eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4هزار ویدیو
331 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح روز ششم بهمن ماه سال 1360 یک روز سرد زمستانی، ملت شجاع و انقلابی آمل از خانه ها بیرون آمدند ونبرد خود را با منافقان در کنار سپاه، رزمندگان و بسیجیان آغاز کردند و با ساختن سنگر های بی شمار برای رزمندگان نام شهر هزار سنگر را برای آمل رقم زدند. سهم این مردم غیور در این میان سرنوشت ساز بود، در پایان درگیری ها و با رشادت های مردم شهر در کنترل ملت قرار گرفت. اسماعیلی از صبح روز حماسه مردم آمل می گوید: روز ششم بهمن ماه درگیری از ساعت 6 صبح آغاز شد، شهر در صبح ششم بهمن از مردمی بود که به کمک سپاه، رزمندگان و بسیجیان آمده بودند، مردم سطح شهر چرخ هایی را که برای فروش وسایل در بازار از آن استفاده می شد را پر از ماسه های شن کرده و با آن سنگر های کوچک ساختند، رزمنده ها پشت این سنگرهای کوچک روی گاری رفته و مردم چرخ را هل می دادند و رزمنده ها به سوی منافقان تیراندازی می کردند. وی می گوید: در نهایت  9 صبح بهمن 1360 با به همت مردم، سپاه و رزمندگان تعدادی از کمونیست‌ها به هلاکت رسیدند و مابقی هم دستگیر شدند. در این شکوه حماسه 42 مرد و زن در راه وفاداری به انقلاب به شهادت رسیدند. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR - zamine 3 - shahadat imam hadi 1401 - hosein taheri.mp3
1.75M
🌙 احساسی 🍃يا من يعطي الكثير بالقليل 🍃می‌بخشی نوکراتو بی دلیل 🎤 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از کابینت سازی المهدی
4_5861453383382075450.mp3
6.15M
لیلة الرغائب 🌙چرا شبی در اوایل ماه رجب، به اسم شب آرزوها (رغبتها) نام گرفته است؟ 🎤 @kabinet_almahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در ۶ بهمن ماه یادی کنیم از قهرمان وطن فرمانده شهید سردار محمد ناظری🌷 یکی از مبارزان علیه ضدانقلاب در غائله های گنبد، آمل وکردستان ... تولد:    ۶ خرداد ۱۳۳۴✨ تهران، ایران✨ شهادت :۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵🌹 (۶۱ سال)🌸 بندر لنگه، ایران آرامگاه :امامزاده علی‌اکبر چیذر، تهران🌹 سپاه پاسداران❇️ انقلاب اسلامی🇮🇷 سال‌های خدمت۱۳۵۷–۱۳۹۵درجه دریادار دوم پاسدار یگان نیروی زمینی سپاه پاسداران🇮🇷 🔳نیروی دریایی🔵 سپاه پاسداران فرمانده نیروهای ویژه دریایی سپاه جنگ‌ها و عملیات‌ها 🔥 (جنگ ایران و عراق ؛ جانباز شیمیایی)🔴 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : یکصد و پانزده برای یک دوره فرماندهی به اصفهان رفته بودم من یه پیکان داشتم که خودم رانندگی میکردم وقتی دوره تموم ،شد دیدم سردار شوشتری میخواد بره ترمینال اتوبوس ها پرسیدم مگه ماشین نیاوردی؟ گفت نه ، این جوری راحت ترم با اصرار سوارش کردم که با هم به تهران بریم توی راه فهمیدم که از مشهد تا ،اصفهان تیکه تیکه آمده بود این خاطره رو گفتم که بدونی من به گرد امثال نورعلی شوشتری نمیرسم قراره سپاه جدید رو ما درست کنیم نه اینکه با اسم و اعتبارمون مشکلات خودمون رو حل کنیم.» وهب خواست که بگوید با پدرش هم رأی و هم نظر است با لبخندی که نشانه رضایتش بود گفت: «آقای همدانی درخواست مامانو نشنیده بگیرین از فردا بازم میرم و رامین حسین گفت : پیشانی وهب را بوسید و «بسیجی ها از زمان جنگ مظلوم ترن بسیاریشون از هیچ سازمانی حقوق نمیگیرن با این حال وفادارترین نیروها به نظام و رهبری هستند و ما باید شبانه روز براشون کار کنیم برام دعا کنین بتونم خدمتگذار صدیقی براشون باشم.» آقای جعفری فرمانده سپاه با حفظ سمت ، فرمانده بسیج کشور هم بود ولی تمام اختیارات را در بسیج به حسین واگذار کرده بود. حسین هر هفته به یک استان میرفت و مثل یک جوان بیست ساله جنب وجوش داشت و از کارش راضی بود من هم سعی میکردم جای خالی او را میان بچه ها پرکنم. زندگی روال آرام و خوبی پیدا کرده بود که انتخابات ریاست جمهوری رسید. پس از یک مناظره تلویزیونی زمینه برای اعتراض باز شد . 👇👇👇👇
