم همه گروه‌ها‌ را می‌برم ولی باز هم جواب نمی‌دهد و بی تفاوت به کارش ادامه می‌دهد. می‌گویم: «‌اگر راستشو بگم پناهمان می‌دی؟» ـ آری. تقویم جیبی‌ام را در می‌آورم و عکس امام خمینی را نشانش می‌دهم و می‌گویم: «‌ما پیرو ایشانیم. باور می‌کنی؟» با لهجه کردی می‌گوید: «‌پازدارین؟» ـ آره. تقویم را از دستم می‌گیرد و عکس امام را بوسیده و روی چشمش می‌مالد و می‌گوید: «‌بانی چاو ، بیایین تو.» وقتی می‌بینم راه و سیرۀ امام چنان در دل این زنِ کُرد عراقی نفوذ کرده که حاضر است جانش را به خطر بیندازد و کمک‌مان کند، اشک شوق در چشمانم حلقه می‌زند و خدا را شکر می‌کنم.هنوز آفتاب نزده با چای داغ و نان گرم و تخم‌مرغ محلی صبحانه‌ای‌ برایمان درست می‌کند و می‌آورد. خوشحالیم که ما را پذیرفته و لو نمی‌دهد. می‌گوید: «‌برای چی به اینجا آمدین؟» ـ پوره، شما کُردین و مام کُردیم. این صدام لعنتی یک ساله هر روز شهر ما رو با توپخانه می‌زنه و زن بچه مردم را می‌کشه. ـ می‌دانم این توپ کوره‌س! جالب است که اینجا هم به توپ کوره مشهور است. می‌گوید: «‌می‌دانم کجاس.» با امیر از خوشحالی پر در می‌آوریم. می‌گویم: «‌کجاس؟» ـ توی دشته، وقتی شلیک می‌کنه صداش آبادی ما رو هم می‌لرزانه. توی دشت محرمه. مین‌گذاری شده. اگه خرگوشم بره اونجا کشته می‌شه. ـ شما جاشو نشان بده، بقیه‌ش با خدا. ـ پسرم خوابه. بذارین بیدارش کنم. وقتی خواست گوسفنداشو ببره صحرا، می‌گم نشانتان بده.پسرش محمد را از خواب بیدار می‌کند و آفتاب نزده خودمان را استتار کرده و با گله گوسفند از منزل خارج می‌شویم تا کسی متوجه حضورمان نشود. ده کیلومتری راه می‌رویم و از بوته‌ها‌ی گون و درختچه‌ها‌ گذر کرده و به بالای قله می‌رسیم. بِنگرد در دامنه کوه قرار دارد و بعد از آن تا چشم کار می‌کند دشت هموار است. محمد محل توپ کوره را از دور به ما نشان می‌دهد. ده کیلومتر در دل دشت با ما فاصله دارد. می‌گوید: «‌باید تا عصر صبر کنین تا محل دقیقش رو بفهمین.» از محمد تشکر می‌کنم و می‌گویم: «‌تو برو و عصر بیا دنبال ما.» ساعت حدود یازده صبح است و به دشت خیره می‌شویم. جاده‌ای‌ خاکی از دوردست پیداست و چیز دیگری نمی‌بینیم. عصر شده و زمان شلیک توپ کوره فرامی‌رسد. یک دستگاه خودرو آیفا با جیپی از دور نمایان شده و به دل دشت می‌آیند. با دوربینم نگاه می‌کنم و می‌بینم به خاکریزی رسیده و توقف می‌کنند. انگار تور استتاری را کنار زده و لولۀ توپ کوره را از داخل کانال بیرون می‌کشند. پنج گلوله توپ شلیک می‌کنند و توپ را سر جایش گذاشته و می‌روند. هوا تاریک شده و محمد به دنبالمان می‌آید. از قله سرازیر می‌شویم و در بین گلۀ گوسفندان پناه گرفته و دولا دولا راه می‌رویم تا به منزل پوره می‌رسیم. پوره می‌گوید: «‌پسرم پیدا کردی؟» ـ بله پوره، خدا خیرت بده. بعد می‌گویم: «‌پوره یه خواهشی ازت دارم، برام انجام می‌دی؟» ـ من برای خمینی (ره) جان می‌دم. ⬅️ ادامه دارد. . . . . 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 26 اردیبهشت 1400ه.ش 🗓 4 شوال 1442ه.ق 🗓 16 مِی 2021 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای صاحب جلال و بزرگواری طیبه شهداء #صلوات 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