اعتراضی که به موسم اغتشاش انجامید و حسین به جای رفتن به استانها تمام وقتش را روی تهران گذاشت. دیگر نیاز نبود حوادث و درگیریها را از طریق رسانه ها و جراید دنبال کنم یا از طریق این و آن بشنوم. شعله های درگیری به خیابانهای اصلی تهران کشیده شده بود و بیم آن میرفت که هزینه های انسانی سنگینی روی دست نظام بماند. در بحبوحه درگیریها حسین سراسیمه آمد. ساعتی توی اتاق با خودش خلوت کرد. از این آمدن ناگهانی و مکث طولانی شستم خبر داد که اتفاقی افتاده و ذهن حسین درگیر این اتفاق است و شک نداشتم که این خلوت باخود، بی ارتباط با حوادث و درگیریهای خیابانی نیست. وقتی بیرون آمد از این رو به آن رو شده بود. انگار نه انگار حسین ساعت پیش است . خودش سر صحبت را باز کرد و گفت: «خوب اومد.» پرسیدم «چی؟ :گفت «استخاره.» و ادامه داد: «آقا عزیز ازم خواست که مسئولیت سپاه تهران بزرگ رو در این وضعیت نابسامان بپذیرم گفتم استخاره می کنم .آیه ای آمد که دستمو گرفت و راهو نشونم داد آیه را خواند و رفت. وهب و مهدی و امین هر اخباری را از بیرون میآوردند که کدام حاکی از گسترش درگیریها بود. موبایلها قطع بودند اما حسین یک موبایل مخصوص داشت که گاهی تماس میگرفت و تأکید میکرد که به مراکز درگیری نزدیک نشوید روز عاشورا رسید و دخترها اصرار داشتند که حداقل برای زیارت به امامزاده صالح برویم مردم توی پیاده روها و خیابانها توی هم وول میخوردند و خبری از ترافیک همیشگی تهران نبود . بوی سوختن سطل های پلاستیکی ،زباله دماغ را میآزرد و شیشه های بعضی از ادارات بانک ها شکسته شده بودند. از میدان ونک به سمت بالا که رد شدیم، زن و مرد قاطی هم شعار میدادند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران و عده زیادی که نقاب به صورت زده بودند با سنگ و چوب هر چه را که دستشان میرسید می شکستند و با بنزین همه چیز را آتش میزدند حتی بیرق های سرخ و سیاه عزاداری روز عاشورا را بغض کردم وغمی به حجم یک کوه بزرگ بر روح و جانم سنگینی کرد . به امامزاده صالح که رسیدیم پای روضه ظهر عاشورای سیدالشهدا نشستم و از غصه خالی شدم و برای سلامتی همه مردم و موفقیت حسین و بازگرداندن آرامش به تهران دعا کردم و زیارت عاشورا خواندم. روز سوم عاشورا شد همان روزی که حسین پابرهنه میشد لباس بلند سیاه هیئت عزاداری ثارالله سپاه را میپوشید و می رفت داخل بسیجی ها. حالا حتم داشتم که اگر او هم مثل ما صحنه آتش زدن بیرقهای حسینی را ببیند غیرتش به جوش میآید. مهدی و امین به عنوان نیروی بسیجی نزدیک تر از من به او بودند. روز چهارم به خانه آمدند. امین گفت: «حاج آقا مصوبه شورای امنیت ملی رو گرفت که نیروهای نظامی و انتظامی و مردمی از سلاح گرم استفاده نکنن. وقتی که درگیریها اوج میگرفت و بسیجی ها کارد به استخوانشون میرسید باز حاج آقا اجازه شلیک نداد اگه کسی غیر از حاج آقا بود کم میآورد یا از کوره در می رفت و حکم تیر میداد. مهدی هم که وقت ورود حسین برای مدیریت بحران تهران به باباش گفته بود که این کار ترکش زیادی داره از ورود پدرش اظهار خرسندی میکرد و میگفت: «کنار بابا بودم که یه جوان که صورتش رو پوشونده بود سنگ برداشت و به طرف ما پرتاب کرد و خورد روی سر بابا بلافاصله چند تا بسیجی رفتند و اونو از بین دوستاش بیرون کشیدن به حضرت ،آقا فحش داد یکی از بسیجی ها گرفتش زیر مشت و لگد بابا با صدای بلند نهیب زد :که «نزنش نزنش » اما بسیجی که حسابی غیرتش به جوش اومده بود طرف رو کت بسته آورد پیش بابا... ⬅️ ادامه دارد ... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5926930026665609216.mp3
7.02M
🌹🕊🌹🕊 امشب دعای کمیل را با صدای شهید محمد رضا تورجی زاده گوش کنیم حتی ۵ دقیقه 👌👌👌 آخه امشب شب یاد شهداست و چه زیباست صوت شهدا حال دلمان را شهدایی کند🤲 🌺🍃🌹